تاریکخانه

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

تاریکخانه

من نمیدونم آیا هر کدوممون یه سرنوشتی داریم یا تصادفی عین یه پر با نسیم به این طرف و اون طرف میریم.ولی فکر میکنم شاید هردوی اینها درست باشه.شاید هردوی اینا در یه زمان اتفاق میفته...فارست گامپ

مترجم و نویسنده سینمایی
دانشجوی دکترای مطالعات تئاتر در دانشگاه چارلز جمهوری چک
لیسانس زبان روسی ازدانشگاه شهیدبهشتی
فوق لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه تربیت مدرس
فارغ التحصیل دوره فیلمسازی از انجمن سینمای جوانان ایران

سابقه همکاری با روزنامه بانی فیلم، مجله فیلم نگار، 24، سینمااعتماد، بولتن جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان اصفهان،سایت های سینماسینما و...

۱ مطلب با موضوع «مرتضی پاشایی» ثبت شده است

چه بر سرمان آمده

درباره اتفاقات اخیر و فضای دوقطبی ایجاد شده پیرامون مرگ خواننده جوان

چه بر سرمان آمده؟

مرگ انسان خوب در هر شرایط و با هر شکلی یکی از درآوردترین رخدادهاست. می خواهد بر اثر کهولت سن باشد یا بیماری صعب العلاجی او را از ادامه زندگی بازدارد. آنچه در روزهای گذشته و به سیاق همیشه در میان جامعه و به خصوص در فضای مجازی -که به قول احسان علیخانی یک روز باید خودمان را از او پس بگیریم- افتاده به هجویه ای می ماند که معلوم نیست سرمنشاء آن کجاست. این قضاوت های بی دلیل و تنها از روی ذهنیات و ادله ناقص از چه زمانی بر سر ما نازل شده و تا چه زمانی قرار است ادامه پیدا کند و این بهره برداری های شخصی و قائم به ذات از هر اتفاق و در هر شرایطی چه وقت متوقف خواهد شد و دست از سر جامعه بر خواهد داشت خدا می داند و بس. مرتضی پاشایی، خواننده جوانی که اتفاقا صدای بسیار خوبی هم داشته(صدایی که حزن انگیز است و بیشترین ارتباط را با نسل جوان برقرار می کند) و به گواه نزدیکان و رفقایش شخصیت آرام و بی شیله و پیله ای داشته، پس از مدتها مبارزه با هیولای سرطان از دنیا می رود و ناگهان هجمه ای از نظرات و انتقادها و برداشت های شخصی فضا مجازی و حرفهای درگوشی را پر می کند. عده ای به سوگ او می نشینند و با هر ابزار و روشی که می دانند تلاش می کنند یادش را گرامی دارند و عده ای اینها را به مرده پرستی متهم می کنند. دسته ای این کارها را برای خواننده جوان و کم سابقه ای بی دلیل و افراط می دانند و گروه دیگری داد بر سر می آورند که چرا آدمها دیگر فراموش شده اند و چرا برای آنها و در زمان زنده بودنشان این قسم فعالیت ها را انجام نمی دهید؟ در اینکه در جامعه ما متاسفانه عده ای به افراد در زمان حیاتشان کمتر بها می دهند و درست در زمانی که دسشان از دنیا کوتاه شد محبوب دلها می شوند و یادنامه برایشان نوشته می شود، شکی نیست. به دلیل شرایط اجتماعی  یا هر چیز دیگر به هر حال به قول فرخزاد مردم قهرمان مرده را بیشتر از قهرمان زنده دوست دارند. قطعا که رفتار غلطی است. به قول شاعر زنده را تا زنده هست باید فریادش رسید ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود. چیزی که در این میان پیش می آید انبوه حرفها، کنایه ها، و بدبختانه گاه لطیفه ها و جملات نغزی است که آوار می شود و نمی دانم دقیقا باید با چنین رفتارهایی چه کرد. مگر در دنیا کم بوده اند کسانی که به واسطه هنرشان و آثار معدودشان به دلایل مختلف در جوانی از دنیا رفته اند و محبوب دلها شده اند؟ اصلا آن دسته که این قضیه را به مرده پرستی ربط داده اند آیا با خبرند که که همه این افراد در زمان حیات آن مرحوم هیچ کاری نمی کرده اند و اصلا از وجود چنین فردی بی خبر بوده اند؟ آیا کسی که حادترین لحظات و سخت ترین بحران های زندگی اش را با گوش دادن به ترانه های خواننده ای تسلی می بخشد نمی تواند در غم از دست دادن او ماتم بگیرد و اشک بریزد؟ آیا چون فرد متوفی یک خواننده پاپ و در نگاه عده ای عامه پسند بوده باید به چنین حرکت هایی تشر زد و آنها را متهم کرد؟ مگر نه این است که موسیقی پاپ و به خصوص آن سبکی که مرحوم پاشایی ارائه می داد  متعلق به توده مردم است و طبعا هوادارنی بسیار بیشتر از سبک ها و گونه های دیگر موسیقی دارد؟ اصلا مگر نه اینکه موسیقی، هنری تاثیرگذار است و ضریب تاثیرگذاری اش روی مخاطب بسیار بالاست. آیا تکثر آثار برای کسی اعتبار می آفریند یا طول فعالیت حرفه ای فارغ از کیفیت برای کسی ارزش به حساب می آید؟ آیا نمی شود کم عمر کرد و در دلها ماندگار شد؟ یا این هم باید به حساب بدهی هایی گذاشت که معمولا آدمها بعد از مرگشان به عده ای دارند! البته در این میان عده ای مثل همیشه سعی داشتند از آب گل آلود ماهی بگیرند و قضیه را به کانال های گاه نامربوط ربط دهند. از آن بهره برداری سیاسی کنند و به این واسطه برای خودشان اعتبار کسب کنند. فاجعه زمانی رخ می دهد که در حساس ترین لحظات و فراموش ناشدنی ترین دقایق زندگی یک انسان یک آدم، یک مسئول یا هر چیزی که اسمش هست می آید و از این لحظات فیلم تهیه می کند و با افتخار می گذارد روی اینترنت و عده ای هم با افتخار آن را به اشتراک گذاشته و پخش می کنند. من کاری به تاثیر دولت ها و حکومت ها بر جامعه و تغییر منش و خلق و خویشان ندارم اما معتقدم فرهنگ هر جامعه ای از خود آن جامعه شروع می شود و پر و بال می گیرد. از این کار شنیع تر و ویران کننده تر هم هست؟ مادر و پدری که تصویر فرزندش را که به تازگی از دست داده این چنین در فضای مجازی می بیند و متوجه می شود عده ای همچنان در حال پخش و نشر آن هستند، خوب است چه فکری بکند ؟ درونش چه جوش و خروشی رخ دهد و ذهنش چه کنکاش ها که نکند، دل آن دسته که تن به این کار داده اند راضی می شود؟ از دل هر رخداد و واقعه ای می شود به یک نتیجه و برداشت مقطعی و نه صرفا مستدل دست پیدا کرد. مردمی که روانه پارک ها و خیابان ها می شوند و ترانه های زنده یاد پاشایی را زمزمه می کنند و در اصطلاح به هنر و هنرمند بها می دهند قطعا در یک حرکت خودجوش و هماهنگ شده تصمیم نگرفته اند موسیقی پاپ را ارج بنهند و به واسطه این کار حرف هایی مگو بزنند. کسی که حتی به محض مطلع شدن از مرگ مرحوم هم او را شناخته باشد و رفته باشد ترانه هایش را گوش کرده باشد حق دارد در غم از دست دادن او ماتم زده شود. این چه اصول و قراردادی است که با هم می گذاریم و انتظار داریم همه پیرو آن باشند؟ آیا این همان دیکتاتوری و تک بعدی نگری ای نیست و هر روز و هر شب در مذمت آن دم می زنیم و کاغذها سیاه می کنیم؟ اینها که مدام در پی اتفاقات مختلف در حال بیانیه دادن و دسته بندی اقشار جامعه و دو قطبی کردنشان هستند آیا شده از خود بپرسند خودشان دقیقا در کدام گروه و دسته جا خوش کرده اند؟ یا اینکه خدای نکرده خودشان هم هنوز به نتیجه واحدی نرسیده اند و منتظرند به تناسب شرایط و اتفاقات مختلف جایشان را تغییر دهند؟ همین می شود که در پی مرگ تاثرانگیز یکی دیگر از هنرمندان که اتفاقا دلیل مشابهی با مرحوم پاشایی داشته دوباره دست به قضاوت می زنیم و انتظارهای عجیب و غریب داریم. نویسنده ای بیمار و راهی بیمارستان می شود و ما همچنان در حال سخن پراکنی و قضاوت و ربط دادن اتفاقات به یکدیگریم. باز هم تاکید می کنم که عده ای در این میان مثل همیشه از اتفاقات بهره برداری می کنند و با نیت های گوناگون خودشان را وارد قائله می کنند. بر آنها حرجی نیست که خدا خودش جای حق نشسته. ولی من معتقدم مرگ انسان خوب در هر شرایط و به هر شکلی از دردناک ترین اتفاقات است. مرگ هنرمند جوان از دردناک ترین اتفاقات است. مرگ نویسنده جوان، نویسنده کهنسال، بازیگر جوان بازیگر کهنسال و یک فرد عادی که هر روز صبح از خواب بیدار می شود، صبحانه می خورد سر کار می رود و شب به خانه اش باز می گردد. مرگ او نیز از دردناک ترین اتفاقات است. اگر هوس کرده ایم با این یکی هم سر شوخی را باز کنیم و به هر طریق فریاد متفاوت نمایی بزنیم حرفی نیست. سرمان خوش باد.