تاریکخانه

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

تاریکخانه

من نمیدونم آیا هر کدوممون یه سرنوشتی داریم یا تصادفی عین یه پر با نسیم به این طرف و اون طرف میریم.ولی فکر میکنم شاید هردوی اینها درست باشه.شاید هردوی اینا در یه زمان اتفاق میفته...فارست گامپ

مترجم و نویسنده سینمایی
دانشجوی دکترای مطالعات تئاتر در دانشگاه چارلز جمهوری چک
لیسانس زبان روسی ازدانشگاه شهیدبهشتی
فوق لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه تربیت مدرس
فارغ التحصیل دوره فیلمسازی از انجمن سینمای جوانان ایران

سابقه همکاری با روزنامه بانی فیلم، مجله فیلم نگار، 24، سینمااعتماد، بولتن جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان اصفهان،سایت های سینماسینما و...

۶ مطلب با موضوع «تئاتر» ثبت شده است

بیرون از مولینگار

اجرای نمایشنامه خوانی بیرون از مولینگار در سالن نمایش باران -10 آذر 97

کلیه عواید حاصل از فروش بلیت به بیماران پروانه ای خانه ای بی تعلق می گیرد

کارگردان:حمید خورشیدی

بازیگران: محسن مظاهری، حسین ارومیه چی ها، مارال عظیمی، سمانه نجفی

لینک نمایش در سایت تیوال

 

 

 

نگاهی به یکی از نمایش‌های روی صحنه؛ «مرزداران»/ اینجا آخر دنیاست!

لینک مطلب در سایت سینماسینما

برای یک نمایش هیچ چیز به اندازه یک متن خوب و به قاعده نمی تواند سبب موفقیت شود. در روزگاری تئاتر ایران در برخی موارد به تقلید از سینمای ستاره محور و خالی از دغدغه و محتوا به دنبال جذب مخاطب با عناصری سطحی و گیشه ای است، اجرای نمایش های بی ادعا و ساختارمندی در سالن های کوچک و به دور از حاشیه باعث خوشحالی است. مرزداران دقیقا از این دست نمایش هاست. گروهی کوچک با هزینه ای شخصی به اتکای ذهن و قلم و مهارت خود و بدون هیچ پشتوانه دولتی یا خصوصی این روزها آخرین اجراهای خود را در یکی از کوچکترین سالن ها در زیرزمین تئاتر شهر روی صحنه می برند. روایتی از چند سرباز خطوط مرزی ایران که در شرایطی سخت و طاقت فرسا در حال به پایان رساندن خدمت سربازی خود با مشکلاتی مواجه می شوند که برای مخاطب بسیار قابل لمس است. نویسندگان به دور از تکلف و غلوهای معمول، با استفاده از ترکیب قومیتی و گوناگونی فرهنگی سعی در ارائه جامعه کوچکی دارند که هوای ماندن و ساختن دارند اما سرآخر کم می آورند. نمایش با یک شوک اولیه شروع شده و در ادامه در جهت گره افکنی از چرایی و چگونگی رخداد، شباهت وضعیت دیگر شخصیت ها به نتیجه این شوک را نشان می دهد. طنز کلامی موجود در گفتگوهای شخصیت ها که غالبا تنش زا و موقعیت محور است به ایجاد هرچه بهتر ارتباط میان مخاطب کمک شایانی می کند. هرچند معتقدم در برخی صحنه ها حد اوج و فرود تنش میان کاراکترها از دست بازیگرها خارج می شود و در مرز باریکی میان پس زدن و درنیامدن قرار می گیرد. انگار که تنش موجود بیش از آن چیزی است که روی صحنه می بینم و شخصیت ها از قبل مشکلات خاص دیگری با یکدیگر داشته اند که البته این به خودی خود ضعف محسوب نمی شود. طراحی صحنه ساده و بی تکلف است و این برای نمایشی که تمرکز خود را روی دیالوگ و شیمی میان کاراکترها گذاشته نکته مثبتی است. یکی از بهترین شخصیت های نمایش که به نظرم جا داشت تا ابعاد بیشتری از او در متن نشان داده شود، سربازی است که در نگاه اول ما را یاد «گومر پایل»، سرباز چاق فیلم «غلاف تمام فلزی» می اندازد. لارنس اگرچه به اندازه «قربان» این نمایش کم رو نبود ولی از جهت نمایش یک روی کاملا متفاوت در انتها عمر هر دو شخصیت، شباهت بسیاری با یکدیگر دارند.
نمایش، میزانسن های پیچیده ای ندارد و به درستی همه چیز در جهت نمایش روزمرگی و دشواری موقعیت تنظیم شده. مرزداران نمایشی تماما مردانه است که به سیاق متن های این چنینی تماشاگر را خسته نمی کند. نمایشی است کاملا بومی در ستایش ضرورت خودباوری میان مهمترین- ولی در ظاهر کم اهمیت ترین- عناصر دفاعی یک کشور. انگار برای یک مرزدار مهمتر از همه حفظ مرزهای شخصی و ذهنی است. با چنین مرزهایی می توان از هجوم غیر مرزبانی کرد. ایستاد و جان را سپر کرد. ارزش این نمایش وقتی دوچندان می شود که بدانیم هر دوی نویسندگان و کارگردانان نمایش اولین تجربه حرفه خود را تجربه کرده اند. اولین و احتمالا سخت ترین راه ها را رفته اند و به اجرایی یکدست و قابل بحث رسیده اند.

نمایش خیانت

اجرای نمایش خیانت نوشته هارولد پینتر در کافه گالری تماشا اردیبهشت 96

کارگردان:حمید خورشیدی

بازیگران: حسین ارومیه چی ها، علیرضا بیات، مارال انصاری،شاهین نصیری

مکان:خیابان انقلاب، خیابان فخررازی،خیابان شهدای ژاندارمری شرقی، پلاک66

یادداشتی بر نمایش سیندرلا

یادداشتی بر نمایش سیندرلا

اینجا همه خط‌های موازی بر هم عمودند! *

منتشر شده در سایت هفت نیوز

 بزرگ‌ترین حُسن نمایش سیندرلا،  بهره‌گیری از  یک متن شسته‌رفته و هوشمندانه است. جلال تهرانی به‌خوبی توانسته با بهره‌گیری از بن‌مایه داستان معروف سیندرلا و ایجاد موقعیت‌ها، کنش‌های طنزآمیز و دیالوگ‌هایی که به ابزورد پهلو می‌زنند، فضایی خاص و منحصربه‌فرد پیش‌روی مخاطب قرار دهد. داستان آشنای قتل و جست‌وجوی قاتل این‌بار در بستر یک روایت کلاسیک مورد هجو قرار می‌گیرد و از رگه‌های مناسب و درست ابزورد برای ارائه هرچه بهتر مفهوم ساختار‌شکنانه‌اش برخوردار است.

نظام بوروکراسی پلیسی و همه مولفه‌های آشنایش به شکلی هوشمندانه زیر سوال می‌رود و با ایجاد یک پازل کوچک همه چیز جای خود را به جفتِ وارونه‌اش می‌دهد. حکایت لنگه کفش معروف به طرز غریب و شیرینی دستمایه این هجو قرار می‌گیرد و روایت آدم‌های همین زمانه به خط اصلی نمایش تبدیل می‌شود. درست از لحظه بازجویی نخست سروان و سیندرلا و دیالوگ‌های نامانوس و ضد‌کلیشه‌ای، کارگردان نوید وقایعی را می‌دهد که به هیچ عنوان تصورش را نخواهیم کرد. آن عناوین نامتعارف فصل‌های مختلف نمایش و موتیف‌های تکرارشونده حرکتی و رفتاری بازیگران،که به‌خوبی اجرا می‌شود، استفاده مناسب از نور و عنصر صوت همگی در خدمت یک هدف قرار می‌گیرند و آن پذیرش آسان و بدون تردید فرم آوانگاردی است که کارگردان برای روایت نمایش خود برگزیده است.

در این روایت، حالا سیندرلای معروف انتخاب کذایی‌اش را کرده و در ظاهر متهم ردیف اول قتل است؛ قتلی که به قول شخصیت سرهنگ چندین قاتل دارد ولی گزینه اصلح همانی است که در میان گزینه‌ها نیست! شاید این شکل از فرم‌گرایی در نگاه اول از دید تماشاگر ساده‌پسند و معمولی مورد پذیرش قرار نگیرد و کار را در میانه رها کند ولی اگر همین تماشاگر بتواند خودش را قانع کند و به خودش کمی فرصت بدهد، می‌تواند به‌سادگی از پس دریافت مفاهیم اجتماعی و روزآمدی برآید که در قالب دیالوگ‌های نامتعارف سرهنگ، بازپرس و گروهبان یا تیمسار رد‌و‌بدل می‌شود. این یعنی آسان‌ترین شیوه ممکن برای بیان یک‌سری حقایق کارآمد و انکار‌ناشدنی که نویسنده به‌خوبی توانسته از  پس ساختارمند کردن آنها بر بیاید و به دنبال آن کارگردان از پس روایت سرراست و بدون روده‌درازی‌های معمول.

به جز اینها، نمایش یک غافلگیری اساسی دارد و آن بازی بهزاد عبدی در نقش بازپرس و سروان است که نشان می‌دهد همانطور که موزیسین چیره‌دستی است، می‌تواند بازیگر تئاتر قابلی هم باشد. پابه‌پای دیگر بازیگران نمایش را جلو می‌برد و به‌درستی از پس ارائه المان‌ها و جزییات به کار گرفته‌شده در شخصیت برمی‌آید و این تنها  قسمتی از حسن دیگر سیندرلا است. بازی‌های خوب و روان گلاب آدینه و مجید آقاکریمی به‌علاوه بخش‌هایی از بازی بهنوش طباطبایی که درخشان است، همگی مخاطب حرفه‌ای تئاتر را به این سمت سوق می‌دهد که در حال گذراندن یک تجربه جدید و عجیب است؛ اما طبعا بخش‌هایی از نمایش هم  دست‌کم برای من خیلی خوشایند نبود. مثل بازی صوتی طولانی میانه نمایش که برخلاف بخش‌های دیگر کمی توی ذوق می‌زد. با اینکه هدف و نیت کارگردان را از این نوع روایت می‌فهمم و می‌دانم همه این عناصر را مثل یک پازل کنار هم چیده ولی معتقدم از یک جایی دیگر مخاطب را از کار بیرون می‌رهاند. مثلا اگر کمی با استفاده از میزانسن‌های قابل رویت برای تماشاگر به این روایت کمک می‌کرد، شاید نتیجه بهتری رقم می‌خورد؛ هرچند به طور کلی این بخش‌ها را رد نمی‌کنم و در روند کلی کار، آنها را موثر می‌دانم ولی موضوع بر سر زمان‌بندی آنهاست. می‌شد حربه دیگری هم به کار گرفت تا خیلی به چشم نیاید. حداقل برای تماشگر نه‌چندان حرفه‌ای که سلیقه‌اش به اندازه کافی با این شکل از نمایش ها شکل نگرفته و قرار است برایش صرفا یک آشنایی زدایی صورت گیرد.

می‌ماند یک پایا‌ن‌بندی که باز معتقدم برای چنین نمایش و متنی کمی دم‌دستی و دور از انتظار می‌نماید. شیوه نطق کاراکترها و واکنش‌های لحظه‌ای اگر حتی برای چنین نمایشی هم جواب دهد و  قسمت‌هایی از آن مناسب تلقی شود، اما به نظرم دست‌کم برای فصل آخرش ایده مناسبی نیست؛ حتی اگر همان فرم‌گرایی پیوسته را به نوعی در آن تکرار کند و به قراردادهای خود و تماشاگرش هم متعهد باشد. به نظرم به چیزی بیشتر از یک خطابه و بازی کلامی نیاز بود. حداقل برای من که خودم را برای یک غافلگیری انتهایی آماده کرده بودم. طوری که هم از فضای کار بیرون نزند و هم به کلیت اثر و مجموعه المان‌های فرم‌گرایانه‌اش بنشیند. همانطور که معتقدم با استفاده به موقع از موسیقی‌های مناسب و آواهای موثر، تماشاگر را در جهت دریافت و آمادگی برای ادامه کار مهیا می‌کند،  به نظرم استفاده از یک مولفه آشنا برای پایان کار ایده بدی به حساب نمی آمد. دست‌کم چیزی که فراتر از یک فرم کلاسیکِ امتحان پس داده باشد.ا ین چیزی است که درست از متن و فرم نمایش برمی‌آید.                                                                                                                                                                  با همه اینها شاید بتوان گفت نمایش سیندرلا در بحبوحه نمایش‌های باری به هر جهت این دوران، یک اتفاق به حساب می‌آید؛ اتفاقی که البته نباید روند وقوعش متوقف و به همین‌جا  ختم شود!

* برگرفته از یکی از جملات نمایش

 

روایت ناتمام یک زندگی معلق

نگاهی به نمایش ” ناتمام”

روایت ناتمام یک زندگی معلق

منتشر شده در سایت هفت نیوز

 ناتمام روایتی است از زندگی یک خانواده سه نفره که با ورود غریبه ای دگرگون می شود.نمایشی است بر پایه اصول کلاسیک درام نویسی که در همین میان نیز گاهی این اصول را به هم می ریزد.حکایت خانواده ای از طبقه متوسط جامعه مدرن که با سبک انتخابی زندگی خود امکان هر گونه گسستی را آسانتر فراهم می کنند.زن و شخصیت محوری نمایش که درگذشته به مردی علاقه داشته و ایده آل های خود را در او می دیده، پس از مدتها با ورود دوباره او به زندگیش احساس تغییر می کند.در واقع مرد بهانه ای است تا زن به تنهاییِ بیش از اندازه خود پی ببرد. به غریبگی اش با زندگی که انتخاب کرده و خلاهایش در همه این سالها که از او دور بوده.مشتاقی نیا به خوبی توانسته از پس پرداخت شخصیتها بر بیاید و با دیالوگها و موقعیت های متنوع، رفتارشناسی آنها را برای مخاطب به نمایش بگذارد. ستاره بی چون و چرای نمایش اما امیرکاوه آهنین جان است که با ایفای نقش فرامرز به نظرم یک سر و گردن از دیگر بازیگران فراتر می رود.چه به لحاظ انرژی اجرا و چه به لحاظ درک درستی که از متن داشته است. تیرانداز در کارگردانی علاوه بر میزانسن های ضربدری شخصیت ها، با استفاده از ویدیوهایی که چند سالی می شود در تئاتر امروز باب شده سعی کرده بخشی از تنهایی شخصیت ها را به نمایش بگذارد.به عبارت دیگر جدای از خود نمایش که ما آدم ها را در کنار هم می بینیم،در ویدیوها خودِ آدم ها را می بینیم.که این مساله به نظرم در مورد شخصیت رکسانا و فرامرز نمود بیشتری پیدا می کند. زندگی جاری در ناتمام شبیه خیلی از زندگی هایی است که یا خودمان درگیرش هستیم یا در کنار خود می بینیم.آدم هایی که به جز رابطه شناسنامه ای و مناسبات قراردادی وجه اشتراک دیگری با هم ندارند.انگار از گذشته ای دور پرتاب شده اند داخل این زندگی.حرف همدیگر را نمی فهمند و انتظاراتشان از زندگی به ابتدایی ترین چیزها محدود می شود.تلاش گروه سازنده این نمایش قابل تحسین است.در دوره ای که برخی نمایش ها صرفا تقلید های بی اساسی هستند که اصالت ندارند و به ضرب اطوارهای مد روز می خواهند به تماشاگرشان باج بدهند،ناتمام حداقل تکلیفش را با تماشاگر مشخص می کند.روده درازی نمی کند و روایت سرراستش را از ابتدا تا انتها با استفاده از همه آنچه در اختیار دارد ارائه می کند. به جز شخصیت سونیا که به نظرم در پرداخت کمی مشکل دارد و در اجرا هم به همین شکل پیش می رود، باقی شخصیتهای نمایش روند اوج و فرود متعادلی دارند و به خوبی از دل یک چالش احساسی بزرگ خود واقعیشان را می نمایانند. طراحی صحنه با پرهیز از شلوغ کاری های مرسوم با گزینش های خوب و درست به اجرای هر چه بهتر کار کمک می کند و به بازیگران و کارگردان میدان عمل بیشتری می دهد.با این وجود ایرادی که این نمایش دارد به غیر از نامش که به نظرم مرد مقابل عنوان بهتری بود ولی گروه ناگزیر به تغییر آن شده اند،یکدست نبودن بازی بازیگران است که در برخی لحظات هم به چشم می آید.بازی گاهی غلوآمیز عرفان ابراهیمی به نقش شروین در کنار بازی آرام و احساسی رویا جاوید نیا در لحظاتی از نمایش نمی تواند از پس بازی برون گرا و قدرتمند امیر کاوه آهنین جان برآید و به وضوح تفاوت هایشان نمایان می شود.این مساله البته به نوع بازی بازیگران ارتباطی ندارد و بیشتر به نحوه هدایت و متعادل کردن آن مربوط می شود.می ماند موسیقی کار که از نکات مثبت این نمایش به حساب می آید و کاملا در خدمت اثر است.عرفان ابراهیمی هر چند که در بازیگری جلوه چندانی به معرض نمایش نمی گذارد،در عوض جایی که آواز می خواند تماشاگر را سر ذوق می آورد. در مجموع ناتمام نمایشی است هدفمند که می توان به وضوح مشکلات عدیده و انکار ناشدنی زندگی مدرن طبقه متوسط را در آن دید.دغدغه های خاص و احوالات آدم هایی که در ظاهر با یکدیگر در حال زندگی کردنند ولی در باطن از همدیگر فرار می کنند.اثری است که می تواند تماشاگر عام و خاص تئاتر بین را راضی از سالن بیرون بفرستد و در ضمن احساساتش را هم قلقلک دهد.تلاش گروه برای به صحنه آوردن چنین نمایش بی ادعایی با همه مشکلات پیش رو قابل تقدیر است و برای حمایت از آن به نظرم فقط باید رفت و کار را تماشا کرد و اگر مجال بود پیشنهادش کرد.تماشای ناتمام را این روزها در سالن چهار سوی تئاتر شهر از دست ندهید.

وقتی که فروید شدم

نمایش مهمان ناخوانده (اریک امانوئل اشمیت)

در این نمایش نقش فروید را دارم.یک کار دانشجویی که البته با دوستانی اهل فن کار کردیم.خوشحال می شوم دیدن کنید.

زمان اجرا:23،21،20،19 آذر ساعت 15

مکان:دانشگاه شهید بهشتی،دانشکده ادبیات و علوم انسانی،تالار مولوی