منتشر شده در شماره 1874 روزنامه بانی فیلم-14 آذر 1389
نقل قول هایی از وودی آلن به بهانه سالروز تولدش
من نمی خواهم با کار کردن به فناناپذیری و جاودانگی برسم بلکه می خواهم با نمردن به این مهم برسم
حقیقت اینه که من از مرگ نمی ترسم.....ولی فقط نمی خوام وقتی به سراغم می آد اونجا باشم
(در 1977)امسال من یک ستاره هستم...ولی کی می دونه سال بعد چه اتفاقی می افته؟....شاید یه چاله فضایی شدم...
اگه بخواهیم مثبت فکر کنیم، مرگ از معدود چیزایی هست که به سادگیِ چند دقیقه دراز کشیدنه
(وقتی از او پرسیدند او زندگی و کار بر پرده نقره ای را دوست دارد یا نه)" فکر کنم من تقریبا توی آپارتمانم زندگی می کنم"
(درباه فیلمها) من نمی تونم تصور کنم که تجارت و کاری غیر از فیلمسازی برای یک کارگردان راهی باشه تا اون زندگی کنه و همچنین بتونه تسلطش تو ساختن فیلم رو هم حفظ کنه.شاید موقعیت من یگانه باشه اما برای تجارت و پول در آوردن اصلا جواب نمی ده...اون دیگه نمی تونه یگانه باشه چون کارگردان کسیه که یک نگاه تصویری داره و هچنین کسیه که می تونه این نگاهو وارد فیلمش کنه
اساسا من آدم با فرهنگ بالایی نیستم.من ترجیح می دم بشینم و مسابقه بیس بال رو با یه نوشیدنی و یه بشقاب گوشت حبه شده تماشا کنم
چیزایی بدتر از مرگ هم تو زندگی وجود داره. مثلا آیا شما تا به حال یه روز عصرتونو با یک کارشناس بیمه سپری کردین؟...اوه....
پول از فقر بهتره به شرطی که فقر فقط به دلیل مشکلات مالی باشه
من فیلمهامو فقط برای خودم کار میکنم درست مثل یک آدمی که تو یه موسسه کار می کنه و سبد می بافه.
من از فیلمهام مراقبت نمی کنم و تعصبی نسبت بهشون ندارم.من اهمیتی نمیدم اگه مثلا بعد از مرگم اونا بیفتن تو یه توالت.
من بیشتر وقتها شادی و سرگرمی زیادی ندارم و خب بقیه وقتها هم کلا شادی ندارم!
(در آکادمی علوم و فنون سینمایی در سال2002 وقتی که می خواست درباره اینکه چرا اولین کسی بود که موضوع ادغام سینماهای نیویورک را مطرح کرد توضیح بدهد) " و گفتم : خدایا...می دونی ،تو می تونی خیلی بهتر از من کار کنی... می دونی،تو ممکنه بخوای تا به افرادی مثل مارتین اسکورسیزی،مایک نیکولز،اسپایک لی،سیدنی لومتیا....برسی، دیگه اسم نمیارم ،می دونی ..... اوم....... گفتم نگاه کن،من اسم 15 مرد که با استعدادتر،با هوش ترو با شخصیت تر ازمن هستند رو دادم، و....اونا گفتند آره،ولی اونا در دسترس نبودند"
اگه فیلمای من بتونه یه آدم دیگه رو تو این دنیا بدبخت کنه در حقیقت من کارمو کامل انجام دادم
به چند دلیل من در فرانسه بیشتر مورد احترام هستم تا وقتی که بر می گردم شهر خودم.کشور دوم حتما باید خیلی خوب باشه
رابطه من با هالیوود یک رابطه عشق و نفرت نیست،یک رابطه عشق و تحقیره.من هرگز مجبور نبودم از اینکه مثلا یه نفر یا یک استودیو رابطه داره احساس حقارت کنم و از این حقارت رنج ببرم.من همیشه در نیویورک با خوش شانسی مطلق مستقل بودم.ولی من یک علاقه ای به هالیوود دارم چون من از فیلمایی که اینجا بیرون میاد خیلی لذت می برم.نه همه فیلمها ولی تعداد قابل توجهی از اونها برای من خیلی با معنا هستند.
دو تا از بزرگترین شایعات درباره من اینه که من آدم متفکری هستم چون این عینک همیشه به چشمم هست و یکی دیگه
اینکه من هنرمندم چون فیلمای من شکست می خورند و پولا رو دور می ریزند.هر دوی این شایعات برای سالها رایج بوده است
به ارتش ملحق شو،جهان رو ببین،با آدمای جالب ملاقت کن...و همشونو بکش
یکی از افسوس های من تو زندگی اینه که نمی تونم یه آدم دیگه باشم
در باره اینکه چرا هیچ وقت فیلمهای خودش رو نگاه نمی کنه: "فکر می کنم با این کار من حتما از اونا متنفر میشم:
(درباره تماشاگران)من به اونا خرده نمی گیرم.من همیشه فرض می کنم اونها هم به اندازه من باهوش هستند..اگه البته آدم با هوش تری نباشه
(در جایزه اسکار 1978) من هیچ نگرشی نسبت به این نوع جشن ندارم.من فقط فکر می کنم که آیا اونا واقعا می دونند دارن چی کار می کنن؟وقتی تو ببینی که چه کسی اون چیزا(جایزه ها) رو می برن یا چه کسایی اونا رو نمی برن ....اون موقع تو می تونی ببینی که این اسکار چه چیز بی معنی هست
(برای نامزدی اش در اسکار 1989 برای فیلم جنایات و معاصی): تو باید مطمئن باشی که اونو توی ضمیرت نگه می داری.اولش تو فکر می کنی که چقدر خوب ، چون این یعنی پول زیادی از فیلمت در می آد ولی به محض اینکه به خودت فرصت می دی که راجع بهش فکر کنی می بینی یه سری چیزا ممکنه تو این راه به کیفیت کارت صدمه بزنه.
در حرفه من به هیچ وجه بالا و پایین وجود نداره ، وقتی که سرم توی کاغذهاست و توی دفترم هستم.من فیلمهامو می سازم،در خیابانهای نیویورک زندگی می کنم.هر دوشنبه شب جاز می زنم،.هر چیزی به لحاظ کاری درست عین همینه.هیچ بازگشتی وجود نداره.برای مدتی احساسات آدم برانگیخته می شه مثه همه چیزها و دوباره برای مردم دیگه هیچ چیز جذاب و مهم نیست.
کارگردانانی که احساسات عاطفی و شخصی دارند برای من کسایی مثل اینگمار برگمان یا فدریکو فلینی هستند و من مطمئن هستم حتما یه تاثیری از خودشون گذاشتند ولی به طور مستقیم نمیشه گفت که به چه شکل بوده.من به هیچ وجه دوست ندارم کارمو مثل اونا انجام بدم.ولی می دونی،وقتی مثلا تو برای سالها به صدای جاز آهنگسازی چون چارلی پارکر گوش می کنی و عاشق اون میشی اون وقت شروع می کنی به ساز زدن حالا تو خود به خود اولش شبیه اون می زنی بعد اونو با چیزایی که تو ذهنت داری ترکیب می کنی.تاثیر اینجا شکل می گیره حالا دیگه اون تو خونت رفته و تو با اون مانوس شدی
من یه جمله ای تو یکی از فیلمام دارم که می گه:هر کسی حقیقت رو می دونه و هر کس تو زندگی تصمیم می گیره که چطور حقایقو اون جور که به نفعش هست تحریف کنه
من یک دوره تندخوانی رو گذروندم و کتاب جنگ و صلح رو تو 20 دقیقه خوندم و این باعث شد روسیه گرفتار شه.
می دونم که این ممکنه وحشتناک به نظر بیاد ولی بردن اسکار 1977 برای آنی هال هیچ معنی خاصی برای من نداشت.
خیلی واضحه ، زندگی برای اینه که ما زندگی کنیم.
مغز من دومین عضو مورد علاقه بدنم محسوب میشه.
این درسته که من تو زندگی نگرانی های زیادی دارم.من از تاریکی و بدگمانی به اینکه نوری وجود داره می ترسم.
من به خاطر تقلب در امتحان پایانی متافیزیک از دانشگاه نیویورک اخراج شدم ولی من فقط به درون روح پسری که کنار من نشسته بود حلول کرده بودم
مادرم تا 5 سالگی همیشه به من می گفت پسر خیلی شادی هستم و بعد من تبدیل شدم به یک آدم افسرده
من نمی تونم با این مساله که بین مرگ و زندگی یکی رو انتخاب کنم کنار بیام مگر اینکه خیلی ترسیده باشم
درباره فیلم ادیسه فضایی:2001: این یکی از معدود دفعاتی بود در زندگی که فهمیدم یک هنرمند چقدر از من جلوتر است
ایرلند یکی از معدود جاهایی هست که همونجوریه که همه می گن،به همون زیبایی که تعریفشو می کنن
من به هیچ وجه معلمی نداشتم که کوچکترین تاثیری روی من گذاشته باشه و اگر شما سوال کنید قهرمانان من توی زندگی چه کسانی بودند من بی شک و کاملا صادقانه خواهم گفت: جرج س.کافمن و برادران مارکس
جنایات سازماندهی شده در امریکا سالانه 40 میلیارد دلار خرج برمی دارد با این وجود پول کمی صرف تامین بودجه ادارات می شود.
80 دصد موفقیت به موقع حاضر شدن است.
من می تونم ستاره ها رو به فیلمم بیارم،من با فیلمبردارهای فوق العاده کار کردم،ولی بقیه هنوز شانس این رو دارند که فیلمهای 150 میلیون دلاریشونو بسازن چون اونا به اون سودی که من با فیلم میارم فکر نمی کنن.
(درباره کارگردانی اپرای لس آنجلس در کنار ویلیام فریدکین):" من حساب کرده بودم،اوه،...من قبلش مرده بودم. شوخی نیست .من 72 سال دارم. و هرگز فکر نمی کردم بتونم موفق بشم.ولی پیش اومد.و دوشنبه بعدی ما تمرین کردیم.و بالاخره من اونجور که می تونستم و از دستم بر می اومد انجامش دادم و بعد از شهر خارج شدم تا اونا هوای فریدکین رو و داشته باشن
(درباره منهتن (1979)از فیلمهایی که مورد علاقه اش نیست) من از اون متنفرم.من حتی فیلم خاطرات خیالی(1980) را برای اتحادیه هنرمندان ساختم چون منهتن داشت اونجا خاک می خورد. با همه این حرفا هنوز نمی تونم بفهمم که چطور منهتن تونست توی گیشه اون جور موفق بشه ........نمی تونم باور کنم که من با اون فیلم یه جورایی در رفتم
بزرگترین شوکی که بین همه فیلمهایی که کار کردم به من وارد شد سر فیلم پایان هالیوودی(2002) بود.فکر نمی کردم که یه کمدی فوق العاده و درجه یک بشه .جالبه ، من شگفت زده شده بودم از این که هیچ کس در برابر این فیلم مقاومت نمی کرد
(درباره فیلم دکتر استرنج لاو(1964)استنلی کوبریک)همه چیز راجع به این فیلم فوق العاده بود.و این به خاطر شیوه کارگردانی فیلم بود. مگر اینکه فکر کنیم در فیلمنامه یا در بعضی اجراهای فیلم نقصی وجود داشته.ولی کارگردانی فیلم بسیار جسورانه و باشکوه بود..میشه گفت که یک حرکت قاطع و درجه یک بود.
به نظر من هیچ فرقی بین یه فالگیر ، یه پیشگو یا این غیبگوهای چینی یا هر آیین من درآوردی دیگه ای وجود نداره،همشون می تونن به اندازه هم راست باشند یا دروغ و البته همشون به اندازه هم می تونن گاهی وقتا مفید باشن...
بازنشسته بشم و چی کار کنم؟....خب من اون موقع همون کاری رو می کنم که الان می کنم.مینشینم تو خونه و فیلمنامه می نویسم ،بعد شخصیت ها ،شوخی ها و موقعیت های فیلم میان سراغ خودم.خب پس من نمی دونم با بقیه وقتم چی کار کنم...
IMDB :منبع