تاریکخانه

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

تاریکخانه

من نمیدونم آیا هر کدوممون یه سرنوشتی داریم یا تصادفی عین یه پر با نسیم به این طرف و اون طرف میریم.ولی فکر میکنم شاید هردوی اینها درست باشه.شاید هردوی اینا در یه زمان اتفاق میفته...فارست گامپ

مترجم و نویسنده سینمایی
دانشجوی دکترای مطالعات تئاتر در دانشگاه چارلز جمهوری چک
لیسانس زبان روسی ازدانشگاه شهیدبهشتی
فوق لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه تربیت مدرس
فارغ التحصیل دوره فیلمسازی از انجمن سینمای جوانان ایران

سابقه همکاری با روزنامه بانی فیلم، مجله فیلم نگار، 24، سینمااعتماد، بولتن جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان اصفهان،سایت های سینماسینما و...

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۰ ثبت شده است

این ده روز رویایی

نخل های بی سر

این ده روز رویایی

امسال نیز همچون سالهای گذشته بزرگترین رویداد سینمایی جهان قرار است از روز 11 می تا 22 می در شهر زیبای ساحلی کن برگزار شود و سیل عظیمی از علاقه مندان و سینما گران را به سوی خود بکشاند.در واقع در این ده روز رویایی وجه مشترک همه آنهایی که در این رخداد حضور دارند یک چیز است و آن عشق و علاقه به هنر و سینماست.در این ده روز همه در کنار هم کلی فیلم می بینند و پیرامون آنها با هم صحبت می کنند.ستارگان با فیلمهایشان یا به عنوان میمهان به این فستیوال می آیند و طرفداران و علاقه مندان آنها نیز از لذتی غریب بهره مند خواهند شد.در طول  ادوار مختلف جشنواره کن همواره با مسائل و حاشیه های فراوانی رو به رو شده است اما چیزی که همچنان این جشنواره را پایدار و به عنوان معتبر ترین فستیوال سینمایی جهان به دیگران معرفی کرده است همان اهداف و فلسفه اصلی شکل گیری چنین جشنواره ای بوده است.سیاست کلی مجریان این جشنواره در واقع گرد هم آوردن سینماگران مختلف جهان و فیلم هایشان در محفلی صمیمی و دوستانه است تا بتوانند برای یک دوره ده روزه در کنار هم به دور از هرگونه نگرش و دغدغه ای فقط درباره فیلم و سینما حرف بزنند.بگذریم که حالا چند سالی است که حاشیه هایی هم برایش ایجاد شده است.

امسال نیز ریاست هیئت داوران جشنواره را همچون دو سال گذشته یکی از سینماگران مطرح آمریکایی بر عهده دارد.رابرت دنیرو بازیگر محبوب و تحسین شده جهان سومین آمریکایی است که پس از شون پن و تیم برتون در دو دوره قبل ریاست هیئت داوران این معتبرترین رویداد سینمایی جهان را عهده دار است.همچنین مایکل گوندری سینماگر صاحب نام فرانسوی و کارگردان فیلمهایی چون درخشش ابدی یک ذهن بی آلایش ،زنبور سبز ،علم خواب و... ریاست هیئت داوران بخش فیلم های کوتاه و سینه فونداسیون را به عهده دارد.امیر کوستاریکا فیلمساز صاحب نام صرب نیز ریاست هیئت داوران بخش نوعی نگاه و باگ جون هو کارگردان کره ای ریاست بخش دوربین طلایی را بر عهده دارند.

افتتاحیه جشنواره اما قرار است با آخرین ساخته وودی آلن با عنوان نیمه شب در پاریس آغاز شود.این فیلم کمدی رمانتیک که با بازی ماریون کوتیلارد ،مایکل شین و همچنین کارل برونی همسر سابق رئیس جمهور فرانسه به طور کامل در پاریس فیلمبرداری شده قرار است همزمان با نمایش در جشنواره کن در سینماهای فرانسه نیز به نمایش عمومی در آید.از دیگر بزرگان حاضر در جشنواره امسال نیز می توان به لارنس فون تریه که پس از فیلم جنجالی و عجیب و غریب ضد مسیح این بار با تریلر علمی تخیلی مالیخولیا به کن آمده،دیوید کراننبرگ با تریلر یک روش خطرناک،پدرو آلمادووار با درام پوستی که در آن زندگی می کنم،ترنس مالیک با درام فانتزی درخت زندگی که سرانجام قرار است در این دوره رنگ پرده را به خود ببیند و درام جدید گاس ون سنت به نام بی قرار که بناست به عنوان افتتاحیه بخش نوعی نگاه به نمایش در آید،اشاره کرد.آخرین نسخه از سری فیلمهای پرطرفدار دزدان دریایی کارائیب نیز قرار است در بخش خارج از مسابقه به نمایش در آید و پس از آن از روز بیستم می در آمریکا اکران شود.

اما اسامی فیلمهای بخش مسابقه شصت و چهارمین فستیوال کن از این قرار است:

پوستی که دران زندگی می کنم-پدرو المادووار

خانه ای از تحمل-برتراند بونلو

Pater-آلن گاوالیر

پاورقی-جوزف سدار

روزی روزگاری در آناتولیا-نوری بیلگه سیلان

پسری با دوچرخه-ژان پیر و لوک داردِن

هاوره-آکی کاریسماکی

HANEZU NO TSUKI-نائومی کاواسه

زیبای خفته-جولیا لی

لطیف-مایون لو بسکو

درخت زندگی-ترنس مالیک

منبع-رادو میهایلونو

هارا کیِری:مرگ یک سامورایی-تاکشی مِلک

ما نیز یک پاپ داریم-نانی مورتی

ما باید درباره کوین صحبت کنیم-لین رامسی

میشل-مارکوس شلینزر

مالیخولیا-لارنس فون تریه

جاده-نیکولاس ویندینگ رفن

اسامی فیلمهای بخش نوعی نگاه

فیلم افتتاحیه: بی قرار-گاس ون سنت

شکارچی-باکور باکورادزه

HALT AUF FREIER STRECKE -آندریاس درسن

به جز شیطان-برونو دو مونت

مارتا مارسی می مارلین-شون دورکین

برف های کلیکانجارو-رابرت گودیگیان

skoonheid-اولیور هرمانوس

روزی که او می آید-هونگ سانگسو

بونسای-کریستین ژیمنزه

تاتسومی-اریک هو

-Arirangکیم کی دوک

پسر عاشق-کاتالین میتولسکو

دریای زرد-نا هونگ جین

دوشیزه بالا-ژراردو نارانجو

کار سخت-ژولیاناروژاس و مارکو دوترا

وزیر-پیر شولر

Toomelah-ایوان سن

اسلو،31 آگوست-جوآشیم تریر

اسامی فیلم های بخش خارج از مسابقه

پیروزی-خاویر دورینژر

سگ آبی-جودی فاستر

هنرمند-میشل هازاناویسیوس

دزدان دریایی کارائیب:موج های بیگانه-راب مارشال

نیمه شب در پاریس-وودی آلن

نمایش های شبانه(Midnight Screenings)

شمشیرزن-چان پیتر هو سون

مهلت اضافی-اوراردو گوت

نمایش های ویژه

لابرادور-فردریک اسپوک

رئیس کارگاه جهنمی-ریتی پانه

میشل پتروچیانی-مایکل رادفورد

لارزاک-کریستین رواود

اسامی فیلم های بخش سینه فونداسیون

ببرهای حیله گر-آرامیسووا فامو(جمهوری چک)

سو و اوچیکاوا-ناتانائیا کارتون(سنگاپور)

سفر-سیمائو کایاته(آمریکا)

روی پلکان-آنت کوستی(اسرائیل)

درد و رنج روح انسانی-دس جامازو و جو بوکمن(آمریکا)

بنتو مونوگاتاری-پیتر دریکس(بلژیک)

نامه-دروتیا دروموا(آلمان)

دوئل پیش از شب-آلیس فورتادو(برزیل)

Drari-کمال لزراق (فرانسه)

SALSIPUEDES-ماریانو لوکی (آرژانتین)

جشن عروسی-گاستون مارگولین و مارتین مورگنفیلد(آرژانتین)

تا آمدن تابستان-پاسکواله ماریانو(ایتالیا)

گل آلود-جفرسون مونئو(آمریکا)

مارتا باید پرواز کند-مایان ریپ(اسرائیل)

پرواز در شب-سون تایه جیوم(کره جنوبی)

دمدمی-ماریا اتستنمِتس(آلمان)

……………………………………………………………………………………………………………………..

گفتنی است شصت و چهارمین جشنواره کن در حالی از روز یازدهم می در شهر ساحلی جنوب فرانسه برگزار می شود که هیچ فیلمی از سینمای ایران در این فستیوال حضور ندارد.همچنین اجرای مراسم افتتاحیه و اختتامیه جشنواره را ملانی لورن بازیگر فرانسوی فیلم هایی چون لعنتی های بی آبرو بر عهده دارد.

اما حال نگاهی داریم به برخی از فیلم های مهم و معتبر جشنواره امسال که امید می رود مورد توجه داوران و منتقدان قرار گیرند.

درخت زندگی

این فیلم در واقع قرار بود به عنوان فیلم اختتامیه جشنواره سال گذشته نمایش داده شود و البته در چندین جشنواره دیگر هم خبر حضورش داده می شد ولی بالاخره پس از کش و قوس های فراوان قرار است تازه ترین فیلم ترنس مالیک در بخش مسابقه جشنواره امسال به نمایش در آید.این فیلم با بازی براد پیت،شون پن و جسیکا چستین داستان خانواده ای است که داری سه پسر هستند و یکی از آنها جک نام دارد.جک در تقابل میان پدر و مادرش و چیزهای عجیبی که پیرامون خود می بیند سعی در تمایز و همسان کردن خود با شرایط موجود دارد.پدر و مادر او نیز هر کدام سعی در اثبات وفاداری خود نسبت به جک دارند.همه اینها اما با بیماری سخت جک تحت الشعاع قرار می گیرد.حالا سال ها گذشته و جک مردی میانسال است.او اکنون در دنیای مدرنی قرار گرفته که انگار همه چیز برایش ناآشناست و بخشی از گذشته خود را در سالهای دور جا گذاشته است.جک حالا وقتی همه چیز را این قدر متفاوت با گذشته می بیند و به نوعی دائما از سرگشتگی اش رنج می برد سعی می کند با دنیای جدید کنار بیاید و حتی پدرش را که در سالهای کودکی باعث رنجش خاطر او شده بود ببخشد تا شاید قدری از ناملایمت های اطراف بکاهد.فیلم در واقع یک سورئالیست جذاب پیرامون خانواده ای آمریکایی است که ابتدا داستان آنها را در دهه پنجاه و سپس زندگی فرزند آنها را در سالهای اخیر می بینیم.براد پیت در نقش پدر خانواده ایفای نقش می کند و شون پن نیز به نقش جک ظاهر شده است.ترنس مالیک کارگردان شصت و هشت ساله و گزیده کار آمریکایی پس از ساخت فیلم هایی چون خط باریک قرمز،روزهای بهشت،دنیای جدید این بار نیز سراغ داستانی جذاب رفته که انتظار می رود در اولین نمایش خود مورد توجه مخاطبان و داوران قرار گیرد.

مالیخولیا

خیلی ها وقتی فیلم عجیب و نامتعارف ضد مسیح را در فستیوال دو سال پیش دیدند به واقع نمی دانستند در برخورد با چینین فیلمی باید چه واکنشی نشان دهند.فیلمی که با نمایش بی پرده خشونت و دیگر مسائل نوعی از فانتزی را به خورد مخاطبان می داد که تماشاگر بیش از هر چیز مبهوت می ماندووضد مسیح اما بیش از هر چیر فیلمی ضد زن به حساب می آمد و خیلی ها نیز از این نظر به فیلم خرده گرفتند.ولی با همه اینها فیلم یک بازی درخشان از شارلوت گیزنبورگ داشت که یک نخل طلا هم برایش به ارمغان آورد.خالق فیلم های هنوز ماندگار رقصنده در تاریکی و داگویل که در ساخت فیلم های ضد ژانر تبحر خاصی دارد این بار اما با فیلم مالیخولیا نوید فیلم گرم و تازه دیگری را از این مرد خوش ذوق دانمارکی می دهد.فیلم داستان دو خواهر است که با تهدید هایی که از یک سیاره دیگر نسبت به زمین می شود رابطه خود را دگرگون و آشفته می یابند و سعی در ساماندهی آن دارند. لارس فون تریه در تریلر علمی تخیلی جدید خود این بار نیز از شارلوت گینزبورگ ،کریستین دانست و کیفر سوزرلند در فیلمش استفاده کرده است.

بی قرار

گاس ون سنت پس از فیلم اسکاری میلک حالا سرغ داستان ویژه ای رفته که در آن دختر نوجوانی که به زودی به خاطر بیماری لاعلاجش می میرد عاشق پسری می شود و دوست دارد که او در مراسم تدفینش شرکت کند اما رویارویی آنها با خلبان ژاپنی از جان گذشته جنگ جهانی دوم شرایط تازه ای را ایجاد می کند.فیلمساز 59 ساله آمریکایی که فیلمهایی چون ویل هانتینگ خوب،پاریس،دوستت دارم،پارک پارانویا و فیل را درکارنامه دارد در واپسین اثر خود سراغ درام گیرایی رفته که به نوعی فیلم تینیجری هم محسوب می شود.همچنین ستاره جوان استرالیایی،میا واسیکوفسکا که در فیلم آلیس در سرزمین عجایب استعداد خود را به نمایش گذاشته بود در این فیلم ایفای نقش کرده است.

یک روش خطرناک

این فیلم به چگونگی دستیابی زیگموند فروید روانشناس مشهور نروژی به نظریه تحلیل روانکاوی و در واقع تولد این علم می پردازد.در این فیلم ویگو مورتنسن در نقش فروید ظاهر شده و رابطه عمیق او با کارل جونگ با بازی میشل فاسبیندر باعث جرقه این نظریه می شود.دیوید کراننبرگ کارگردان 68 ساله و معتبر کانادایی که فیلمهایی چون تاریخ یک خشونت،پرواز،هستی و وعده های شرقی را در کارنامه دارد این بار سراغ تریلری رفته که جزئیات زندگی و کاری روانشناس مولف و معتبر نروژی را واکاوی می کند.علاه بر مورتنسن و فاسبیندر کیرا نایتلی جوان نیز در این فیلم حضور دارد.فیلم بر اساس نمایشنامه ای از کریستوفر هامپتون و کتاب یک روش خطرناک اثر جان کر نوشته شده است و در کشورهایی چون آلمان،اتریش و سوئیس مقابل دوربین رفته است.

پوستی که درآن زندگی می کنم

تازه ترین اثر کارگردان شصت و دو ساله اسپانیایی پس از درام عاشقانه و تاثیرگذار آغوش های شکسته فیلمی است با بازی آنتونیو باندراس تحت عنوان پوستی که در آن زندگی می کنم .فیلم که بر اساس رمان موش نوشته تیری جانکت ساخته شده داستان انتقام جویانه جراح پلاستیکی است که در جستجوی افرادی است که به دخترش تجاوز کرده اند.علاوه بر باندراس،النا بانایا و  ماریسا پدره در این جدیدترین فیلم شخصی آلمادوار که  در اسپانیا ساخته شده است بازی می کنند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

101 فیلمنامه برتر تاریخ سینما معرفی شدند

منتشر شده در روزنامه بانی فیلم شماره 1965-29 فروردین 1390

101 فیلمنامه برتر تاریخ سینما معرفی شدند

پدر خوانده،کازابلانکا،همشهری کین،محله چینی ها،فهرست شیندلر و همه بهترین فیلم های تاریخ سینما فقط در یک نقطه مشترکند.هر کدام از آنها از نگاه نویسندگانشان  آغاز می شوند.پیش از آنکه بازیگران انتخاب شوند و دوربینی در کار باشد این فیلمنامه نویس است که با صفحات سفید پیش رویش دنیایی از تصویر و حرکت می سازد و داستانی کلاسیک و جذاب را به نگارش در می آورد.برای نخستین بار اتحادیه نویسندگان غرب و شرق سینمای آمریکا فهرستی منتشر کرده اند که در آن 101 فیلمنامه برتر تاریخ سینما به ترتیب آمده است.این 101 فیلمنامه در واقع جمعی از سرآمدترین دستاورهای فیلمنامه نویسی را گرده هم آورده است و بر اساس نظر جمعی از کارشناسان و نویسندگان حرفه ای سینما و تلوزیون مرتب شده اند.در تابستان سال 2005 نیز یک نظر سنجی بر اساس ده فیلمنامه برتری که از روی آنها فیلمی ساخته شده به عمل آمد.هر فیلمی انگلیسی زبان یا خارجی زبان، کلاسیک یا مدرن می توانست در این نظرسنجی حضور داشته باشد.نتایج اما همچون سفرنامه ای از بهترین فیلم های از آب در امد .فیلم هایی از همه دوران ها از ده سی تا کنون در این نظر سنجی حضور داشتند.

همچون آهنگساز یک سمفونی کلاسیک یا مولف یک رمان ماندگار،تصاویر و لحظات به یاد ماندنی فیلم ها را نیز نمی توان بدون نخستین طراح و در واقع مولف اولیه انها تصور کرد.فیلمنامه نویس فیلم نخستین کسی است که فیلم را درذهن خود می سازد و داستان را از منظر خود باز گو میکند.اگرچه اغلب فیلم های کلاسیک به نام کارگردانان یا بازیگران ستاره شان شناخته می شوند اما با این فهرست در واقع یک بازنگری اساسی روی خالقان اولیه این فیم ها انجام شده است.کسانی که برای اولین بار قلمشان را در طراحی شخصیت های محبوبی که در طول همه دوران ها با آنها انس گرفتیم می لغزانند و همه خاطره های خوبی را که از این فیلم ها به یاد داریم را برایمان عینیت بخشیدند.این 101 فیلمنامه برتر بیش از هرچیز آشنایی مردم و مخاطبان را با نویسندگان این شاهکارهای فراموش نشدنی به همراه داشت و باعث شد تا همه دریابند که اینها بهترین نویسندگان فیلم های تمام دوران هستند.

و اما  101 فیلمنامه برگزیده به شرح زیر است:

  1. کازابلانکا
  2. پدرخوانده
  3. محله چینی ها
  4. همشهری کین
  5. همه چیز درباره ایو
  6. آنی هال
  7. سانست بولوار
  8. شبکه
  9. بعضی ها داغشو دوست دارند
  10. پدرخوانده 2
  11. بوچ کسیدی و ساندنس کید
  12. دکتر استرنج لاو
  13. فارغ التحصیل
  14. لارنس عربستان
  15. آپارتمان
  16. پالپ فیکشن
  17. توتسی
  18. در بارانداز
  19. کشتن مرغ مقلد
  20.  زندگی شگفت انگیزی است
  21. شمال از شمال غربی
  22. رستگاری از شاوشنگ
  23. بر باد رفته
  24. درخشش ابدی یک ذهن بی آلایش
  25. جادوگر شهر اوز
  26. غرامت مضاعف
  27. روز موش خرما(روز دوم فوریه)
  28. شکسپیر عاشق
  29. سفرهای سولیوان
  30. نابخشوده
  31. منشی همه کاره او
  32. فارگو
  33. مرد سوم
  34. بوی خوش موفقیت
  35. مظنونین همیشگی
  36. کابوی نیمه شب
  37. داستان فیلادلفیا
  38. زیبای امریکایی
  39. نیش
  40. وقتی هری سالی را ملاقات می کند
  41. رفقای خوب
  42. مهاجمین صندوقچه گمشده
  43. راننده تاکسی
  44. بهترین سال های زندگی ما
  45. پرواز بر فراز آشیانه فاخته
  46. گنج های سیرامادره
  47. شاهین مالت
  48. پل رودخانه کوای
  49. فهرست شیندلر
  50. حس ششم
  51. اخبار تلویزیونی
  52. بانو لیو
  53. همه مردان رئیس جمهور
  54. منهتن
  55. اینک آخرالزمان
  56. بازگشت به آینده
  57. کریمر علیه کریمر
  58. آدم های معمولی
  59. شبانه اتفاق افتاد
  60. محرمانه لس آنجلس
  61. سکوت بره ها
  62. ماه زده
  63. آرواره ها
  64. دوران مهرورزی
  65. آواز در باران
  66. جری مگوایر
  67. ای.تی:موجودی فرازمینی
  68. جنگ ستارگان
  69. بعد از ظهر سگی
  70. ملکه آفریقایی
  71. شیر در زمستان
  72. تلما و لوئیز
  73. آمادئوس
  74. جان مالکوویچ بودن
  75. ماجرای نیمروز
  76. گاو خشمگین
  77. اقتباس
  78. راکی
  79. تولید کنندگان
  80. شاهد
  81. حضور
  82. لوک خوش دست
  83. پنجره عقبی
  84. پرنسس تازه عروس
  85. اتفاق جالب
  86. هارولد و ماد
  87. هشت و نیم
  88. سرزمین رویاها
  89. فارست گامپ
  90. راه های جانبی
  91. حکم
  92. روانی
  93. کار درست را انجام بده
  94. پاتن
  95. هانا و خواهرانش
  96. بیلیاردباز
  97. جویندگان
  98. خوشه های خشم
  99. این گروه خشن
  100. ممنتو
  101. بدنام

به بهانه درگذشت سیدنی لومت

منتشر شده در روزنامه بانی فیلم شماره 1959-22 فروردین 1390

خالق آنارشیسم های ناب هم رفت....

به بهانه درگذشت سیدنی لومت

سیدنی لومت،کارگردانی که کوچه خیابان های نیویورک را به استودیوهای عظیم هالیوود ترجیح می داد و داستان هایی که از ضمیر و فطرت پاک انسانی همچون دوازده مرد خشمگین،سرپیکو،بعد از ظهر نحس،حکم دادگاه و شبکه نقل می کرد که همگی به نوعی تبدیل به فیلم های کلاسیک عصر مدرن شدند، شنبه شب در سن هشتادسالگی در منزلش در منهتن درگذشت.به گفته دختر خوانده لومت ،لزلی گیمبل مرگ او به علت تومور غدد لنفاوی بوده است.

هدف لومت از ساخت فیلم همواره سرگرمی بوده ،همانطور که خودش یک بار اظهار داشته"فیلمهایی که من می سازم همیشه یک گام جلوتر از فیلم های معمول است.آنها تماشاگر را وادار می کنند تا به واکاوی وجدا و فطرت خود بپردازد.و در واقع اندیشه او را تحریک می کند تا کمی به جریانات ذهنی خود سامان دهد و اطرافش را خوب بنگرد."

مسائل اجتماعی که او در فیلم هایش مطرح می کرد در واقع تجسم ذهنیات و دغدغه های درونی خودش بود.چرا که حتی بهترین فیلم هایش سعی نکردند تماما درباره معضلاتی چون فساد،خیانت یا عواقب قضاوت های نادرست موعظه کنند، در حقیقت او با فیلم هایش سعی کرد مسائلی چون فضائل نیک انسانی چون جسارت و مردانگی را به نمایش بگذارد.

در نخستین فیلم او،دوازده مرد خشمگین(1957) او دوربینش را به یک دادگاه می برد و آنجا در نهایت یکی از دوازده اعضای هیئت منصفه با بازی هنری فوندا به تدریج به این نتیجه می رسد که متهمی را که همه اتفاق نظر داشتند گناهکار است و حکم برایش صادر کردند در واقع بی گناه بوده است.(پس از این فیلم بود که قاضی عالی رتبه ایالات متحده،سونیا ام.سوتومایور اعلام کرد این فیلم نقطه عطفی در فعالیت های حرفه ایش محسوب می شده و با عث تحولی در زندگی او شده است)

درست دو دهه پس از آن بود که لومت سراغ هجویه تند و نیش دار شبکه(1976) رفت که به گواه بسیاری بهترین فیلم او به حساب می آید.فیلم بر اساس فیلمنامه انتقادی پادی چایفسکی بود که روایت مجری تلویزیونی بود که با سخنرانی تند و شورانگیزی که علیه مناسبات حاکم بر جامعه آمریکایی آن دوران می کند به تدریج جایگاه از دست رفته خود را باز می یابد.

فیلم با بازی ویلیام هولدن،فی داناوی و پیتر فینچ در نقش مفسر تلویزیونی آتشی مزاجی که با دیالوگ معروفی که رو به جهانیان اعلام می کند به نوعی نزد عامه مردم آمریکا مشهور می شود.دیالوگی که در آن می گوید:"من دیوانه شدم،اینجا دیگه واقعا یه جهنمه...به هیچ وجه دوست ندارم دوباره اونو تجربه کنم"

شبکه نامزد 10 جایزه اسکار شامل بهترین فیلم،بهترین کارگردان و برنده 4 جایزه بهترین بازیگر(پیتر فینچ)،بهترین بازیگر زن(فی داناوی)،بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی(چایفسکی) و بهترین بازیگر نقش مکمل(بیتریس استرایت) شد.

اسکار افتخاری

علی رغم تحسین های فراوان منتقدان و بیش از چهل نامزدی لومت در اسکار و چهار نامزدی بهترین کارگردانی(برا ی فیلم های دوازده مرد خشمگین،شبکه،بعد از ظهر نحس و حکم دادگاه) ولی او هرگز موفق به کسب مجسمه طلایی نشد و تنها در سال 2005 آکادمی تصمیم گرفت یک اسکار افتخاری به او اعطا کند.مانولا دارگیس نیز در همین زمینه در نیویورک تایمز مطلبی با عنوان "دلداری آکادمی پس از یک عمر غفلت" نوشت.

در سال 2007 طی مصاحبه ای لومت در پاسخ به این سوال که اگر مدتها پیش اسکار می گرفتید چه احساسی داشتید گفت:"خب،من یکی می خواستم و حالا هم یه دونه دارم و فکر می کنم لایق یکی بیشترش نباشم".برای لومت لوکیشن و مکانها و بیشتر از همه نیویورک از اهمیت بالایی برخوردار بودند.او در واقع بیش از هر چیزی یک نیویورکی اصیل بود.

لومت خود در این باره گفته:"مکانها در فیلم های من در واقع یک جور شخصیت به حساب می آیند،شهرها بهتر از هر چیز قادرند حسی را که یک صحنه احتیاج دارد منتقل کنند".

او پیش از این در فیلم بنگاه رهنی(1964) گشت و گذار گسترده ای در نیویورک کرده بود.فیلم داستان یکی از بازماندگان واقعه هولوکاست بود که رد استایگر ایفاگر نقش آن بود و به تدریج از شیوه انسانیت جدید و ناملایمت های شهری رایج به سطوح آمده بود و ناچار بود با تبهکاران و قاچاقچیان همکاری کند تا بتواند به زندگی عادیش ادامه دهد.ولی جنایت وحشتناکی که درست جلوی مغازه اش در هارلم رخ می دهد باعث تحول او و آگاهی وجدان به خواب رفته اش می شود.

سرپیکو

شهر در این ساخته سیدنی لومت که به واکاوی سیستم فاسد قضایی می پردازد در واقع چوب بزرگی اش را می خورد.این فساد دستگاه قضایی و پلیس کشور است که بیش از هر چیز لومت را مجذوب می کند تا سرپیکو(1973)را بسازد و در ادامه این مسیر را ادامه دهد.فیلم بر اساس کتاب پیتر ماس بر اساس داستانی واقعی است که طی ان دو مامور پلیس نیویورک ؛دیوید درک و فرانک سرپیکو به خبرنگار نیویورک تایمز؛دیوید بورنهام اعلام می کنند که مدارک سنگین و مستندی عیله اختلاس و فساد پلیس در دست دارند.تلاشهای آنها در نهایت منجر به ملاقات آنها با شهردار می شود که به جستجوی این ادعا می پردازند و عاقبت باعث تغییرات مهمی در این سیستم می شوند.هم فیلم و هم کتاب در واقع بر شخصیت کارگاه قصه ،سرپیکو که آل پاچینو نقش آن را ایفا می کرد و تلاشهای او برای تغییر در سیستم حاکم بر امنیت شهر متمرکز بودند.همچنین این  فیلم برای پاچینو یک نامزدی اسکار را به همراه داشت.

لومت در سال 1981 با فیلم شاهزاده شهر به تم مورد علاقه اش بازگشت.که فیلمنامه آن را بر اساس کتاب رابرت دالی همراه با جی پرسون نوشت.داستان فیلم درباره کارگاه بلندپروازی(تریت ویلیامز) بود که مخفیانه سعی در جمع آوری مدارکی برای ماموریت جستجو طلبانه اش دارد که در نهایت پس از آنکه باعث به هم ریختن زندگی افراد بسیاری که اطرافش بودند می شود منزوی و جدافتاده می شود.

لومت این بار در فیلم بعد از ظهر نحس(1975) به جای پرداختن به پلیس به عنوان شخصیت محوری روی جنایات و ناهنجاری های موجود متمرکز می شود.فیلم داستان (باز هم بر اساس اتفاقی واقعی) تلاش ناکام دو سارق برای سرقت از بانکی در بروکلین است.این بار نیز آل پاچینو در نقش سانی ،رهبر این گروه سارقان ناشی که تصمیم دارند با درخواست یک هواپیما گروگان های خود را آزاد کنند و به کشوری خارجی سفر کنند.سانی اگرچه می داند همسرش در خانه منتظر اوست ولی سعی دارد با این کار هزینه عمل جراحی دوستش را فراهم کند.در سال 2009 این فیلم به مجموعه کنگره فیلم های ملی افزوده شد.

نیویورک و یا حداقل شمایلی مجازی و فانتزی از آن همیشه حتی در فیلمهای غیر شخصیت محور لومت نیز نقشی اساسی داشته است.همچون فیلم موزیکال جادوگر(1978) با بازی مایکل جکسون و دایانا راس که نسخه دیگری از فیلم  کلاسیک جادوگر شهر زمرد بود که البته شکست سختی در گیشه خورد.

تا هنگام فیلمبرداری فیلم شب منهتن(1996) لومت در واقع 38 فیلم ساخته بود که 29 تای آنها در نیویورک می گذشتند.فیلمنامه این فیلم توسط خود لومت بر اساس رمان دیگری از دالی به نام مدرک غیر قابل قبول نوشته شده  بود که بار دیگر نگاه لومت را به سمت دستگاه قضایی کشور متمرکز می کرد که این بار از یک تعقیب و گریز و درگیری میان قاچاقچیان مواد مخدر به افشای یک حکم دادگاه منجر می شد.

صحن دادگاه نیز همواره یکی از لوکیشنهای محبوب لومت برای گسترش درام فیلم هایش بوده است.علاقه ای که برای اولین بار با فیلم دوازده مرد خشمگین شروع شد و در فیلم حکم دادگاه(1982) او بار دیگر به این مساله پرداخت.حکم دادگاه با فیلمنامه ای از دیوید ممت و گروه بازیگرانی که در صدر آن پل نیومن به نقش وکیل به آخر خط رسیده ای که سرانجام پس از آنکه در یک خطای پزشکی در بیمارستان سعی در دفاع از قربانی دارد ،خودش را بازخرید می کند،ساخته شد.

ولی نگرانی های او همواره پیرامون معضلات اجتماعی و دل مشغولی هایش برای جامعه در شکل وسیع تری ادامه پیدا کرد.یکی از جدی ترین فیلم های مربوط به دوران جنگ سرد در آمریکا اقتباس سال 1964 او از رمان اوژن بوردیک و هاروی ویلر به نام تخریب امن است که به آزمایش خطرناک در یک جنگ هسته ای تصادفی می پرداخت که در آن هنری فوندا در نقش رئیس جمهور آمریکا ظاهر شده بود و لری هاگم جوان نیز نقش مترجم روسی او را ایفا می کرد.فیلم سرانجام با انفجار اتمی وحشتناک در خاک آمریکا پایان می یابد که باعث برخی اشکالات در روند عادی زندگی روزمره می شود.اشکالاتی که بازی کودکان،پرواز کبوترها و همه اینها را به سادگی متوقف می کنند.این صحنه ها نیز همگی متعلق به خیابان های نیویورک است. 

سیدنی لومت در 25 ژوئن 1924 در فیلادلفیا متولد شد.پدرش باروش لومت که یک بازیگر بود در لهستان به دنیا آمده بود و پس از آن هنگامی که سیدنی کودک بود و در گروه هنری تئاتر ایدیش عضویت داشت به همراه خانواده اش به نیویورک عزیمت کرده بود.وقتی لومت 4 ساله بود،به همراه پدرش روی صحنه ها ظاهر می شد و این کار را ادامه داد تا بالاخره اولین نمایشش را در برادوی در سال 1935 در نقش پسر خیابانی در نمایش بن بست روی صحنه برد.او همچنین در چندین نمایش دیگر همچون سفر به اورشلیم اثر مکسول اندرسون در سال 1940 که در آن نقش عیسی جوان را به عهده داشت بازی کرد.

پس از آنکه به عنوان تکنیسین رادار در زمان جنگ از شرق دور بازگشت.کارگردانی نمایشهای تابستانی و مناسبتی را در برداوی آغاز       کرد.بزرگترین اتفاق حرفه ای او در طول فعالیتهای اولیه اش در سال 1950 هنگامی رخ داد که او به استخدام شبکه CBSدر آمد و کارگردان سریال تلویزیونی در حال تعلیق خطر شد.دیگر نمایشهای او شامل مجموعه تاریخی تو آنجا هستی می شدند.فعالیت حرفه ای او در سال 1953 به اوج خود رسد.او در این سال کارگردانی نمایشنامه هایی را برای سریالهای درام شبکه CBSو NBC به عهده گرفت.مجموعه هایی که شامل جنگ ادبی فرهنگی Studio one،برنامه Playhouse 90 و Kraft television theater می شدند.و به تدریج تولید دویست برنامه دیگر نیز به کارنامه وی افزوده شد.او همچنین با کارگردانی نمایش کالیگولا اثر البرت ساموس به تئاتر بازگشت.در آن نمایش کنت هیو در نقش امپراطور روم ظاهر شد.دیگر نمایشی که او در این فاصله اجرا کرد ،نمایش مرد و ابرمرد  اثر جرج برنارد شاو بود.

از دیگر نکات برجسته لومت در طول سالهای فعالیتش در تلویزیون می توان به تولید تمام وقت نمایشنامه اوژن اُ نیل؛ مرد یخی می آید با بازی جیسون روبارد در نقش فروشنده و همچنین نسخه تلویزیونی دوازده مرد خشمگین پیش از اقتباس سینمایی اش اشاره کرد.

برخی از فیلم های اولیه لومت نیز ریشه در تئاتر داشتند.او در سال 1960 فیلم فراری را با بازی مارلون براندو و آنا ماگنانی بر اساس نمایشنامه تنسی ویلیامز؛سقوط ارفیوس ساخت.او همچنین برای ساخت بخشی از اقتباس سینمایی رمان منظره ای از روی پل(1962) اثر آرتور میلر با بازی راف والونه،مارین استاپلتون و کارول لارنس در پاریس، به خارج از کشور سفر کرد.وی سرانجام فیلم را در بارانداز های بروکلین به پایان رساند و پس از آن دوباره به دنیای نمایشنامه های اُ نیل بازگشت و فیلم سفر روز طولانی به شب(1962) را با بازی کاترین هیپورن و رالف ریچاردسون در نقش تیرون زجر کشیده ساخت.اقتباس بعدی او در سال 1968 از رمان مرغ دریایی آنتوان چخوف بود که با گروه ستاره وارش شامل جیمز ماسون،سیمون سیگنورت و ونسا ردگریو یک ترکیب ناهمگون به حساب می آمد و کسی به موفقیت آن امید نداشت.

مجموعه ای از بهترین ستارگان سینما اقتباس بعدی لومت در سال 1974 از رمان قتل در قطار سریع السیر شرق آگاتا کریستی را تکمیل کردند.پروژه ای که بار دیگر باعث شد او به خارج از کشور برود و این بار به انگلستان،فرانسه و ترکیه سفر کند.فیلم روایتی پلیسی از کارگاه مشهور ،پوآرو(آلبرت فینی) بود که می بایست از بین تعداد بسیاری از مظنونین که شامل لورن باکال،اینگرید برگمن،شون کانری و جان گیلگاد می شدند یک نفر را به عنوان قاتل شناسایی کند.

پس از آن فیلمهای لومت با موفقیت نسبتا کمتری همراه بودند.فیلم هایی مثل فرار با دست خالی(1988) با بازی جود هیرش و کریستین لاتی در نقش تندروی دهه شصت که پس از آنکه در یک مامورییت بمب گذاری شرکت کرد به مدت 20 سال  از دست ماموران اف بی ای مخفی شده بود.درام پلیسی  Q&A (1990) با فیلمنامه ای از خود لومت که درباره کارگاه نژادپرست نیویورکی (نیک نوتل) بود و فیلم مراقبت بحرانی (1997) که روایتی انتقادی و هزل گونه درباره دستگاه سلامت و مراقبت های پزشکی آمریکا بود،فیلمهای بعدی لومت محسوب می شدند.

بازگشت به تلویزیون

در سال1995  لومت کتاب شرح حالی با عنوان فیلم ساختن منتشر کرد که در آن سبک خاص کارگردانی و نگرشش را به طور خلاصه بیان کرده است.وی در بخشی از این شرح حال گفته :"سبک خوب به نظر من سبکی است که دیده نشود و به چشم نیاید این شگردی است که قطعا بهترین احساس را به همراه دارد"

در سال 2001 وی بار دیگر به عنوان تهیه کننده اجرایی،کارگردان و همچنین یکی از نویسندگان مجموعه جدید دادگاهی 100 centre street(که نشانی یکی ازساختمان های دادگاه جنایی در محله پایین منهتن است)  به تلویزیون بازگشت.این مجموعه ها که در دوفصل در شبکه A&Eادامه داشت از گروه تولید تقریبا یکسانی همچون آلن آرکین در نقش قاضی بخشنده بهره می بردند.

لومت اما همچنان به نظر می رسید هر چه پیرتر می شود در برابر بیماریها ایمن ترمی شود.چندی پیش او بار دیگر با فیلم ثابت کن من گناهکارم(2006) با بازی وین دیزل که نقش یکی از اعضای باند جنایتکار نیو جرسی را داشت، پشت دوربین رفت.

او همچنین تولد هشتاد و سه سالگی اش را با اکران آخرین فیلمش،پیش از آنکه اینکه شیطان بفهمد تو مرده ای جشن گرفت.داستان جذاب دو برادر(فیلیپ سیمور هافمن و اتان هاوک) که به تدریج به خاطر حرص و طمعشان به دام بازی وحشتناکی می افتند و تبدیل قاتلین و تبهکارانی بی رحم می شوند.فیلم توانست تصویری دیوانه کننده ای از آنها را به نمایش بگذارد.

لومت در مجموع سه بار با ریتا گام که بازیگر بود،گلوریا واندربیت و جیل جونز،دختر لنا هورن -که در نهایت به طلاق منجر شد -ازدواج کرد.او همچنین در سال 1980 با مری گیمبل ازدواج کرد.در واقع این گیمبل بود که با کمک دختر خوانده اش و همچنین دو دختری که از جیل جونز داشت؛ امی لومت و جنی لومت که نویسنده بود و پسرخوانده اش بیل گیمبل نجات پیدا کرد.به علاوه او هشت نوه و یک نتیجه داشت.دارگیس، لومت را یکی از آخرین سینماگران اخلاق گرا نامیده است.با این وجود لومت خودش اظهار داشته که هرگز در تغییرات اجتماعی مشارکت نداشته و هیچ سهمی از این بابت ندارد.وی در مصاحبه ای با روزنامه تایمز گفته بود" من فکر نمی کنم هنر بتواند چیزی را عوض کند،پس با این حساب به چه دلیل باید فیلم بسازیم؟،بهترین را به نظر من همونه که زندگی کنیم و بگذرونیم"

New York Times

 

 

توقیف : برخورد نزدیک از نوع چهارم

 

توقیف : برخورد نزدیک از نوع چهارم

در طول دوران بیست و هشت ساله جشنواره در کل دوران سینمای پس از انقلاب همواره فیلمهایی بودند که یا به دلیل کج سلیقگی و بد فهمی یا به دلیل وجود برخی خط قرمزهای من درآوردی در محاق گرفتار شده اند.که در این میان سهم فیلمهایی که با نمایش در جشنواره اجازه نمایش عمومی نیافتند بسیار بیشتر از فیلمهایی است که حتی در نمایش جشنواره ای هم با مشکل مواجه شدند.سال گذشته از حیث آزاد کردن برخی از این فیلمها سال پربار و بی سابقه ای بود که به نوعی رویکرد تازه مسولین را نشان می داد که البته آن هم با کنار گذاشتن چند فیلم تحت الشعاع قرار گرفت که در نهایت با نمایش محدود آنها تا حدی از التهاب ماجرا کاست.حال نگاهی داریم به برخی از این فیلمها که در طول دوران برگزاری جشنواره ها یا نمایش فیلم ها با مشکل توقیف یا ممیزی رو به رو شده اند:

دوره اول:در این دوره با وجود تعداد پایین آثار شرکت کننده و غیر رقابتی بودن جشنواره اما این سه فیلم خط قرمز(مسعود کیمیایی) ،مرگ یزدگرد(بهرام بیضایی) و حاجی واشنگتن بودند که پس از نمایش در جشنواره به محاق رفتند که از این بین فقط فیلم مرحوم حاتمی بود که پس از سالها اجازه نمایش عمومی یافت.

دوره نهم:در این دوره محسن مخملباف با دو فیلم نوبت عاشقی و شبهای زاینده رود حضور داشت که فیلم اول پس از نمایش در جشنواره هیچ وقت اجازه اکران پیدا نکرد.

دوره دهم: فیلم بانو داریوش مهرجویی پس از نمایش در جشنواره توقیف شد و بعد از 7 سال اجازه نمایش عمومی پیدا کرد.

دوره نوزدهم: در این دوره فیلم هفت پرده نخستین ساخته فرزاد مؤتمن با وجود نمایش و کسب سیمرغ نقش مکمل زن هیچ گاه به نمایش عمومی در نیامد.

دوره بیستم: در این دوره فیلم سفر سرخ اولین ساخته حمید فرخ نژاد با وجود پذیرفته شدن در بخش مسابقه به دلیل برخی دلخوری های تلویزیون؛تهیه کننده فیلم، از جشنواره خارج شد.تا اینکه پس از 9 سال سرانجام در جشنواره امسال شاهد این فیلم باشیم.

دوره بیست و دوم: در این دوره فیلم رأی باز ساخته مرحوم مهدی نوربخش به نمایش درآمد و پس از آن به دلیل عجیب کیفیت پایین تصویری اجازه نمایش عمومی پیدا نکرد.همچنین در این دوره پس از نمایش جنجالی مارمولک در جشنواره و به دنبال آن نهایتا نمایش عمومی، که با واکنشهای تندی از سوی همگان روبرو شد و سرانجام از اکران برداشته شد تا سینمای ایران یکی از پر رونق ترین سالهای خود که در ابتدا بسیار بی رونق بود را با نمایش نیمه کاره این فیلم تجربه نکند.

دوره بیست و سوم: فیلم به رنگ ارغوان در این دوره همان اوایل شروع جشنواره به دلیل مخالفت های مقامات ارشد بیرون کشیده شد و سرانجام سال گذشته در جشنواره به نمایش اکران شد،جایزه گرفت،به نمایش عمومی درآمد و آب هم از آب تکان نخورد.

دوره بیست و چهارم: این دوره از حیث فیلمهای توقیفی بعد از این، رکورددار است. در این دوره فیلم آفساید پس از نمایش در جشنواره هرگز اجازه نمایش نیافت.همچنین فیلم عصر جمعه ساخته مونا زندی در جشنواره به نمایش درآمد و پس از آن به مدت 5 سال توقیف بود تا اینکه همین اواخر به صورت محدود به نمایش درآمد.فیلم گل یا پوچ ابوالفضل جلیلی نیز پس از نمایش در این دوره به نمایش عمومی در نیامد تا سرانجام سر از شبکه خانگی درآورد.فیلم سفر به هیدالو مجتبی راعی هم با وجود نمایش بی دردسر و حتی کسب جایزه بعدها به دلایل فرامتنی و البته بی ربط ،چیزی مثلا مانند مشکل اولیه پیش آمده برای درباره الی البته کمی شورتر، اجازه نمایش پیدا نکرد.فیلم یک شب نیکی کریمی هم با وجود وعده هایی که برا ی اکران داده شد و حتی تا دقیقه نود هم پیش رفت اما پس از نمایش در جشنواره به نمایش عمومی در نیامد. همچنین فیلم ستاره می شود از سری ستاره ها ساخته فریدون جیرانی به همراه ستاره بود به نمایش در آمد و بعدها هر کدام به طور پراکنده اکران شدند و در شبکه خانگی هم پخش شدند که ستاره بود حتی از این موضوع هم ناکام ماند و یک راست به شبکه خانگی راه پیدا کرد.شاعر زباله ها نیز فیلمی بود که از هر نظر مورد توجه بود.مشاوره پرویز پرستویی،بازی لیلا حاتمی و فیلمنامه مخملباف.فیلمی که پس از جشنواره تا مدت ها اجازه اکران نیافت و سرانجام سال گذشته با حذف نامه نویسنده از تیتراژ به صورت محدود اکران شد.کارگران مشغول کارند ساخته مانی حقیقی نیز پس  از نمایش در این دوره اجازه نمایش عمومی پیدا نکرد. چند کیلو خرما برای مراسم تدفین دیگر فیلمی بود که بعد از نمایش در جشنواره اجازه نمایش پیدا نکرد تا اینکه سرانجام به صورت غیر قانونی پخش شد.

دوره بیست و پنجم: جنجالی ترین فیلم این دوره سنتوری بود که با وجود نمایش در روزهای پایانی جشنواره و بدست آوردن آرای مردمی و سیمرغ بهترین بازیگر برای نمایش عمومی با مشکل جدی مواجه شد و پس از کش و قوسهای فراوان و ماجرای بیرون آمدن غیرقانونی فیلم و ضررهای میلیاردی گروه سازنده و بالاخره این اواخر فوت تهیه کننده فیلم سرانجام سر از شبکه نمایش خانگی درآورد تا داستان تلخ این فیلم کامل شود.در این دوره فیلم آدم نخستین ساخته عبدالرضا کاهانی به نمایش درآمد و پس از جشنواره هیچ گاه اکران نشد تا همین چند ماه اخیر که در شبکه نمایش خانگی پخش شد.

دوره بیست و ششم: فیلمهای دایره زنگی و خاک آشنا با وجود حضور در جشنواره به دلیل اعمال برخی ممیزی ها توسط کارگردانان از جشنواره کنار کشیده شدند و البته با اعمال برخی از همان سانسورها به نمایش عمومی نیز درآمدند که از این میان دایره زنگی به فروشی میلیاردی دست پیدا کرد و فیلم خاک آشنا به دلیل برخی از همان جرح و تعدیل ها و نافهمی از سوی مخاطب به علاوه داستان نچسب فیلم در نمایش عمومی موفقیتی کسب نکرد.

دوره بیست و هفتم: در این دوره فیلم درباره الی به دلیل جنجال هایی که بر سر حضور یک بازیگر درآن به وجود آمده بود همان ابتدا با مشکل حضور در جشنواره مواجه شد که با پا درمیانی های رئیس جمهور و وزیر بالاخره مشکل رفع شد و در روزهای پایانی جشنواره به نمایش در آمد. زادبوم نیز با وجود کسب جایزه تا امروز به نمایش عمومی در نیامده و توقیف است.همچنین در این دوره خبر حضور فیلم پاداش داده می شد که سرانجام نه تنها اجازه حضور در جشنواره نیافت که بعدها با واکنش تند مسئولان سینمایی نسبت به نمایش فیلم هم مواجه شد،فیلمی که حتی برای نمایش در تلویزیون هم کنار گذاشته شده بود، که البته گفته می شد فیلم اجازه حضور در جشنواره امسال را دارد و مشکلش رفع شده،خبری که با اعلام فهرست های مختلف رنگ واقعیت را به خود ندید.

دوره بیست و هشتم: در این دوره با وجود رفع توقیف های بسیار و خوشحالی اهالی سینما و صاحبان فیلم و مخاطبان چند فیلم نیز نتوانستند مسئولان را برای نمایش در جشنواره قانع کنند.فیلم هیچ نیز که به دلیل حذف برخی صحنه ها و مخالفت کاهانی با آن فقط یک نمایش در سینمای رسانه ها داشت و بعدها با همان تغییرات حتی به اکران نوروز هم رسید دیگر فیلم مساله دار این دوره بود.آتشکار دیگر فیلمی بود که با و جود مخالفت ها در همان اکران محدود حضور داشت و با تحسین منتقدان مواجه شد.فیلمی که اخیرا شنیده می شود از محاق بیرون آمده و به نمایش در خواهد آمد.و جنجالی ترین فیلم این دوره بی شک زمهریر بود که با همان یک نمایش محدود نزد اهالی رسانه تبدیل به یکی از جنجالی ترین جلسات تاریخ جشنواره شد.فیلمی که حتی با تغییرات چندباره کارگردان باز هم موفق نشد به نمایش درآید و عاقبت باعث کناره گیری کارگردان از فیلمسازی شد! صد سال به این سالها نیز با وجود بیرون آمدن از توقیف و نمایش در جشنواره هنوز به نمایش عمومی در نیامده است.

همچنین فیلمهایی نیز بوده اند که بنا به برخی دلایل هیچ گاه به نمایش عمومی در نیامده اند؛ فیلمهایی چون آبادان(مانی حقیقی)،آشیانه(اسماعیل براری)،ابجد(ابوالفضل جلیلی)،باد ما را خواهد برد(عباس کیارستمی)،جزیره آهنی(محمد رسول اف)،خواب تلخ (محسن امیریوسفی،که فقط نمایش محدودی در روستای محل فیلمبرداریش داشت)،دایره(جعفر پناهی)،طلای سرخ(جعفر پناهی)،دَه(عباس کیارستمی)،کویر مرگ (اسماعیل براری،که داستان عجیبی داشت به طوریکه پس از تولید فیلم با جنجال هایی همراه شد و ناگهان در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد با این تفاوت که برخی از قسمت های سانسور شده قبلی به فیلم اضافه شد که در نهایت با اعتراض کارگردان فیلم توقیف شد)،نیوه مانگ(بهمن قبادی)،سگهای ولگرد(مرضیه مشکینی)،آنجا(عبدالرضا کاهانی) و فیلمهایی مانند آدم برفی ،دیدار،تسویه حساب،تردست،شوریده و... که پس از کش و قوسهای فراوان سرانجام به نمایش درآمدند.از کارگردان هایی که فیلمهایشان در ایران اکران نشده یا با مشکل مواجه شده اند می توان به ابوالفضل جلیلی،جعفر پناهی،عباس کیارستمی و....اشاره کرد.

دوره بیست ونهم: در این دوره نیز با همه وعده ها بالاخره حضور چند فیلم شاخص به دلیل داستان شیرین ممیزی منتفی شد. فیلم هایی چون انتهای خیابان هشتم(علیرضا امینی)،خانه پدری(کیاوش عیاری)،زندگی با چشمان بسته(رسول صدرعاملی)،قصه پریا (فریدون جیرانی) و....!؟باید دید که آیا با سعه صدر مسئولان این آثار امکان نمایش عمومی را پیدا می کنند یا خیر؟

کابوی سبز رنگ

منتشر شده در شماره 1955 روزنامه بانی فیلم -17 فروردین 1390

درباره رِنگو، انیمیشن تازه پارامونت

کابوی سبز رنگ

پیش از این جانی دپ را این طور با هیچ شخصیت و نقشی عجین و هماهنگ ندیده بودیم. در واقع وی از آن دسته بازیگرانی نیست که کاملا در قالب نقشی به معنای خاصش فرو رود ولی صدای او در این انیمیشن فوق العاده و جذاب آن چنان با شخصیت سوسمار ترکیب شده که هنگام تماشای کارتون مخاطب دیگر بازیگر و صدایش را فراموش کرده و بر روی شخصیت و واکنش های او متمرکز می شود.دپ البته یکی از چندین عواملی است که همگی در این ساخته تحسین برانگیز وربینسکی که اتفاقا اولین تجربه کارگردانی انیمیشن او نیز محسوب می شود در خدمت اثر هستند.رنگو کمدی موزیکالی است هوشمندانه در نقد قراردادها و مناسبات مرسوم غرب که اگر دیده شود و مورد توجه قرار گیرد قطعا خواهد توانست همچون تجربه خوب" ترس و نفرت در لاس وگاس"(1998) تاثیر بسزایی داشته باشد.با استقبال خوبی که از این انیمیشن در روزهای نمایشش به وجود آمده امید می رود که این استقبال تا هفته های آینده ادامه پیدا کند و به موفقیتی عظیم بدل شود.این گرایش به وجود آمده در کارگردانان برای تولید انیمیشن های بلند مدت و همچنین بهره گیری از تکنولوژی های روز در جلوه های ویژه و در اینجا تاثیر بسزای کمپانی ILM گویا(که پیش از این در سری فیلم های دزدان دریایی کارائیب با آنها همکاری کرده بود) شبیه هیچ کار دیگری نیست و هیچ کدام از انیمیشن هایی که پیش از دیده ایم را یادآور نمی شود. رنگو نه تنها تصاویر واقعی و قابل لمسی را همچون وال ای ارائه می دهد بلکه علاوه بر آن از یک ویژگی داستان گویی بی همتا که مخاطب را با خود همراه می کند برخوردار است.فیلم در حالیکه با آن مونولوگ بی نظیر چارلی کافمن وارش و آن سرود یونانی آغاز می شود که گروهی از جغدها به سبک گروه مشهور میراچی می خوانند و در حالیکه همه اینها با موسیقی خوب و به جای هانس زیمر جفت شده اند و انرژی و شوری همچون گروه موسیقی گرگها با خود به همراه می آورند.

دپ در این انیمیشن به جای یک سوسمار اهلی با چشمانی خمار صحبت می کند که در مسیر صحرای مواجاو در حال حرکت است و ناگهان در یک حادثه درگیر می شود و از محل زندگی خود به جایی دیگر منتقل می شود و او که پیش از این با پوستی سبز رنگ در محیط زندگی می کرد حال باید در محیطی که همه جای آن به رنگ قهوه ای است به زندگی خود ادامه دهد و در واقع هیچ راه استتاری هم برای او وجود ندارد مگر اینکه خود را تبدیل به تفنگدار نترسی به نام رنگو کند!

رنگو بدون هیچ تجربه ی قبلی و فقط با اتکا به شانس که به شکل خارق العاده ای تا انتها همراه اوست در این مسیر جدید سعی می کند در محلی که جانوران به شکل انزجار آوری در مکانی آلوده زندگی می کنند آنچه را که آنها می خواهند فراهم کند.در واقع آنها به یک قهرمان احتیاج دارند و این چیزی است که رنگو به دنبال آن است و در اولین برخوردش با آنها این ویژگی را نشان می دهد.پایگاه مرکزی این منطقه در مکانی واقع شده که اطراف آن را شکارچیان حیله گری احاطه کرده که همگی توسط شهردار فاسدی هدایت می شوند.(ند بتی در اینجا حیله و نیرنگ کمتری به خرج می دهد نسبت به آن چیزی که مثلا در داستان اسباب بازی 3 از خود نشان می داد)وی آشکارا در خشکسالی که به تازگی زندگی همه جانوران را به هم ریخته نیز دست دارد.این همان چیزی است که باعث می شود حتی تماشاگران کمی جوانتر، فیلم را دنبال کنند و حتی با فیلمنامه تقریبا مضحک جان لوگان که غالبا با دیالوگ هایی کم ارزش و پوچی که حتی تماشاگران کمی بزرگتر و متوسط را می تواند از خود براند، پر شده ولی باز جذابیت خود را از دست نمی دهد.

این شیوه انیمیشن زنده که تا پایان می تواند مخاطب را میخکوب کند با تلاشی که وربینسکی در به تصویر کشیدن دنیایی قابل لمس و تصاویری زنده می کند که شامل آن گلخانه رنگو هم می شود به تدریج با نماهایی از دره هایی واقعی که به شکلی کاملا طبیعی نشان می دهد و مخاطب می تواند مستقیما با آنها ارتباط برقرار کند،ادامه می یابد.در واقع این تصاویر قابل باورتر از آن چیزی است که بعضا در کارتون های مختلف می بینیم و ساخته ذهن طراحان آن است.این ترکیب جانوارن خزنده و جونده نیز بسیار دیدنی است که همگی توسط مارک مک گری و گروهش طراحی شده اند.که در نهایت همه اینها با صدای بازیگران مطرح جان می گیرند و تبدیل به آن چیزی می شوند که ما روی پرده می بینیم.صداپیشگان نیز در این انیمیشن فوق العاده هستند همچون بیلی نای که در نقش جیک مار زنگی زهرآلود صحبت می کند،ری وینستون که به جای آن سوسمار قوی هیکل و خطرناک حرف می زند،بد بیل به جای یکی از هواداران و ایسلا فیشر به جای بینز، محبوبِ رنگو همگی عالی هستند.

جایی که رنگو در نهایت پیش دوستانش می رود و همه چیز دوباره آرام میشود انگار پس از یک سفر طولانی و پر پیچ و خم دوباره به آرامش و سکوت بازگشتیم .به علاوه که با آن همه صحنه های بی مورد جنگ که بعید میدانم برای کودکان این اندازه صحنه های خشن جذاب باشد به نوعی می خواهد الهامات فکری لوگان فیلمنامه نویس را نشانمان دهد،که بیشتر احتمالا بزرگسالان با این صحنه ها ارتباط برقرار خواهند کرد .به غیر از این می توان گفت تنها منبعی که از فرهنگ عامه الهام گرفته شده صحنه ای است که در آن شکارچی به نام تامسون که بیشتر شبیه مردان مرموز و بی هویتی است که هیچ نشانه ای از خود به جای نمی گذارند.(که صداپیشه آن تیموتی الیفانت است).اگرچه بیشتر لحظات به اصطلاح خنده آور فیلم و کمدی های بزن و بکوبش می تواند تماشاگر را جذب کند.کمدی که یا از خود فیلمنامه آمده یا به وسیله واکنش های میان شخصیتها به وجود می آید.و همین تضادی که بعضا در رفتارها ایجاد می شود باعث به وجود آمدن لحظات شیرین فیلم می شود.

با این حال کمی سخت است که فیلم را به نوعی اصیل و مولف بنامیم چرا  که خود انیمیشن اصرار دارد در ژانر کمدی وسترن جای گیرد ولی چیزی که واضح است دنیای خاص و بی نظیر این انیمیشن است که با هیچ کدام از انیمیشن های امریکایی که پیش از این دیده ایم برابری نمی کند.این نگاه ویژه هم از خود شکل و تصاویر اثر می آید و در واقع این سومین انیمیشنی است که مدیون مشاوره و نگاه ویژه راجر دیکنز در تصویربرداری خاص و به نوعی مجازی این نوع انیمیشن ها است.

با توجه به پیشینه فوق العاده ILM در  انیمیشن های زنده و استفاده از فناوری های جدید جلوه های بصری جای تعجبی نیست که جدیدترین محصول این کمپانی نیز همان واقع نمایی ها و تصاویر خیره کننده را به مخاطبان ارائه دهد،تصاویری که به همراه رنگ ها و نور و محیط لطافتی خاص را به همراه می آورند و باعث می شوند مخاطب هنگام تماشای اثر به وجد بیاید.برای نمونه به یکی از قسمتهای انیمیشن نگاه می کنیم:از جایی که رنگو آن چشمشک مرموز و حیله گرانه را می زند و تصمیم جدی اش را می گیرد به واقع قابل باور تر از صحنه هایی است که مثلا جانی دپ در آن با آن اطوارهایش به محبوبش اظهار علاقه می کند و همین راه را برای ادامه مسیر دیگر استودیوها باز می کند که حتما نباید برای باورپذیر بودن از حرکات خیلی عجیب استفاده کرد و حرکات ساده ای نیز می توانند به حس مخاطب بیفزایند.

موضوع دیگر نوع چشمان رنگوست که جلب توجه می کند.آن چشمان بنفش و خردمندانه که بیش از اندازه بزرگند با پلک های فلس دارش که همه چشم را در برگفته و فقط سوراخ کوچکی از آن معلوم است،همگی ما را دعوت می کنند تا تمام چهره این سوسمار عجیب الخلقه را نظاره کنیم به جای آنکه فقط روی چشمانش تمرکز کنیم و مرتب اجزای آن را وارسی کنیم!

این نکته نیز قابل ذکر است که با وجود اینکه این انیمیشن به شکل دو بعدی ساخته شده ولی از بسیاری از انیمیشن های دیگر که به صورت سه بعدی عرضه می شوند تماشایی تر و جذاب تر است.

منبع: variety

 

من و تارانتینو اینا

 

یادداشتی درباره فیلمساز خاص به مناسبت سالروز تولدش

پدیده ای به نام کیو.تی

من و تارانتینو اینا...

افراد کمی هستند در سینما که خیلی زود به سبکی خاص و نو  دست پیدا می کنند و به نوعی به مولف بودن شهره می شوند.

جناب تارانتینو  نیز از این دسته است.فیلمسازی که آنقدر فیلم دیده و با سینما رشد کرده که حالا هر فیلمی که می سازد در سراسر لحظه هایش سینما و عشق به سینما موج می زند و با هر سکانسی ارادت خود را به فیلمی از تاریخ سینما و بیشتر از آن خود سینما -به خصوص که او عاشق سرجولئونه،وسترن اسپاگتی ساز محبوب هم هست- ابراز می دارد.حالا دیگر تارانتینو هر فلیمی که بسازد و یا در فکر ساختنش باشد پدیده ای به حساب می آید و یک موج طرفدار و عاشق خود را بی صبرانه در انتظار نگه می دارد که البته ظاهرا قرار است امسال در فیلمی به نام غرش ربل سیتی بازی کند و حتی می خواهد وسترنی نیز بسازد.ولی واقعا راز این موفقیت و محبوبیت چیست و  از کجا می آید؟به عنوان یکی از طرفداران جدی او می خواهم از جایی شروع کنم که در واقع سینما نوید ظهور فیلمسازی تازه با رگه های امریکایی ولی از جنس سینما را به مخاطبان داد.جوان اهل ناشویل با فیلم سگدانی(که به نظرم بهترین تعبیر همین سگدانی است) به طور جدی وارد دنیای سینما می شود.داستان 6 جنایتکاری که اجیر می شوند تا در یک سرقت الماس شرکت کنند و جالب اینکه او بدش نمی آید هر از چندگاهی مانند همین آقای براون فیلم جلوی دوربین برود و خودی نشان دهد چرا که به گواه حرف دایان کروگر آن دستانی که در همین فیلم آخر استاد با حرص و غضب او را خفه می کند دستان مبارک خود تارانتینو است و این نیز از دیگر نکات بارز فیلمسازی اوست که او به کار بازیگر و حس او توجه ویژه ای دارد چرا که خود نیز تقریبا بازیگر است و خوب حس بازیگر و شرایطش را در قاب دوربین درک میکند.سگدانی در جشنواره های زیادی نامزد می شود و جایزه هایی هم می گیرد و همه اینها عزم او را جزم می کند تا دوباره دست به خلق شاهکار دیگری بزند.بله ،پالپ فیکشن یا همان داستان عامه پسند خودمان نمونه بارزی از یک فیلم تارانتینویی است که خود این نیز در نوع خود جالب است که حالا آنقدر خود و فیلمهایش مانند هیچ فیلمی نیستند که بدل به یک ژانر فرعی در سینما شده اند! ژانر تارانتینویی!.پالپ فیکشن علاوه بر داستان نامتعارف و غیرخطی اش 3 بازیگر دوست داشتنی نیز داشت.جان تراولتا،ساموئل ال جکسون  و یک عدد بروس ویلیس دوست داشتنی که همگی این درام گنگستری را به خوبی پیش برده اند.فیلم از جایی شروع می شود که انتظارش را نداریم و در جایی تمام می شود که در واقع باید گیج شویم.(وینسنت وگا که حالا باید مرده باشد با یک زیرشلواری در حال قدم زدن و خروج از آن رستوران است). ولی در واقع  تارانتینو نمی خواسته تماشاگر را گیج کند حقیقت این است که او داشته فیلمی می ساخته متفاوت با قواعد ژانر موجود.فیلمی که هم خشونت خاص خودش را دارد و هم طعنه می زند به دیگر فیلمهای از این دست.حس دیگری که در فیلمهای او می تواند پیدا شود همین حس طنز و شوخی و در واقع دست انداختن همه چیز است. انگار نمی خواهد هیچ چیز را جدی بگیرد و مدام می خواهد با سینما با ما به همه جا سفر کند و حتی ابایی ندارد که در این میان پای تاریخ و حقایق را هم وسط بکشد.همه اینها به سادگی در کار آخر استاد،فیلمی که نامش نیز داد می زند که قرار است یک فیلم تارانتینویی اساسی با یک مشت دعوا و خونریزی ببینیم مشهود است.فیلم با هیتلر و جنگ جهانی و حتی نازی ها شوخی می کند و حتی به گواه شعار تبلیغاتی فیلم که الحق هم به جا است "گور بابای تاریخ،این فیلم جنگی تارانتینو است..."که واقعا هم همین طور است و به جز زمان  و بعضا مکان فیلم ذره ای از تاریخی که شنیده ایم یا خوانده ایم در آن پیدا نمی شود و این به واقع خاصیت تارنتینو است که قرار نیست حقایق را برایمان تعریف کند، فقط قرار است یک فیلم نشانمان دهد و چقدر زیبا است که او با خود فیلم فیلم می سازد و اگر فیلم بین باشی و مثل خودش خوره فیلم لذتی غریب دارد تماشای فیلمهای آقای تارانتینو .

از بحث دور نشویم .در پالپ فیکشن بودیم .فیلم در کن به موفقیتی بزرگ دست پیدا می کند و در اسکار نیز حسابی سر و صدا می کند و همه اینها نه تنها هیچ مانعی نمی شود که حتی عاملی میشود تا تارانتینو به مسیرش را با قدرت تر از گذشته ادامه دهد و دوباره شاهکار خلق کند.او در این فواصل در تلویزیون هم کار میکند و سریال می سازد و حتی در دسپرادو و چند فیلم دیگر بازی میکند و حالا که کمی محبوبیت یافته دوست دارد فیلمهای نزدیک تری به خودش و دنیایش بسازد و جکی براون را می سازد.با سری بیل را بکش  که به نظرم در قد و قواره دیگر کارهایش نبود ولی باز هم حس غریب تارانتینو دوستی را به ارمغان می آورد به خصوص که موسیقی این کار هم شنیدنی بود، و او دوباره بازگشتی موفق داشت.

خشونت از نوع حاد دیگر ویژگی بارز فیلم های اوست که همین موضوع نیز با مخالفت های زیادی روبه رو می شود .برخی این میزان خشونت را خارج از فیلم می دانند و معتقدند فیلمی با این حجم خشونت دیگر نمی تواند مخاطب را در گیر کند و به عکس باعث می شود فیلم را پس بزند.اما می شود طور دیگری هم به قضیه نگاه کرد، که این میزان یا هر میزان خشونت که در جهت پیش برد داستان و کمک به روال فیلم باشد، چیزی که آن را اصل می نامیم، نه تنها ایرادی ندارد بلکه می تواند نوعی امتیاز به حساب بیاید. البته کاری به بعضی فیلمساز ها ندارم که صرفا این را وسیله ای قرار می دهند تا فیلمی آشفته و در هم بسازند که حاصل نه چیز ی می شود که فیلمساز می خواسته و نه چیزی که مخاطب انتظارش را داشته است.در واقع تارانتینو  نه می خواهد با فیلمش ما را بترساند  و نه اینکه خودش این میزان خشونت را می پسندد.داستان همان چیزی است که اسکورسیزی نازنین گفته،خشونت بخش از زندگی است ،بخشی از جامعه ای است که در آن زندگی  می کنیم،حالا کم و زیادش می شود آن چیزی که ما در فیلم می بینم یا احیانا در اطراف خود با آن سر و کار داریم.و اصلا به قولی باید عاشق سینما باشی و تارانتینو باز تا از فیلم های او لذت ببری.و تارانتینو هم از این خشونت برای انتقال بهتر حس فیلم به مخاطب به نحو احسنت استفاده می کند.تا جایی که در لعنتی های بی آبرو که حتی املای عنوانش هم تارانتینویی است از کندن پوست سربازهای نازی توسط گروه لعنتی ها و رهبرشان ستوان آلدو رین هم واهمه ای ندارد و حرف آنهایی که می گویند این صحنه ها هیچ کمکی به فیلم نکرده و فقط نشان می دهد که خود تارانتینو چه جور موجودی است را به هیچ وجه نمی پذیرم چون پرواضح است که برای نشان دادن شدت نفرت یک گروه آمریکایی واقعا لعنتی که فقط آمده اند سرزمین نازی ها را روی سرشان خراب کنند کاری جز این نمی شد کرد.

همه اینها به کنار،ولی این را بپذیریم که تارانتینو از نوادر است و سینما را آنقدر خوب می شناسد که می تواند در هر لحظه و پلان فیلمش سینما خلق کند.این حس را زمانی در اوج خود یافتم که همین کار آخرش را دیدم .بعلاوه معتقدم که او بازی ساز و بازی گیر خبره ای نیز هست.نگاه کنید به بازی روان و  گاه میخکوب کننده ی کریستف والتز در نقش سرهنگ هانس لاندا که واقعا کشف غریبی در سینما بود.همه جای فیلم روان و جذاب است .حتی براد پیتش هم با آن لهجه بانمک بر خلاف نظر خیلی ها دلنشین است.

خلاصه اینکه روزی روزگاری تو دنیای سینما،یه تارانتینویی بود،مؤلف بود،خوره فیلم بود ،فیلم می ساخت و ما هم از فیلماش حسابی لذت می بردیم...