تاریکخانه

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

تاریکخانه

من نمیدونم آیا هر کدوممون یه سرنوشتی داریم یا تصادفی عین یه پر با نسیم به این طرف و اون طرف میریم.ولی فکر میکنم شاید هردوی اینها درست باشه.شاید هردوی اینا در یه زمان اتفاق میفته...فارست گامپ

مترجم و نویسنده سینمایی
دانشجوی دکترای مطالعات تئاتر در دانشگاه چارلز جمهوری چک
لیسانس زبان روسی ازدانشگاه شهیدبهشتی
فوق لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه تربیت مدرس
فارغ التحصیل دوره فیلمسازی از انجمن سینمای جوانان ایران

سابقه همکاری با روزنامه بانی فیلم، مجله فیلم نگار، 24، سینمااعتماد، بولتن جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان اصفهان،سایت های سینماسینما و...

۳۵ مطلب با موضوع «روزنامه بانی فیلم» ثبت شده است

بهترین تابستانه های من

منتشر شده در روزنامه بانی فیلم شماره 2017، 1 تیر 1390

نگاهی به برخی از فیلم های خاطره انگیزی که در تابستان به نمایش در آمدند

 

جمع آوری فهرستی از فیلم های محبوبی که در تابستان به نمایش درآمدند در نگاه اول کار آسانی به نظر می رسد.در واقع بخش قابل توجهی از آنها  تابستانی بودن را در عنوان خود دارند.اما چیزی که مشکل است به یاد آوردن فیلم هایی است که با بدست آوردن حق پشخ در یکی از بهترین فصل های اکران باعث شدند تا با خاطره بسیاری از ما پیوند بخورند و به نوعی به نوستالژی،بی قراری و بعضا نوعی شگفت زدگی از فصل محبوبمان تبدیل شوند.در اینجا فهرستی از ده فیلمی که البته اشاره کوچکی به تابستانی بودنشان دارند و از این بابت دارای هویتی نامعلوم هستند، را آورده ایم.برخی از آنها از محبوبترین و جاودانه های فیلم های تابستانی هستند و برخی دیگر دارای ویژگی های شگفت انگیز( و گاه شوکه آور) دیگری هستند.

 پنجره عقبی(1954)

در واقع هیچ چیز را نمی توان در این شاهکار مهیج آلفرد هیچکاک جابه جا کرد.همه چیز سر جای خود قرار دارد.شخصیتها به نحو احسنت در فیلم قرار گرفته اند.دیالوگ به بهرتین شکل نوشته شده و توسط بازیگران بیان می شود.و همچنین بازیگران بهترین اجراها را در فیلم دارند.همه اینها در گرمای داغ و سوزان تابستان در نیویرک باعث می شود تا یکی از به یاد ماندنی ترین فیلمهای اکران تابستان را شاهد باشیم.و به هیچ عنوان لازم نیست که بیش از این گرمای خاصی را به فیلم منتق کند چرا که مثلا فقط با تنش موجود میان جیمی استوارت و کلی مانند وقتی که جسد بی جان آن سگ در محوطه حیاط پیدا می شود به اندازه کافی قدرت کشش و درگیری کردن مخاطب را دارد و چه بسا که با همین صحنه ها می تواند مخاطب را سر جای خود  بنشاند.

گربه روی شیروانی داغ(1958)

فقط نمایی را تصور کنید که در آن الیزابت تیلور فقید (در نقش مگی) در چارچوب در ایستاده و با نگاه هایی پرسش گر سعی دارد در یک تابستان داغ و سوزان این درام نفس گیر تنسی ویلیامز را برایمان به نمایش بگذارد.در حالیکه در همین تابستان فیلم دیگری با عنوان ناگهان تابستان گذشته با بازی الیزابت تیلور به نمایش درآمد می توان گفت از یک نظر به رقابت با این فیلم می پرداخت و البته رابطه پر تنش و گاه آرام پل نیومن و تیلور.

آرواره ها(1975)

بدون شک هر چقدر درباره این تریلر مخوف استیون اسپیلبرگ بشنویم باز هم کافی نیست.چه ادعا کنید که مثلا قادرید بر ترس خود غلبه کنید و چه حتی معتقد باشید با اجراهای فراتر از حد تصور فیلم(با اینکه مثلا مونولوگ رابرت شاو در مجلس سنای ایندیانا پولیس هنوز که هنوز است غیرواقعی جلوه  می کند)  واقعا به عمق فیلم فرو خواهید رفت.در واقع آرواره ها یکی از کلاسیک هایی است که حتی با گذشت سالها هنگام تماشای آن به نوعی احساس امنیت خواهید کرد.

 تیم بیس بال "خرس های بد خبر"(1976)

والتر ماتائو و تاتوم اُ.نیل ممکن است برای دیگر فیلم هایشان موفق به دریافت اسکار شده باشند.ولی واقعیت این است که آنها هیچ خطایی مرتکب نشده اند.ماتائو در اوج فعالیت و هنرش نقش موریس باترمیکر،  مربی بدخلق یک لیگ کوچک بیس بال را بازی می کند و اُ. نیل نیز ایفاگر نقش ستاره تیم با حرکات عجیبش است.برخی جمله های فیلم که از زبان مربی فیلم بیان می شود بسیار خاطره انگیزند و یادآور شیرینی و نوآور بودن فیلم است.مثلا آنجا که خطاب به بازیکن تکرو و کینه ای میدان (کریس بارنز) می گوید:"میشه به من بگید الان دقیقا کی گند زد به بازی" همچنین جایی که جویس وان پاتن به عنوان مدیر یک لیگ کوچک داخلی با جدیت هر چه تمام به باتر میگوید"بهترین لباسها باید هر چه زودتر برای تیم محیا شوند، لباس های سفید و قرمز و البته لباس های قرمز و سفید"

کوفته ها(1979)

این اردوی تابستانی نه فقط به خاطر ترس و بعضا وحشت انگیز بودنش مورد توجه است بلکه از این نظر اهمیت دارد که در اینجا بیل مورای با بازی شیرین و تحسین برانگیزش در نقش مشاوری به نام تیپر هریسون مسولیت سرپرستی گروهی از نوجوانان دختر و پسر را در یک اردوی تابستانی به عهده دارد.در این اردو شما همه چیز می بینید.ترکیبی از شوخی های وحشتناک و شادی های بلاهت بار و حتی مثلا جدا کردن بچه های گروه به قسمت سنگین وزن ها و سک وزن ها و دیگر کارهایی که هر کدام در نوع خود می توانند  تابستانی به یادماندنی را برای هر تماشاگری به ارمغان داشته باشد.

انتخاب سوفی(1982)

با این فیلم باید حقیقتا باید مریل استریپ را به خاطر بازی بی نشر و تاثیرگذارش ارج نهیم و همچنین دگیر بازیگران فیلم مثل پیتر مک نیکول در نقش قهرمان ساده ستینگو زمانی که نویسنده نوظهور را ملاقات میکند و آن جوان تند مزاج (کوین کلین) که رابطه دوستانه آنها را در بروکلین و در تابستان 1974 می بینیم.با این فیلم بود که استینگو تبدیل به یک خاطره می شود و تابستان ما نیز تبدیل به فصلی از دوستی ها ، خاطره ها و در نهایت تراژدی ها می شود.استریپ اما پس از این فیلم در فیلم های کم ارزش دیگری که آنها هم در تابسان به نمایش درآمدند همچون فیلم پل های مدیسون کانتی بازی کرد .

با من بمان(1986)

با وجود کلیشه های رایج در این فیلم اما با من بمان باعث شد تا یک بازیگر بیست و پنج ساله بی نظیر را بشناسیم.چهار کودک دوازده ساله طی سفری از روستای اورگان عبور میکنند تا جنازه ای را در تعطیلات روز کارگر پیدا کنند و به طریقی بی گناهی او را به اثبات برسانند.این فیلم بیش از هر چیز این مطلب را می رساند که اگرچه کودکان بیشتر وقتشان را به بطالت می گذرانند و از مسئولیت ها شانه خالی می کنند اما آنها بسیار احساسی و بی ریا همچون هر انسان بالغی هستند.

رقص کثیف(1989)

با دیدن یک مربی رقص ورای حد تصور می توانید تابستان پر طمطراق خود و خانوده تان را به تعطیلاتی باشکوه تبدیل کنید.این فیلم در میان بهترین داستان های سازنده و درگیرکننده از لحاظ روانی رتبه اول را دارد.پاتریک سوایز فقید در این فیلم به جنیفر گری کمک میکند تا بتواند زندگی اش را با نگرشی دیگر و با استفاده هنرهایی که میتوان به وسیله آن کمی از فشارها زندگی کاست خود را بهرت و بیشتر باور داشته باشد.یک درام خانوادگی غریب که به نوعی واقع گرایی محض را نیز به تصویر می کشد.

کار درست را انجام بده(1989)

مغازه مقابل خیابان با منظره به یاد ماندنی اش همراه با طرح مضامین فلسفی از مارتین لوتر و مالکوم ایکس سعی دارد به شیوه ای تازه و با داستانی بهظ اره معمول تماشاگر خود را در یک تابستان داغ و دلچسب در اواخر دهه هشتاد به سینما بکشاند.کار درست را انجام بده فیلمی که داستان شیری خود را بسیار ملموس و جلو.ه می دهد.و  حتی ممکن است در نهایت این سوال  را به تماشاگران وا میگذارد که مثلا آیا می توانید به مکعب هایی یخی و رویس پرز به یک اندازه فکر کنید؟

ماجراهای تینی تون:چگونه تابستانم را گذراندم؟(1992)

احتمالا این بهترین انیمیشنی نباشد که در تابستان به نمایش درآمده است(البته این کارتون در سینما به نمایش درنیامد و به شکل ویدئویی عرضه شد) ولی نمی توان منکر شد که این انیمیشن و ورژن های بعدی آن که در تابستان عرضه شدند لذت و خاطره ای به یادماندنی را به ارمغان آوردند.دو شخصیت پلاکی و هامتون که می خواهند به سرزمین شادی بروند در واقع در داستان لامپتون وجود ندارند.به علاوه حرکات و راه رفتن فیلی لو فوم که می خواهد ادای جانی پو را درآورد به قدری دوست داشتنی و شیرین است که فکر می کنیم احتمالا برداشتی از حرکات نوجوانان بورباتک است.و جایی که باستر و بابز خرگوشه با تفنگ آب پاش با یکدیگ مبارزه می کنند همان جایی است که از این همه بکر بودن و نوآوری شگفت زده می شویم.این کارتون نیز همچون کارتون های دنباله دار اسپیلبرگ با عنوان انیمانیاکس که در آن از تینی تون به شکلی باورپذیر استفاده کرد با استفاده از صدای منحصر به فرد بابز بانی تبدیل به یکی از خاطره انگیزترین کارتون ها شد که با هر بار دیدن آن و خندیدن به هوش و ذکاوت خرگوش ها باید بپذیریم که  مک نیل(صدای بابز) حقیقتا یک گوهر ناب است. 

 

 

برای درگذشت پیتر فالک،مردی با چشمان شیشه ای

منتشر شده در روزنامه بانی فیلم شماره 2020-5 تیر 1390 و وبسایت سینمانگار

برای درگذشت پیتر فالک،مردی با چشمان شیشه ای

پیتر فالک که به خاطر بازی در نقش شخصیت به یاد ماندنی کاراگاه کلومبو موفق به دریافت چهار جایزه امی شده بود و همچنین برای دو فیلم "بنگاه قتل" و واپسین فیلم فرانک سیناترا با عنوان "معجزه سیب" نامزد اسکار شده بود پنج شنبه در سن 83 سالگی در بیورلی هیلز درگذشت.

پیتر فالک 16 سپتامبر 1927 در نیویورک متولد شد.خانواده او خیلی زود به حومه اووسینگ عزیمت کردند و وی همانجا بزرگ شد.خانواده او صاحب یک مغازه خشکبار بودند .فالک در سن سالگی با یک تومور بدخیم و خطرناک مواجه شد که سرانجام با موفقیت پشت سر گذاشته شد.ولی به همین دلیل چشم راست خود را از دست داد و همین موضوع به یکی از خصیصه های او بدل شد.

وی بعدها و در سال 1945 پس از پایان تحصیلاتش تصمیم گرفت که در ارتش استخدام شود ولی به دلیل مشکل چشمانش نتوانست  و سپس در سفرهای دریایی و تجاری میان فرانسه و آفریقای جنوبی به عنوان آشپز مشغول به کار شد.با این محدودیت پزشکی وی اما توانست در رشته مطالعات اجتماعی  و علوم سیاسی در سال 1951 در منهتن فارغ التحصیل شود وهمانجا بود که او به تدریج و با پیوستن به گروه تئاتر دانشگاه به هنر  و نمایش علاقه مند شد و درکنار آن به شکل تدریجی به بازیگری هم می پرداخت.

فالک در سال 1953 به هارتفورد در ایالت کانیکتیکات رفت  و در آنجا به عنوان یک متخصص افزایش کارایی ماشین آلات مشغول به کار شد.ولی همچان به کار و فعالیت در پروژه های آماتور ادامه می داد.او هر هفته مجبور بود به نیویورک بیاید تا در کلاس های بازیگری اوا لا گالین شرکت کند و به همین خاطر همیشه دیر می رسید.ولی طبق گفته خود گالین "او می بایستی یک بازیگر می شد".و همین هم شد که همچنان با انگیزه به کارش ادامه می داد.مدتی بعد و در سال 1955 فالک کارش را رها کرد و بار دیگر به نیویورک بازگشت تا با جدیت بیشتر به بازیگری بپردازد و در آنجا با داستین هافمن و جین هاکمن نیز هم اتاق شد.

فالک نخستین بار با فیلم "ستاره مرد یخی" با جیسون روباردز مورد توجه قرار گرفت  وپس از آن تصمیم گرفت فعالیت جدی خود را در هالیوود ادامه دهد.او به موفقیت های زودهنگامی رسید و همان اوایل برای دو فیلمی که بازی کرد نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل شد.نخستین نامزدی او برای فیلم "بنگاه قتل" بود که ایفاگر نقش یک قاتل بالفطره بود و دومین نامزدی را هم برای بازی در نقش محافظ پرحرف فیلم "معجزه سیب" بدست آورد.

در اوایل سال های فعالیتش فالک همواره در نقش جنایتکاران گوناگون یا جوانان کارگر ظاهر می شد.او همچنین به خاطر بازی در نقش راننده کامیون در فیلم تلویزیونی "بهای گوجه فرنگی ها" موفق به دریافت جایزه امی شد.

علی رغم چنین موفقیت هایی فالک همچنان با مشکلی قدیمی مواجه بود.چشمان مصنوعی او کماکان باعث دردسرش بود و همان زمان مدیر کمپانی کلمبیا ؛هری کوهن این طور اعلام کرد:"اگر قرار باشد باری بازیگری بهایی را بپردازم ترجیح می دهم از بازیگری که دارای چشمانی معمولی و طبیعی است استفاده کنم".خوشبختانه فالک برای فرار از این مساله و اینکه بعضا نام او را با نقش های جوان های پرخاشگر پیوند بزنند تصمیم گرفت مسیرش را کمی تغییر دهد و اینجا بود که بازی در کمدی های موفقی چون "این زندگی دیوانه دیوانه دیوانه"(1963) به همراه سید سزار،جاناتان وینتر و میلتون برل را تجربه کرد و در سال 1964 با دین مارتین و فرانک سیناترا در "رابین و هفت کلاه" بازی کرد."مسابقه بزرگ" دیگر فیلمی بود که او همراه با جک لمون و تونی کورتیس در آن ایفای نقش کرد و با اجرایی قابل قبول توانست فیلم را از یک کمدی اسلپ استیک معمولی به سطح قابل قبولی برساند.

در دهه هفتاد وی هم بازی در درام های جدی تر را تجربه کرد هم روی به بازی در کمدی هایی آورد که "همسران" آغازگر آنها بود و شکل تازه ای از حضور فالک را به مخاطبان عرضه می کرد.این کمدی ها البته شروع همکاری های چندگانه فالک و جان کاساوتیس هم بودند.فالک در فیلم "زن تحت تاثیر" در نقش همسر جنا رولاند ظاهر شد و در فیلم "میکی و نیکی" بار دیگر همکاری با کاساوتیس را تجربه کرد.او همچنین بازی در طیف های مختلف دیگری را هم تجربه کرد که بازی در کمدی تقلیدی نیل سایمون در نقش کاراگاه بوگارت گونه ای که دائما در حال فریب کاری است در فیلم "با مرگ کشتن" از این فیلم ها بود.

ولی بدون شک نقطه اوج فعالیت فالک بازی در نقش شخصیت معروف کاراگاه کلومبو بود.وی نخستین بار در یک مجموعه تلویزیونی در سال 1968 بازی در نقش این شخصیت محبوب را تجربه کرد.مجموعه کلومبو از جمله سریال هایی بود که با موفقیت فراوانی رو به رو شد و از سال 1971 تا 1977 یکشنبه ها پخش می شد.

با موفقیت چشمگیر فالک در قالب شخصیت کلومبو وی تصمیم گرفت به انتخاب های بعدی اش سر و سامان تازه ای دهد.و در همین دوران بود که در فیلم های شادتری چون "خویشاوند" همراه با آلن آرکین؛ که کمدی جاسوسی بود،"دردسر بزرگ" که یک کمدی اسلپ اسیتک استاندارد از جان کاساوتیس بود و فیلم جادویی "پرنسس تازه عروس" ساخته راب راینر حضور پیدا کرد.

در سال 1989 وی بار دیگر در قالب شخصیت کلومبو در مجموعه ای برای شبکه ABC ایفای نقش کرد.در اواخر دوران کاری اش وی به فعالیت های مختلفی در تلویزیون وسینما می پرداخت.و فیلم تلویزیونی "پسران آفتاب" و درام "طوفان در تابستان" (2000) را در همین دوران بازی کرد.استودیوی خانگی فالک پس از مرگش هنوز پابر جاست و برخی از نقاشی ها و طراحی های او به علاوه طرحی از شخصیت کاراگاه کلمبو چیزهایی هستند که در این استودیو یافت می شوند.فالک با همسرش شرا و دو دخترش زندگی می کرد.

Hollywood reporter

بر فراز درخت زندگی

منتشر شده در روزنامه بانی فیلم شماره 2007-19 خرداد 1390

مروری بر چند نقش ماندگار براد پیت به بهانه اکران محدود درخت زندگی

 بر فراز درخت زندگی

 

در فیلم "درخت زندگی" ساخته تحسین شده ترنس مالیک نقشی که براد پیت ایفا می کند، یادآور شخصیتی در دهه پنجاه است که بسیار مقرراتی است ، به هیچ وجه از بیهودگی خوشش نمی آید و عاشق خانواده و فرزندانش است.حالا اینکه پیت چگونه توانسته خود را از کابویی ولنگ و باز در فیلم تلما و لوئیز که دائما سر جاده ها می ایستاد به چنین نقشی با این ویژگی ها برساند که حتی بچه هایش را هم هنگام رفتن به کلیسا همراهی می کند، آن هم در فیلمی که اخیرا برنده نخل طلا شده، جای بحث دارد.

بازیگران بزرگ و آنهایی که حالا صاحب موقعیت ویژه ای شدند بدون شک این جایگاه را مدیون نقش های مختلف و ماندگاری می دانند که در طول فعالیت حرفه ایشان برگزیده اند.حال نگاهی گذرا داریم به چند نمونه از نقش های ماندگار براد پیت که پیشرفت و رشد این بازیگر میان سال خوش چهره را به خوبی نمایان می کند.

دالاس(1987)

پس از ایفای نقش در فیلم های نه چندان مهمی چون "کمتر از صفر" و "دردهای مضاعف" جوان اهل میسوری نخستین نقش جدی خود را در درام احساسی شبکه CBS با عنوان دالاس تجربه می کند.مجموعه ای که شامل پنج اپیزود بود.او در این سریال نقش دوست ابله دختر پریسیلا پریسلی را ایفا می کرد و اتفاقا در همین سریال بود که به همراه دیگر ستاره مجموعه،شالین مک کال معروف شد.

تلما و لوئیز(1991)

چهار سال بعد،پیت یکی از بهترین نقش های خود را در قالب شخصیت کابوی نیمه عریانی که راه خود را به نوعی به سرنوشت تلما و لوئیز تغییر ناپذیر گره می زند و سپس با همه دار و ندار لوئیز آنجا را ترک می کند! تجربه کرد. این نقش هیجان انگیز پیش از این قرار بود توسط بیلی بالدوین ایفا شود که با پیوستن او به پروژه  "باک درافت" پیت جایگزین او شد.

رودخانه ای از میان آن می گذرد(1992)

به دنبال نقش بیمارگونه پیت در قالب شخصیت تام دی سیلیو در فیلم مستقل "جانی سویید" ،رابرت ردفورد تصمیم گرفت از پیت در نقش اصلی این درام تاثیرگذار اسکاری استفاده کند.پیت در نقش فرزند شورشی وزیر که عقاید و باورهایش چندان هم با پدرش هم سو نیست این شانس را پیدا کرد تا با این نقش جلوه دیگری از استعداد و توانایی هایش را در معرض نمایش بگذارد.پس از این فیلم بود که همگان از نقش او به عنوان سکوی پرتابی یاد می کردند که می توانست به این وسیله نقش های مهمتری را به دست آورد.

افسانه های خزان(1994)

تنها یک ماه پس از آنکه فیلم مصاحبه با خون آشام با بازی پیت به موفقیت عظیمی دست پیدا کرد او بار دیگر و این بار با فیلم "افسانه های خزان" به سینماها بازگشت.به مانند فیلم "رودخانه ای از میان آن می گذرد" اینجا نیز او در کنار بازیگرانی چون آنتونی هاپکینز،آیدان کوئین و جولیا اورماند شمایلی از یک برادر مستقل و آزاد اندیش را در این فیلم خلاقانه به نمایش گذاشت.

همچنین نقش او در این رمانس به اصطلاح ممنوعه نخستین نامزدی گلدن گلاب را برای او به همراه داشت و از این جهت برایش اهمیت داشت که پس از این فیلم از او به عنوان یکی از صد مرد جذاب حال حاضر جهان نام برده شد.

جو بلیک را ملاقات کن (1998)

پس از نقش نفرت انگیز پیت در کنار دوست سابقش؛گوئینت پالترو در فیلم "هفت" دیوید فینچر و البته نخستین نامزدی اسکار او (برای فیلم دوازده میمون تری گیلیام) و همچنین ممنوعیت حضور او درچین به خاطر بازی در فیلم "هفت سال در تبت" پیت بار دیگر به همراه آنتونی هاپکینز در فیلم "جو بلیک را ملاقات کن" به کارگردانی مارتین برست حضور پیدا کرد و ایفاگر نقش یک مرده در پر خرج ترین فیلم ساخته شده تا آن زمان به لحاظ جلوه های طبیعی به کار رفته بود.پیت و این فیلم سه ساعته البته بازتاب های مثبت و منفی بسیاری به همراه داشتند.

باشگاه مشت زنی(1999)

یک سال بعد،پیت بار دیگر با فینچر همکاری جدیدی را تجربه کرد و در اقتباسی از رمان جنجالی چاک پالاتنیوک بازی کرد.در اینجا نیز همچون دوازده میمون او ایفاگر نقش تایلر دورن؛آسیب دیده ای روانی بود که عاشق تجربه کردن است و در این مسیر ادوارد نورتون نیز او را همراهی می کرد.

پیت پس از این فیلم بار دیگر مجبور بود روی عضله های خود کار کند تا در "قاپیدن"؛ فیلم جنایتکارنه گای ریچی ایفاگر نقش بوکسوری قهرمان باشد.

آقا و خانم اسمیت(2005)

شش سال بعد و پس از فیلم حماسی 175میلیون دلار یتروی پیت بار دیگر و این بار با یکی از موفقتربین کمدی رمانتیک های ساخته شده به سالن های سینما آمد.پس از آنکه زوج او با جولیا رابرتز در فیلم مکزیکی چندان موفق از کار در نیامد این بار اما بد بستان های خوب و بجای او با آنجلینا جولی که بعدها سبب خیر هم شد و منجر به ازدواج آنها شد در فیلم آقا و خانم اسمیت منجر شد تا فروش جهانی فیلم به مرز 500 میلیون دلار نیز برسد.

ترور جسی جیمز توسط رابرت فورد بُزدل(2007)

یک سال قبل از این پیت با مستند "خدا از ما خسته شده" موفق شد نخستین تجربه تهیه کنندگی خود را نیز پشت سر بگذارد.و یک سال بعد حالا او موفق شده هم به عنوان بازیگر و هم به عنوان تهیه کننده در تریلری که اتفاقا نمایش محدودی هم داشت جایگاه ویژه ای پیدا کند و دوباره به روزهای اوج خود بازگردد.در واقع با هیمن فیلم بود که او توانست در شرکت فیلمسازی خود استارت تولید فیلم های موفق دیگری چون "همسر مسافر زمان"، "اردنگی" و "خوردن،نیایش،عشق" را بزند.

مورد عجیب بنجامین باتن(2008)

این سومین همکاری او با فینچر در طول دوره 24 ساله فعالیت حرفه ایش به حساب می آمد.این بار پیت همراه با دوست دیرینه خود در درام اثرگذار مردی که به شکلی وارونه رشد می کند حضور پیدا کرد.پیت که زمانی را در اوج موفقیت سپری می کرد و همواره یکی از بخت های اصلی فتح گیشه به حساب می آمد با گذشتن سالها و در آستانه پنجاه سالگی با از دست دادن نسبی جذابیت ظاهری گذشته خود و البته فیزیک بدنی، به نظر می رسید دیگر موفقیت گذشته را ندارد و دیگر حساب ویژه ای روی او باز نمی شود.ولی با این فیلم به لطف جلوه های ویژه و فناوری CGI او یکی از دشوار ترین نقش های خود را پشت سر گذاشت.فیلمی که البته با بی مهری مطلق آکادمی هم مواجه شد.حالا پس از تقریبا سه دهه فعالیت براد پیت در آخرین ساخته فیلمساز گزیده کار آمریکایی حضور پیدا کرده و به نظر می رسد حالا وقت آن است اسکاری که خیلی ها او را شایسته آن می دانستند به او برسد.

Movieline

 

 

جان باختگان

منتشر شده در شماره 1985 روزنامه بانی فیلم با عنوان جان باختگان-22 اردیبهشت 1390

حوادث غیر مترقبه در هنر هفتم

نگاهی به برخی از حوادث پیش آمده حین فیلمبرداری فیلم های سینمایی

صنعت سینما در دنیا با وجود همه احتیاط ها و مراقبتها ولی باز هم صنعت پرخطری بوده است و طی فیلمبرداری بازیگران یا عواملی بوده اند که بر اثر برخی سهل انگاری ها دچار حادثه شده اند.در فهرست زیر نگاهی به برخی از این حوادث که طی زمان فیلمبرداری برای بازیگران یا دیگر عوامل صحنه رخ داده ،می اندازیم:

فاتح(1956):مواد رادیواکتیو باعث سرطان جان وین و نود نفر دیگر شد...

از 220 نفری که در لوکیش فیلم فاتح در نزدیکی اوتاه در سال 1955 کار می کردند 91 نفر اوایل دهه 80 به سرطان مبتلا شدند و 46 نفر دیگر جان باختند.افرادی همچون جان وین،سوزان هایوارد،اگنس مورهد و کارگردان فیلم ،دیک پاول.کارشناسان تحت شرایط طبیعی اظهار کردند تنها 30 نفر از آن گروه احتمال ابتلا به سرطان را داشتند.

اما دلیل حادثه چه بود؟هیچ کس تا به حال با اطمینان در این باره چیزی نگفته است اما بسیاری بر این باورند که سرطان ها به ریزش مواد رادیواکتیوی که حاصل از آزمایش بمب اتم آمریکا در نزدیکی نوادا انجام شد مرتبط بوده است.فیلم که تهیه کننده اش هاوارد هیوز بود،به گمان خودش بسیار بد یمن بود و وی همه نسخه های موجود فیلم را شخصا خرید(که برایش حدود 12 میلیون دلار خرج برداشت) و از پخش فیلم نیز جلوگیری کرد.سالها پس از آن تنها کسی که فیلم را دوباره دید خود هیوز بود که آن را برای شب های متوالی در طول سالهای آخر عمرش که اتفاقا به پارانویا نیز مبتلا شده بود به نمایش گذاشت.این موضوع تا سال 1974 و زمانی که پارامونت با او به توافق رسید ادامه داشت.همچنین این آخرین فیلمی بود که هیوز تهیه کرد.

منطقه گرگ و میش(1983):هلیکوپتری سر سه تن از بازیگران را جدا کرد...

در حین فیلمبرداری قسمتی از فیلم منطقه گرگ و میش محصول سال 1983 که توسط استیون اسپیلبرگ تهیه شده،ویس مارو بازیگر فیلم و بازیگران کودک فیلم میکا دین لی(7 ساله) و رنی شین یی چن(6 ساله) در حادثه ای که طی آن هلیکوپتری حضور داشت جان باختند.ماجرا این بود که هلیکوپتری بر فراز 25 فوتی (8 متری)-که جلوگیری از انفجار یا برخورد در این فاصله تقریبا غیر ممکن است-در حال حرکت بود،زمانی که پره های هلیکوپتر شروع به چرخیدن می کنند در یک لحظه از کنترل و مدار خارج می شوند و باعث می شود با تیغه هایش سر مارو و لی را از تن جدا کند.چن نیز هنگام تصادف هلی کوپتر زیر آن گیر می کند و له می شود.بقیه افرادی که سوار هلی کوپتر بودند فقط اندکی آسیب دیدند و مشکل خاصی برایشان پیش نیامد.

این حادثه منجر به طرح قانونی برای فیلمسازان شد که طی آن حضور بچه ها در صحنه های شبانه و حاوی جلوه های ویژه و سنگین ممنوع شد.این حادثه همچنین باعث قطع رابطه کارگردان،لندیس و تهیه کننده آن اسپیلبرگ که از رفتارهای لندیس که می خواست از نشانه های واقعی همچون استفاده از مهمات جنگی در فیلم استفاده کند ،به شدت عصبانی شده بود، شد.

کلاغ(1994):مرگ براندون لی با یک مگنوم 44...

هنگامی که یکی از صحنه های فیلم کلاغ در حال فیلمبرداری بود،براندون لی ،فرزند بروس لی توسط گلوله ای که به او از یک اسلحه مگنوم 44 شلیک شد کشته شد.در این صحنه قرار بود با اسلحه پودری به طرف شخصیت لی در فیلم شلیک شود.با این وجود،به دلیلی که برای گروه فیلمبرداری و تکنیسین سلاح گرم نامعلوم است یک گلوله که در لوله تفنگ جا مانده بود  به شکم لی شلیک می شود.

ولی این همه ماجرا نبود،گروه پیش از مرگ لی نیز دچار حوادث متعدد دیگری نیز شده بودند.اولین روز فیلمبرداری یکم فوریه 1993،نجاری  به شکل عجیبی هنگامی که در حال هدایت سکوی بالابرنده ای بود با قرار گرفتن دستگاه در ولتاژی بالا دچار سوختگی جدی می شود.در 13 مارس طوفان های شدیدی برخی از  تجهیزاتی که به زحمت ساخته شده بود را تخریب کرد.بعدا مسئول لوازم صحنه یک گلوله جنگی در یکی از اسلحه های صحنه پیدا کرد و نجار عصبی به سرعت محل را ترک و به محل کارش در استودیو رفت.همچنین کارگری هنگام کار به شکلی تصادفی پیچ گوشتی از دستش رها و مجروح شد،بدل کاری نیز حین اجرای صحنه ای از یکی از پشت بام ها سقوط کرد.

پس از مرگ لی،بدل کاری به نام چاد استاهلسکی در برخی صحنه ها تا پایان فیلم به جای او بازی کرد و برای لو نرفتن ماجرا با استفاده از جلوه های ویژه صورت او را  طوری نشان دادند که تماشاگر متوجه نشود.با این حال اما فیلم اصلی که درآن  لی واقعا می میرد بستری را برای برخی جنجال های رسانه ای فراهم کرد.برخی نیز ادعاهای مالی مبنی بر دستمزد لی و علاوه بر آن خسارت حاصل از مر گی وی داشتند،اداعاهایی که به نوعی در مرحله حرف باقی ماندند ولی با این وجود بعدها گفته شد که این حقوق تمام و کمال به خانواده لی داده شده است.براندون لی در کنار پدرش در سیاتل به خاک سپرده شد.

سه ایکس(2002): بدل وین دیزل حین اجرای یک صحنه با پل برخورد کرد و جان باخت....

هری ل.ا کونر،بدل دیزل در فیلم سه ایکس در صحنه ای که قرار بود از طناب پارازایلینگ(نوعی ورزش که به وسیله قایق موتوری یا ماشین با چتر در هوا پرواز می کنند) روی یک زیردریایی فرود بیاید، کشته شد.وقتی ا کونر نتوانست بلافاصله از طناب پایین بیاید با سرعت زیاد با پلی برخورد کرد و درجا جان باخت.مرگ وی توسط دوربینی ضبط شده است.کارگردان فیلم،راب کوهن تصمیم گرفت این صحنه را نیز با لحظات پایانی حادثه که تدوین شده بود به عنوان ادای احترام به آخرین هنرنمایی این بدلکار ، در فیلم جای دهد.

پانوشت:یکی از خوانندگان نیز چنین گفته:"من فکر می کنم  ذکر این نکته نیز  حائز اهمیت است که بدل دیزل پیش از آنکه کشته شود کارش را با موفقیت تمام کرده بود .او ظاهرا احساس می کرد که کارش به اندازه کافی خوب نبوده و  به اندازه کافی به پل نزدیک نشده و برای همین از کارگردان خواسته تا اگر بتواند این کار را دوباره انجام دهد و در طول همین لحظات بود که ناگهان کشته شد.همچنین به اعتقاد من،این را باید اضافه کنیم که خانواده او کمی پیش از حادثه برای تماشای عملیات او به پراگ آمده بودند و شاهد صحنه مرگ او بودند"

تاپ گان(1986):یک آکروبات باز هواپیما پس از اجرای صحنه در اقیانوس آرام سقوط کرد...

مشهورترین فیلم تام کروز تاپ گان،که به یادبود آرتور اسکول اختصاص دارد که در آن یک آکروبات باز هواپیمای 53 ساله که برای کار با دوربین در حین پرواز برای فیلمبرداری استخدام شده بود و برای سکانس پیچیده حرکت چرخشی به کار گرفته شده بود.زمانی که او از دوربین هوایی Pitts S-2 سر صحنه تاپ گان بالا رفت همانطور که پیش از این زمان بسیاری داشت ولی هرگز به سرنوشت شومی که در انتظارش بود فکر نمی کرد.در طول این صحنه،اسکول گزارش مشکلی را با هواپیما اعلام کرد.او قادر نبود با مشکل به وجود آمده کنار بیاید و همین باعث شد تا 16 سپتامبر1985  پایان عمر وی باشد و او با هواپیمای Pitts S-2   به سمت ساحل کالیفرنیای جنوبی در نزدیکی کارلسبد در اقیانوس آرام سقوط کرد.بعدها .نه اسکول و نه هواپیمایش هرگز  پیدا نشدند و علت اصلی این حادثه را همچنان مبهم باقی گذاشتند.

فصل نهایی(2007): فیلمبردار فیلم در سقوط هلی کوپتر در زمین بیس بال کشته شد...

زمان فیلمبرداری فیلم بیس بالی فصل نهایی که در اکتبر 2007 اکران شد،فیلمبردار فیلم ،رولاند شوتساور هنگام فیلمبرداری برخی صحنه های جمعی کشته شد.رولاند به خاطر توانایی اش برای گرفتن پلانهایی از طریق هلی کوپتر مشهور بود و در حال فیلمبرداری یکی از همین سکانسها از هلی کوپتری با موتورbell 206 بود که با خطوط جریان قوی برخورد کرد و.هلی کوپتر در زمین بیس بال سقوط کرد و خلبان و تهیه کننده که سوار آن بودند به شدت مجروح شدند و این پایان تلخ زندگی رولاند بود.

بازگشت تفنگداران(1989):بازیگر فیلم،روی کینیر بر اثر سقوط از اسب مجروح شد و سپس جان باخت...

در طول فیلمبرداری فیلم بازگشت تفنگداران محصول 1989،بازیگر فیلم،روی کینیر در تولدو اسپانیا از اسب افتاد و دچار شکستگی شدید لگن شد.او را به بیمارستانی در مادرید منقل کردند و وی نهایتا از حمله قلبی که همان روز دچارش شد جان باخت.کارگردان فیلم،ریچارد لستر بعدها به خاطر مرگ او از کارگردانی کناره گیری کرد.

جامپر(2008):طراح دکور فیلم به شکل وحشتناکی در آشغالهای یخ زده گیر کرد....

هنگام چیدن یک صحنه خارجی در زمستان برای تریلر علمی تخیلی جامپر،با بازی ساموئل ال جکسون ،طراح دکور فیلم دیوید ریچیه به شکل وحشتناکی توسط آشغالهای یخ زده خیابان مجروح شد.ماموران بعدا دریافتند که شنها و زمین یخ زده که کنار دیوار انباشته شده بودند یک لحظه متلاشی شده و سقوط می کنند و ریچیه را له می کنند.فیلم که بالاخره به سرانجام رسید به تدریج انتقادهای گسترده ای دریافت کرد و نقدهای ضعیفی را از جانب منتقدان به خود دید.

تروی(2004):طوفانهای عظیم،یک پای شکسته،و ماجرای زردپی آشیل براد پیت...

واقعا چه چیزی می تواند در حماسه پرخرج هالیوود با بازی براد پیت،اورلاندو بلوم و دایات کروگر غلط از کار در بیاید؟ در طول فیلمبرداری تروی،براد پیت که نقش آشیل را ایفا می کرد حین فیلمبرداری دچار حادثه وحشتناکی شد و زردپی آشیلش پاره شد.ولی بدتر از آن این  جورج کمیلری،متخصص زانو بود که همراه گروه آمده بود و هنگام فیلمبرداری یکی از سکانس های اکشن فیلم در قان توفیا پایش شکست.او همان روز تحت عمل جراحی قرار گرفت ولی پس از تحمل درد شدید و سختی های ناشی از عمل دو هفته بعد فوت کرد.علاوه بر این،زمانیکه گروه در کابو، باجا کالیفرنیا سور ومکزیک در حال فیلمبرداری بودند ناچار بودند با دو طوفان سهمگین در فاصله کمتر از دو ماه کنار بیایند.آخرین طوفان در آخرین هفته تولید زماین که همه چیز بسیار سخت شده بود رخ داد.علی رغم همه اینها،فیلم به سرانجام رسید و موفقیت عظیمی در گیشه کسب کرد.

 

 

 

 

دنیایی از لودگی

منتشر شده در شماره 1976 روزنامه بانی فیلم-11 اردیبهشت 1390

دنیایی از لودگی

درباره فیلم کره ای آخرین پدرخوانده

به غیر از بازی بازیگران نقشهای اصلی مانند هاروی کیتل شیطنتهای کمدی واری و بزن بکوبی ستاره کره ای فیلم،شیم هیونگ رائه و دیگر بازیگران در این فیلم به هیچ عنوان در نیامده است.

فیلم در آمریکا فیلمبرداری شده و به زبان انگلیسی است.آخرین پدرخوانده با بازی بازیگر،کارگردان و نویسنده کره ای شیم هیونگ رائه که خود نیز در نقش پسر بچه یتیم دهه 50 که بعدها به کار خانواده اش که همان فعالیت در باند مافیایی است گماشته می شود.پس از یک شوخی که در فیلم مطرح می شود و در آن شیم 50ساله در نقش شخصیتی که اصلا به سن این نقش نمی خورد ظاهر می شود در ادامه با ساده انگاری هایی که فیلمساز در نمایش دادن یک فیلم به ظاهر گانگستری میکند کنترل از دستش خارج شده و تبدیل به یک فیلم مسخره ای می شود که اتفاقا ظاهرا قرار است فیلم کمدی باشد.

به جای پیچیدگی های بیهوده شیم ترجیح می دهد از خط داستانی ساده ای بهره ببرد.دو خانواده جنایتکار با هم نزاع دارند.بقیه فیلم می شود مسخره کردنها و متک کاری هایی که آنها با هم دارند.بر حسب وظیفه شیم یک گروه فیلمبرداری جمع و جور را گرد آورده و گروهی از بازیگران که ایفاگر شخصیتهای فیلم هستند.همچون مایکل ریسپولی،جان پینت،بلیک کلارک،جان پولیتو و دوست صمیمی و سابق جیسون میوز؛کوین اسمیت.برای ایجاد جذابیت فیلم نیز وی جاسلین دوناهو را که در فیلم خانه شیطان حضور داشت انتخاب کرده و برای نقش پدخوانده این مافیا بدون هیچ حرفی سراغ یک عدد هاروی کیتل رفته است.(که در فیلم وقتی شخصیت دیگری از عبارت پایین شهر استفاده می کند چهره بی تفاوت و رسمی به خود می گیرد.)

در واقع برای این نقش کیتل نه تنها به اندازه رابرت دنیرو که بعضا با بازی در نقشهای کمدی و دستمزدهایی که می گرفت احساس شرمساری می کرد بلکه حتی به نظر می آید خودش نیز از این کار لذت می برد و حتی بعضا افتخار این را هم دارد که از این گونه نقشهای مضحک هیچ ترسی ندارد.

البته مثلا فیلم به افتضاحی فیلم قبلی جری لیوایز نیست ولی شاید در آن مایه ها سهمی داشته باشد و از آن فیلم رنگ و بویی برده باشد.نوع کمدی عجیبی که شیم در این فیلم از آن استفاده کرده  غالبا جکهای سطحی ، سخیف و گاه بی مزه ای هستند که بیش از هر چیز باعث انزجار می شوندتا خنده.انگار که شخصیت ها به زور آنجا کاشته شده اند و فقط یک پالتوی نهرویی تنشان کرده  اند و خواسته اند تا انجا با این حرکات فیلم را پیش ببرند.آخرین پدر خوانده بیش از آنکه کاملا مزخرف باشد به نوعی شیرین است ولی بهترین کار همان است که این فیلم و همه چیز درباره آن را به دست فراموشی بسپارید.

La.times

ستاره ها در توهم

 منتشر شده در روزنامه بانی فیلم شماره 1972-6 اردیبهشت 1390 و وبسایت سینمانگار

 

ستاره ها در توهم...

بیش از هر چیز جوان بودن این افراد تکان دهنده است،این 10 ستاره جوان که همگی به نوعی در کودکی وارد سینما شدند نقطه مشترکشان مسیری است که پس از بدست آوردن شهرت دنبال کردند.از اعتیاد به مواد مخدر و الکل گرفته تا شکست های مختلف روحی و عاطفی همگی شاهدی بر این مدعا هستند که بیش از همه چیز در سینما ظرفیت مهم است.خوشبختانه تعدادی از این بازیگران با تلاش و پشتکار خود به مسیر طبیعی بازگشتند در حالیکه بر خی از آنها به تدریج محو شدند و همچنان در مسیر نابودی خودشان از هیچ کاری دریغ نمی کنند....

هالی جوئل اوسمنت

هالی زمانی که در جولای 2006 در اتومبیلش تحت تاثیر مصرف الکل بود تصادف کرد و همه ساکنین آن پیش چشمان او جان باختند.ستاره متولد لس آنجلس که اولین تجربه اش در سن شش سالگی بازی در فیلم فارست گامپ بود بیشتر به خاطر نقش خیره کننده اش در حس ششم شناخته می شود و علی رغم  برخورد قانونی با وی هنوز بازیگری موفق است و اخیرا در داستان عاشقانه و عاطفی خانه غولها نیزحضور پیدا کرده است.هالی که در صدر این فهرست قرار گرفته تنها ستاره ای است که آسیب کمتری به خود وارد کرده است.وی پس از تخلفی که انجام داد محکوم به پرداخت جریمه نقدی 1500 دلاری شد.

کوری هایم

کوری هایم و کوری فلدمن در چند فیلم با هم بازی کردند،با هم بزرگ شدند و سپس با هم به دام اعتیاد افتادند.آنها پس از بازی در پسران گمشده موفقیت مشترک دیگری نیز در دو فیلم گواهینامه رانندگی و Dream alittle dream بدست آوردند.تا  اینکه به تدریج تب این دو ستاره جوان فروکش کرد و آنها هر کدام راهی را برای رسیدن به موفقیت برگزیدند.ولی در نهایت به الکل پناه بردند.هایم به مصرف قرص های مختلف روی آورد و دچار کمبود وزن شدید و پوسیدگی دندان نیز شد و در چند فیلم ضعیف بازی کرد.فلدمن که از نظر تجاری از او موفق تر بود در فیلم Goonnies و پیشم بمان بازی کرد و صداپیشگی شخصیت دوناتلو در لاک پشت های نینجا را نیز بر عهده داشت. او نیز به اعتیاد روی آورد.مصاحبه ای که آنها در برنامه مستند شبکه A&E انجام دادند با جمله ای که فلدمن در پایان برنامه گفت پایان غم انگیزی بر کار این دو ستاره بود.جایی که فلد من گفت : "دیگر کاری با هایم معتاد و الکلی ندارد...".کوری هایم سرانجام در دهم مارس سال گذشته در گذشت.

ادوارد فورلانگ

ادوارد بیشتر به خاطر نقش جان درترمیناتور2 یا دنی وینیارد در فیلم تاریخ مجهول آمریکا شناخته می شود.وی پس از آن قدر موقعیت خود را ندانست و به مواد مخدر روی آورد.تخلفات او همچون رانندگی هنگام مستی و سرقت گوشت خرچنگ از یک فروشگاه سرانجام او را گرفتار قانون کرد و پس از آن برای درمان به کلینیک ها متعددی رفت.وی اکنون ازدواج کرده و یک فرزند دارد .او سلامتی اش را دوباره بدست آورده ولی با این وجود شایعات پیرامون او همچنان ادامه دارد.همچنین این امکان وجود دارد که وی بار دیگر به دنیای سینما بازگردد.

تاتوم اُ  نیل

تاتوم هنوز عنوان جوانترین بازیگری که در سن 10 سالگی برای فیلم ماه کاغذی موفق به دریافت اسکار شده را یدک می کشد.و پس از آن با مشکلات متعددی چون اعتیاد به کراک و هروئین دست و پنجه نرم کرد.در طول دوران اعتیاد تاتوم،وی نقش کوچکی در فیلم پادشاه جنگ با مایکل جکسون  بازی کرد که در نهایت به دلیل برخی مشکلات با وی از آن کنار کشید.حالاتاتوم که فرزندانش دیگر کنارش نیستند پس از دستگیری اش در جولای 2008 در برنامه های ترک اعتیاد کلینیک شرکت می کند .

براد رنفرو

در 15 ژانویه 2008،سرانجام اتفاقی که همه مدتها در پی آن بودند به وقوع پیوست.جسد براد رنفورد 25 ساله در آپارتمانش در لس آنجلس به علت مصرف بیش از حد هروئین پیدا شد.مسیر نابودی و در واقع زندگی غیر طبیعی رنفرو پس از بازی در فیلم ارباب رجوع در نقش جوانک عاصی و مزاحم،مارک سوی آغاز شد.راهی که در نهایت باعث شد وی اعتیاد شدیدی به هروئین و متادون پیدا کند و آن رسوایی بزرگ در سال 2005 برایش به وجود آید که این مسیر سه سال پیش در نهایت با مرگ غم انگیز وی به پایان رسید.

جودی سوییتین

جودی بازیگر جوان سریال تلویزیونی خانه کامل بود. ولی به تدریج دیگر آن بازیگر معصوم و بی گناه تبدیل به معتادی به موادی چون کریستال شد.وی نه تنها چندین دندانش را در اثر اعتیاد از دست داد بلکه به تدریج شوهرش را هم از دست داد و باعث شد همه از رفتارهای نامتعادل و گاه جنون آمیز او به سطوح بیایند.ولی همین اواخر و پس از تولد دخترش،زویی روی به زندگی آرام و بی دغدغه ای آورد و تصمیم گرفت بر روح سرکش خود غلبه کند و زندگی همچون دیگر مردم داشته باشد.

دوقلوهای تویینز

نفرین خانه کامل به همین جا ختم نمی شود.دوقلوی شبیه به هم که عاشق شاخه درخت بوند؛ ماری کیت و اشلی البته در مسیر نابودی کمی محتاط تر عمل کردند.آنها شهرتشان را پس از فیلمهای ماری کیت و اشلی و کالاهای مارک دو ستاره بدست آوردند ولی در مرکز مداوم نورافکن ها و توجه ها بودن سرانجام این بلا را سرشان آورد.ماری کیت در سال 2004 توانست سلامتی دوباره اش را پس از مدتها که شایعاتی پیرامون اعتیاد وی به وجود آمده بود و ناراحتی هایی که از بی اشتهایی داشت، بدست آورد واشلی نیز که در برخی مهمانیهای شبانه با ظاهری نامعمول و چشمانی خمار حضور پیدا می کرد ،شک همه را به یقین بدل کرد که او نیز گرفتار اعتیاد شدید شده است. اما ماجرای ماری کیت به همین جا ختم نمی شود و حتی این اواخر با مرگ ناگهانی هیث لجر شدت هم می گیرد.شایعاتی نیز پیرامون رابطه این دو بازیگر وجود دارد مبنی بر اینکه هیث لجر پیش از مرگش ظاهرا با کیت قراری داشته و حتی برخی نیز گفته اند که این خود کیت بوده که مواد لجر را تامین می کرده است.این موضوع وقتی جدی تر می شود که بدانیم تنها کسی که برای اولین بار جسد هیث لجر را پیدا کرده که اتفاقا یک ماساژور بوده پیش از اینکه با پلیس تماس بگیرد ابتدا به ماری کیت خبر می دهد.

مکالی کالکین

کالکین پس از بازی در فیلمهای خانوادگی متعدد همچون دایی باک،تنها درخانه و ریچی ریچیه ، به تدریج به نوعی از پیشرفت و رشد کردن ناامید شد و جایگاهش را از دست داد.او کم کم خانواده اش را از خود راند و با دختری که در سن هجده سالگی دیده بود ازدواج کرد.و سپس به مصرف ماری جوانا و قرص های مختلف پناه برد.این روزها اما او منزوی شده با این حال برخی ممکن است بگویند نقشهای سرگذشت وار او  در فیلمهای محبوبی چون غول مهمانی فرصت جدیدی را برای او به وجود آورده است.در هر صورت به جز این هم نمی توان از کسی که در کودکی تبدیل به ثروتمند ترین بازیگر کودک تمام دوران می شود، انتظار داشت.

درو باریمور

تقریبا همه حیرت زده شدند وقتی فهمیدند جرتی دوست داشتنی فیلم ای.تی به سرعت و با سختی بسیار بزرگ و تبدیل به معتادی روانی شده است. خبرگزاری ها از همان کودکی اخبار وی را دنبال می کردند و وقتی اولین بار سیگار در دست او دیدند آن را منعکس کرده همچنین وقتی در سن یازده سالگی رو به مصرف الکل آورد باز هم در مرکز توجه بود و در دوازده سالگی دیگر به آن کودک دوست داشتنی هیچ شباهتی نداشت.وی به دام اعتیاد و مصرف کوکائین افتاد.ولی پیش از آنکه دوران نوجوانی را به پایان برساند در سن چهارده سالگی تقریبا تلاش کرد تا به حالت طبیعی بازگردد.ولی عجیب ترین اتفاقی که افتاد زمانی بود که باریمور مقدار زیادی مواد مصرف کرده بود و در مصاحبه ای با دیوید لترمن دست به کار بسیار عجیبی زد.حالا در سن سی و چند سالگی اگرچه او هنوز سرحال و جوان است ولی با این حال مجرد است و از سلامت عقلی و جسمی کامل برخوردار است.

ریور فونیکس

مرگ ریور به علت مصرف بی رویه مواد مخدر واقعا شوک بزرگی بود.به علاوه که فعالیت های جنبی فونیکس برای مردم عادی عجیب و غیر طبیعی به نظر می آمد.تا اینکه حلقه طرفداران و دوستداران او به عزا تبدیل شد و بعدها همه به نوعی یاد او را درشکلهای مختلفی چون ترانه (فلفل تند قرمز چیلی،نیروانا،REM)،فیلم های تبلیغاتی(مصاحبه با خون آشام) و کتابها(صورتی،گاس ون سنت)  گرامی داشتند.وی در سن بیست سالگی در فیلمهایی چون کارم بمون،فرار با دست خالی و خلوت من در ایداهو نقش اصلی را بازی کرده بود.ولی متاسفانه کودکی پر فراز و نشیب و تلقین عقاید مختلف فکری و فرهنگی مختلف در خانواده ای سنتی و غیر معمول نهایتا باعث شد او به آخرین راه موجود و البته کشنده ترین آنها پناه ببرد.

 

101 فیلمنامه برتر تاریخ سینما معرفی شدند

منتشر شده در روزنامه بانی فیلم شماره 1965-29 فروردین 1390

101 فیلمنامه برتر تاریخ سینما معرفی شدند

پدر خوانده،کازابلانکا،همشهری کین،محله چینی ها،فهرست شیندلر و همه بهترین فیلم های تاریخ سینما فقط در یک نقطه مشترکند.هر کدام از آنها از نگاه نویسندگانشان  آغاز می شوند.پیش از آنکه بازیگران انتخاب شوند و دوربینی در کار باشد این فیلمنامه نویس است که با صفحات سفید پیش رویش دنیایی از تصویر و حرکت می سازد و داستانی کلاسیک و جذاب را به نگارش در می آورد.برای نخستین بار اتحادیه نویسندگان غرب و شرق سینمای آمریکا فهرستی منتشر کرده اند که در آن 101 فیلمنامه برتر تاریخ سینما به ترتیب آمده است.این 101 فیلمنامه در واقع جمعی از سرآمدترین دستاورهای فیلمنامه نویسی را گرده هم آورده است و بر اساس نظر جمعی از کارشناسان و نویسندگان حرفه ای سینما و تلوزیون مرتب شده اند.در تابستان سال 2005 نیز یک نظر سنجی بر اساس ده فیلمنامه برتری که از روی آنها فیلمی ساخته شده به عمل آمد.هر فیلمی انگلیسی زبان یا خارجی زبان، کلاسیک یا مدرن می توانست در این نظرسنجی حضور داشته باشد.نتایج اما همچون سفرنامه ای از بهترین فیلم های از آب در امد .فیلم هایی از همه دوران ها از ده سی تا کنون در این نظر سنجی حضور داشتند.

همچون آهنگساز یک سمفونی کلاسیک یا مولف یک رمان ماندگار،تصاویر و لحظات به یاد ماندنی فیلم ها را نیز نمی توان بدون نخستین طراح و در واقع مولف اولیه انها تصور کرد.فیلمنامه نویس فیلم نخستین کسی است که فیلم را درذهن خود می سازد و داستان را از منظر خود باز گو میکند.اگرچه اغلب فیلم های کلاسیک به نام کارگردانان یا بازیگران ستاره شان شناخته می شوند اما با این فهرست در واقع یک بازنگری اساسی روی خالقان اولیه این فیم ها انجام شده است.کسانی که برای اولین بار قلمشان را در طراحی شخصیت های محبوبی که در طول همه دوران ها با آنها انس گرفتیم می لغزانند و همه خاطره های خوبی را که از این فیلم ها به یاد داریم را برایمان عینیت بخشیدند.این 101 فیلمنامه برتر بیش از هرچیز آشنایی مردم و مخاطبان را با نویسندگان این شاهکارهای فراموش نشدنی به همراه داشت و باعث شد تا همه دریابند که اینها بهترین نویسندگان فیلم های تمام دوران هستند.

و اما  101 فیلمنامه برگزیده به شرح زیر است:

  1. کازابلانکا
  2. پدرخوانده
  3. محله چینی ها
  4. همشهری کین
  5. همه چیز درباره ایو
  6. آنی هال
  7. سانست بولوار
  8. شبکه
  9. بعضی ها داغشو دوست دارند
  10. پدرخوانده 2
  11. بوچ کسیدی و ساندنس کید
  12. دکتر استرنج لاو
  13. فارغ التحصیل
  14. لارنس عربستان
  15. آپارتمان
  16. پالپ فیکشن
  17. توتسی
  18. در بارانداز
  19. کشتن مرغ مقلد
  20.  زندگی شگفت انگیزی است
  21. شمال از شمال غربی
  22. رستگاری از شاوشنگ
  23. بر باد رفته
  24. درخشش ابدی یک ذهن بی آلایش
  25. جادوگر شهر اوز
  26. غرامت مضاعف
  27. روز موش خرما(روز دوم فوریه)
  28. شکسپیر عاشق
  29. سفرهای سولیوان
  30. نابخشوده
  31. منشی همه کاره او
  32. فارگو
  33. مرد سوم
  34. بوی خوش موفقیت
  35. مظنونین همیشگی
  36. کابوی نیمه شب
  37. داستان فیلادلفیا
  38. زیبای امریکایی
  39. نیش
  40. وقتی هری سالی را ملاقات می کند
  41. رفقای خوب
  42. مهاجمین صندوقچه گمشده
  43. راننده تاکسی
  44. بهترین سال های زندگی ما
  45. پرواز بر فراز آشیانه فاخته
  46. گنج های سیرامادره
  47. شاهین مالت
  48. پل رودخانه کوای
  49. فهرست شیندلر
  50. حس ششم
  51. اخبار تلویزیونی
  52. بانو لیو
  53. همه مردان رئیس جمهور
  54. منهتن
  55. اینک آخرالزمان
  56. بازگشت به آینده
  57. کریمر علیه کریمر
  58. آدم های معمولی
  59. شبانه اتفاق افتاد
  60. محرمانه لس آنجلس
  61. سکوت بره ها
  62. ماه زده
  63. آرواره ها
  64. دوران مهرورزی
  65. آواز در باران
  66. جری مگوایر
  67. ای.تی:موجودی فرازمینی
  68. جنگ ستارگان
  69. بعد از ظهر سگی
  70. ملکه آفریقایی
  71. شیر در زمستان
  72. تلما و لوئیز
  73. آمادئوس
  74. جان مالکوویچ بودن
  75. ماجرای نیمروز
  76. گاو خشمگین
  77. اقتباس
  78. راکی
  79. تولید کنندگان
  80. شاهد
  81. حضور
  82. لوک خوش دست
  83. پنجره عقبی
  84. پرنسس تازه عروس
  85. اتفاق جالب
  86. هارولد و ماد
  87. هشت و نیم
  88. سرزمین رویاها
  89. فارست گامپ
  90. راه های جانبی
  91. حکم
  92. روانی
  93. کار درست را انجام بده
  94. پاتن
  95. هانا و خواهرانش
  96. بیلیاردباز
  97. جویندگان
  98. خوشه های خشم
  99. این گروه خشن
  100. ممنتو
  101. بدنام

به بهانه درگذشت سیدنی لومت

منتشر شده در روزنامه بانی فیلم شماره 1959-22 فروردین 1390

خالق آنارشیسم های ناب هم رفت....

به بهانه درگذشت سیدنی لومت

سیدنی لومت،کارگردانی که کوچه خیابان های نیویورک را به استودیوهای عظیم هالیوود ترجیح می داد و داستان هایی که از ضمیر و فطرت پاک انسانی همچون دوازده مرد خشمگین،سرپیکو،بعد از ظهر نحس،حکم دادگاه و شبکه نقل می کرد که همگی به نوعی تبدیل به فیلم های کلاسیک عصر مدرن شدند، شنبه شب در سن هشتادسالگی در منزلش در منهتن درگذشت.به گفته دختر خوانده لومت ،لزلی گیمبل مرگ او به علت تومور غدد لنفاوی بوده است.

هدف لومت از ساخت فیلم همواره سرگرمی بوده ،همانطور که خودش یک بار اظهار داشته"فیلمهایی که من می سازم همیشه یک گام جلوتر از فیلم های معمول است.آنها تماشاگر را وادار می کنند تا به واکاوی وجدا و فطرت خود بپردازد.و در واقع اندیشه او را تحریک می کند تا کمی به جریانات ذهنی خود سامان دهد و اطرافش را خوب بنگرد."

مسائل اجتماعی که او در فیلم هایش مطرح می کرد در واقع تجسم ذهنیات و دغدغه های درونی خودش بود.چرا که حتی بهترین فیلم هایش سعی نکردند تماما درباره معضلاتی چون فساد،خیانت یا عواقب قضاوت های نادرست موعظه کنند، در حقیقت او با فیلم هایش سعی کرد مسائلی چون فضائل نیک انسانی چون جسارت و مردانگی را به نمایش بگذارد.

در نخستین فیلم او،دوازده مرد خشمگین(1957) او دوربینش را به یک دادگاه می برد و آنجا در نهایت یکی از دوازده اعضای هیئت منصفه با بازی هنری فوندا به تدریج به این نتیجه می رسد که متهمی را که همه اتفاق نظر داشتند گناهکار است و حکم برایش صادر کردند در واقع بی گناه بوده است.(پس از این فیلم بود که قاضی عالی رتبه ایالات متحده،سونیا ام.سوتومایور اعلام کرد این فیلم نقطه عطفی در فعالیت های حرفه ایش محسوب می شده و با عث تحولی در زندگی او شده است)

درست دو دهه پس از آن بود که لومت سراغ هجویه تند و نیش دار شبکه(1976) رفت که به گواه بسیاری بهترین فیلم او به حساب می آید.فیلم بر اساس فیلمنامه انتقادی پادی چایفسکی بود که روایت مجری تلویزیونی بود که با سخنرانی تند و شورانگیزی که علیه مناسبات حاکم بر جامعه آمریکایی آن دوران می کند به تدریج جایگاه از دست رفته خود را باز می یابد.

فیلم با بازی ویلیام هولدن،فی داناوی و پیتر فینچ در نقش مفسر تلویزیونی آتشی مزاجی که با دیالوگ معروفی که رو به جهانیان اعلام می کند به نوعی نزد عامه مردم آمریکا مشهور می شود.دیالوگی که در آن می گوید:"من دیوانه شدم،اینجا دیگه واقعا یه جهنمه...به هیچ وجه دوست ندارم دوباره اونو تجربه کنم"

شبکه نامزد 10 جایزه اسکار شامل بهترین فیلم،بهترین کارگردان و برنده 4 جایزه بهترین بازیگر(پیتر فینچ)،بهترین بازیگر زن(فی داناوی)،بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی(چایفسکی) و بهترین بازیگر نقش مکمل(بیتریس استرایت) شد.

اسکار افتخاری

علی رغم تحسین های فراوان منتقدان و بیش از چهل نامزدی لومت در اسکار و چهار نامزدی بهترین کارگردانی(برا ی فیلم های دوازده مرد خشمگین،شبکه،بعد از ظهر نحس و حکم دادگاه) ولی او هرگز موفق به کسب مجسمه طلایی نشد و تنها در سال 2005 آکادمی تصمیم گرفت یک اسکار افتخاری به او اعطا کند.مانولا دارگیس نیز در همین زمینه در نیویورک تایمز مطلبی با عنوان "دلداری آکادمی پس از یک عمر غفلت" نوشت.

در سال 2007 طی مصاحبه ای لومت در پاسخ به این سوال که اگر مدتها پیش اسکار می گرفتید چه احساسی داشتید گفت:"خب،من یکی می خواستم و حالا هم یه دونه دارم و فکر می کنم لایق یکی بیشترش نباشم".برای لومت لوکیشن و مکانها و بیشتر از همه نیویورک از اهمیت بالایی برخوردار بودند.او در واقع بیش از هر چیزی یک نیویورکی اصیل بود.

لومت خود در این باره گفته:"مکانها در فیلم های من در واقع یک جور شخصیت به حساب می آیند،شهرها بهتر از هر چیز قادرند حسی را که یک صحنه احتیاج دارد منتقل کنند".

او پیش از این در فیلم بنگاه رهنی(1964) گشت و گذار گسترده ای در نیویورک کرده بود.فیلم داستان یکی از بازماندگان واقعه هولوکاست بود که رد استایگر ایفاگر نقش آن بود و به تدریج از شیوه انسانیت جدید و ناملایمت های شهری رایج به سطوح آمده بود و ناچار بود با تبهکاران و قاچاقچیان همکاری کند تا بتواند به زندگی عادیش ادامه دهد.ولی جنایت وحشتناکی که درست جلوی مغازه اش در هارلم رخ می دهد باعث تحول او و آگاهی وجدان به خواب رفته اش می شود.

سرپیکو

شهر در این ساخته سیدنی لومت که به واکاوی سیستم فاسد قضایی می پردازد در واقع چوب بزرگی اش را می خورد.این فساد دستگاه قضایی و پلیس کشور است که بیش از هر چیز لومت را مجذوب می کند تا سرپیکو(1973)را بسازد و در ادامه این مسیر را ادامه دهد.فیلم بر اساس کتاب پیتر ماس بر اساس داستانی واقعی است که طی ان دو مامور پلیس نیویورک ؛دیوید درک و فرانک سرپیکو به خبرنگار نیویورک تایمز؛دیوید بورنهام اعلام می کنند که مدارک سنگین و مستندی عیله اختلاس و فساد پلیس در دست دارند.تلاشهای آنها در نهایت منجر به ملاقات آنها با شهردار می شود که به جستجوی این ادعا می پردازند و عاقبت باعث تغییرات مهمی در این سیستم می شوند.هم فیلم و هم کتاب در واقع بر شخصیت کارگاه قصه ،سرپیکو که آل پاچینو نقش آن را ایفا می کرد و تلاشهای او برای تغییر در سیستم حاکم بر امنیت شهر متمرکز بودند.همچنین این  فیلم برای پاچینو یک نامزدی اسکار را به همراه داشت.

لومت در سال 1981 با فیلم شاهزاده شهر به تم مورد علاقه اش بازگشت.که فیلمنامه آن را بر اساس کتاب رابرت دالی همراه با جی پرسون نوشت.داستان فیلم درباره کارگاه بلندپروازی(تریت ویلیامز) بود که مخفیانه سعی در جمع آوری مدارکی برای ماموریت جستجو طلبانه اش دارد که در نهایت پس از آنکه باعث به هم ریختن زندگی افراد بسیاری که اطرافش بودند می شود منزوی و جدافتاده می شود.

لومت این بار در فیلم بعد از ظهر نحس(1975) به جای پرداختن به پلیس به عنوان شخصیت محوری روی جنایات و ناهنجاری های موجود متمرکز می شود.فیلم داستان (باز هم بر اساس اتفاقی واقعی) تلاش ناکام دو سارق برای سرقت از بانکی در بروکلین است.این بار نیز آل پاچینو در نقش سانی ،رهبر این گروه سارقان ناشی که تصمیم دارند با درخواست یک هواپیما گروگان های خود را آزاد کنند و به کشوری خارجی سفر کنند.سانی اگرچه می داند همسرش در خانه منتظر اوست ولی سعی دارد با این کار هزینه عمل جراحی دوستش را فراهم کند.در سال 2009 این فیلم به مجموعه کنگره فیلم های ملی افزوده شد.

نیویورک و یا حداقل شمایلی مجازی و فانتزی از آن همیشه حتی در فیلمهای غیر شخصیت محور لومت نیز نقشی اساسی داشته است.همچون فیلم موزیکال جادوگر(1978) با بازی مایکل جکسون و دایانا راس که نسخه دیگری از فیلم  کلاسیک جادوگر شهر زمرد بود که البته شکست سختی در گیشه خورد.

تا هنگام فیلمبرداری فیلم شب منهتن(1996) لومت در واقع 38 فیلم ساخته بود که 29 تای آنها در نیویورک می گذشتند.فیلمنامه این فیلم توسط خود لومت بر اساس رمان دیگری از دالی به نام مدرک غیر قابل قبول نوشته شده  بود که بار دیگر نگاه لومت را به سمت دستگاه قضایی کشور متمرکز می کرد که این بار از یک تعقیب و گریز و درگیری میان قاچاقچیان مواد مخدر به افشای یک حکم دادگاه منجر می شد.

صحن دادگاه نیز همواره یکی از لوکیشنهای محبوب لومت برای گسترش درام فیلم هایش بوده است.علاقه ای که برای اولین بار با فیلم دوازده مرد خشمگین شروع شد و در فیلم حکم دادگاه(1982) او بار دیگر به این مساله پرداخت.حکم دادگاه با فیلمنامه ای از دیوید ممت و گروه بازیگرانی که در صدر آن پل نیومن به نقش وکیل به آخر خط رسیده ای که سرانجام پس از آنکه در یک خطای پزشکی در بیمارستان سعی در دفاع از قربانی دارد ،خودش را بازخرید می کند،ساخته شد.

ولی نگرانی های او همواره پیرامون معضلات اجتماعی و دل مشغولی هایش برای جامعه در شکل وسیع تری ادامه پیدا کرد.یکی از جدی ترین فیلم های مربوط به دوران جنگ سرد در آمریکا اقتباس سال 1964 او از رمان اوژن بوردیک و هاروی ویلر به نام تخریب امن است که به آزمایش خطرناک در یک جنگ هسته ای تصادفی می پرداخت که در آن هنری فوندا در نقش رئیس جمهور آمریکا ظاهر شده بود و لری هاگم جوان نیز نقش مترجم روسی او را ایفا می کرد.فیلم سرانجام با انفجار اتمی وحشتناک در خاک آمریکا پایان می یابد که باعث برخی اشکالات در روند عادی زندگی روزمره می شود.اشکالاتی که بازی کودکان،پرواز کبوترها و همه اینها را به سادگی متوقف می کنند.این صحنه ها نیز همگی متعلق به خیابان های نیویورک است. 

سیدنی لومت در 25 ژوئن 1924 در فیلادلفیا متولد شد.پدرش باروش لومت که یک بازیگر بود در لهستان به دنیا آمده بود و پس از آن هنگامی که سیدنی کودک بود و در گروه هنری تئاتر ایدیش عضویت داشت به همراه خانواده اش به نیویورک عزیمت کرده بود.وقتی لومت 4 ساله بود،به همراه پدرش روی صحنه ها ظاهر می شد و این کار را ادامه داد تا بالاخره اولین نمایشش را در برادوی در سال 1935 در نقش پسر خیابانی در نمایش بن بست روی صحنه برد.او همچنین در چندین نمایش دیگر همچون سفر به اورشلیم اثر مکسول اندرسون در سال 1940 که در آن نقش عیسی جوان را به عهده داشت بازی کرد.

پس از آنکه به عنوان تکنیسین رادار در زمان جنگ از شرق دور بازگشت.کارگردانی نمایشهای تابستانی و مناسبتی را در برداوی آغاز       کرد.بزرگترین اتفاق حرفه ای او در طول فعالیتهای اولیه اش در سال 1950 هنگامی رخ داد که او به استخدام شبکه CBSدر آمد و کارگردان سریال تلویزیونی در حال تعلیق خطر شد.دیگر نمایشهای او شامل مجموعه تاریخی تو آنجا هستی می شدند.فعالیت حرفه ای او در سال 1953 به اوج خود رسد.او در این سال کارگردانی نمایشنامه هایی را برای سریالهای درام شبکه CBSو NBC به عهده گرفت.مجموعه هایی که شامل جنگ ادبی فرهنگی Studio one،برنامه Playhouse 90 و Kraft television theater می شدند.و به تدریج تولید دویست برنامه دیگر نیز به کارنامه وی افزوده شد.او همچنین با کارگردانی نمایش کالیگولا اثر البرت ساموس به تئاتر بازگشت.در آن نمایش کنت هیو در نقش امپراطور روم ظاهر شد.دیگر نمایشی که او در این فاصله اجرا کرد ،نمایش مرد و ابرمرد  اثر جرج برنارد شاو بود.

از دیگر نکات برجسته لومت در طول سالهای فعالیتش در تلویزیون می توان به تولید تمام وقت نمایشنامه اوژن اُ نیل؛ مرد یخی می آید با بازی جیسون روبارد در نقش فروشنده و همچنین نسخه تلویزیونی دوازده مرد خشمگین پیش از اقتباس سینمایی اش اشاره کرد.

برخی از فیلم های اولیه لومت نیز ریشه در تئاتر داشتند.او در سال 1960 فیلم فراری را با بازی مارلون براندو و آنا ماگنانی بر اساس نمایشنامه تنسی ویلیامز؛سقوط ارفیوس ساخت.او همچنین برای ساخت بخشی از اقتباس سینمایی رمان منظره ای از روی پل(1962) اثر آرتور میلر با بازی راف والونه،مارین استاپلتون و کارول لارنس در پاریس، به خارج از کشور سفر کرد.وی سرانجام فیلم را در بارانداز های بروکلین به پایان رساند و پس از آن دوباره به دنیای نمایشنامه های اُ نیل بازگشت و فیلم سفر روز طولانی به شب(1962) را با بازی کاترین هیپورن و رالف ریچاردسون در نقش تیرون زجر کشیده ساخت.اقتباس بعدی او در سال 1968 از رمان مرغ دریایی آنتوان چخوف بود که با گروه ستاره وارش شامل جیمز ماسون،سیمون سیگنورت و ونسا ردگریو یک ترکیب ناهمگون به حساب می آمد و کسی به موفقیت آن امید نداشت.

مجموعه ای از بهترین ستارگان سینما اقتباس بعدی لومت در سال 1974 از رمان قتل در قطار سریع السیر شرق آگاتا کریستی را تکمیل کردند.پروژه ای که بار دیگر باعث شد او به خارج از کشور برود و این بار به انگلستان،فرانسه و ترکیه سفر کند.فیلم روایتی پلیسی از کارگاه مشهور ،پوآرو(آلبرت فینی) بود که می بایست از بین تعداد بسیاری از مظنونین که شامل لورن باکال،اینگرید برگمن،شون کانری و جان گیلگاد می شدند یک نفر را به عنوان قاتل شناسایی کند.

پس از آن فیلمهای لومت با موفقیت نسبتا کمتری همراه بودند.فیلم هایی مثل فرار با دست خالی(1988) با بازی جود هیرش و کریستین لاتی در نقش تندروی دهه شصت که پس از آنکه در یک مامورییت بمب گذاری شرکت کرد به مدت 20 سال  از دست ماموران اف بی ای مخفی شده بود.درام پلیسی  Q&A (1990) با فیلمنامه ای از خود لومت که درباره کارگاه نژادپرست نیویورکی (نیک نوتل) بود و فیلم مراقبت بحرانی (1997) که روایتی انتقادی و هزل گونه درباره دستگاه سلامت و مراقبت های پزشکی آمریکا بود،فیلمهای بعدی لومت محسوب می شدند.

بازگشت به تلویزیون

در سال1995  لومت کتاب شرح حالی با عنوان فیلم ساختن منتشر کرد که در آن سبک خاص کارگردانی و نگرشش را به طور خلاصه بیان کرده است.وی در بخشی از این شرح حال گفته :"سبک خوب به نظر من سبکی است که دیده نشود و به چشم نیاید این شگردی است که قطعا بهترین احساس را به همراه دارد"

در سال 2001 وی بار دیگر به عنوان تهیه کننده اجرایی،کارگردان و همچنین یکی از نویسندگان مجموعه جدید دادگاهی 100 centre street(که نشانی یکی ازساختمان های دادگاه جنایی در محله پایین منهتن است)  به تلویزیون بازگشت.این مجموعه ها که در دوفصل در شبکه A&Eادامه داشت از گروه تولید تقریبا یکسانی همچون آلن آرکین در نقش قاضی بخشنده بهره می بردند.

لومت اما همچنان به نظر می رسید هر چه پیرتر می شود در برابر بیماریها ایمن ترمی شود.چندی پیش او بار دیگر با فیلم ثابت کن من گناهکارم(2006) با بازی وین دیزل که نقش یکی از اعضای باند جنایتکار نیو جرسی را داشت، پشت دوربین رفت.

او همچنین تولد هشتاد و سه سالگی اش را با اکران آخرین فیلمش،پیش از آنکه اینکه شیطان بفهمد تو مرده ای جشن گرفت.داستان جذاب دو برادر(فیلیپ سیمور هافمن و اتان هاوک) که به تدریج به خاطر حرص و طمعشان به دام بازی وحشتناکی می افتند و تبدیل قاتلین و تبهکارانی بی رحم می شوند.فیلم توانست تصویری دیوانه کننده ای از آنها را به نمایش بگذارد.

لومت در مجموع سه بار با ریتا گام که بازیگر بود،گلوریا واندربیت و جیل جونز،دختر لنا هورن -که در نهایت به طلاق منجر شد -ازدواج کرد.او همچنین در سال 1980 با مری گیمبل ازدواج کرد.در واقع این گیمبل بود که با کمک دختر خوانده اش و همچنین دو دختری که از جیل جونز داشت؛ امی لومت و جنی لومت که نویسنده بود و پسرخوانده اش بیل گیمبل نجات پیدا کرد.به علاوه او هشت نوه و یک نتیجه داشت.دارگیس، لومت را یکی از آخرین سینماگران اخلاق گرا نامیده است.با این وجود لومت خودش اظهار داشته که هرگز در تغییرات اجتماعی مشارکت نداشته و هیچ سهمی از این بابت ندارد.وی در مصاحبه ای با روزنامه تایمز گفته بود" من فکر نمی کنم هنر بتواند چیزی را عوض کند،پس با این حساب به چه دلیل باید فیلم بسازیم؟،بهترین را به نظر من همونه که زندگی کنیم و بگذرونیم"

New York Times

 

 

کابوی سبز رنگ

منتشر شده در شماره 1955 روزنامه بانی فیلم -17 فروردین 1390

درباره رِنگو، انیمیشن تازه پارامونت

کابوی سبز رنگ

پیش از این جانی دپ را این طور با هیچ شخصیت و نقشی عجین و هماهنگ ندیده بودیم. در واقع وی از آن دسته بازیگرانی نیست که کاملا در قالب نقشی به معنای خاصش فرو رود ولی صدای او در این انیمیشن فوق العاده و جذاب آن چنان با شخصیت سوسمار ترکیب شده که هنگام تماشای کارتون مخاطب دیگر بازیگر و صدایش را فراموش کرده و بر روی شخصیت و واکنش های او متمرکز می شود.دپ البته یکی از چندین عواملی است که همگی در این ساخته تحسین برانگیز وربینسکی که اتفاقا اولین تجربه کارگردانی انیمیشن او نیز محسوب می شود در خدمت اثر هستند.رنگو کمدی موزیکالی است هوشمندانه در نقد قراردادها و مناسبات مرسوم غرب که اگر دیده شود و مورد توجه قرار گیرد قطعا خواهد توانست همچون تجربه خوب" ترس و نفرت در لاس وگاس"(1998) تاثیر بسزایی داشته باشد.با استقبال خوبی که از این انیمیشن در روزهای نمایشش به وجود آمده امید می رود که این استقبال تا هفته های آینده ادامه پیدا کند و به موفقیتی عظیم بدل شود.این گرایش به وجود آمده در کارگردانان برای تولید انیمیشن های بلند مدت و همچنین بهره گیری از تکنولوژی های روز در جلوه های ویژه و در اینجا تاثیر بسزای کمپانی ILM گویا(که پیش از این در سری فیلم های دزدان دریایی کارائیب با آنها همکاری کرده بود) شبیه هیچ کار دیگری نیست و هیچ کدام از انیمیشن هایی که پیش از دیده ایم را یادآور نمی شود. رنگو نه تنها تصاویر واقعی و قابل لمسی را همچون وال ای ارائه می دهد بلکه علاوه بر آن از یک ویژگی داستان گویی بی همتا که مخاطب را با خود همراه می کند برخوردار است.فیلم در حالیکه با آن مونولوگ بی نظیر چارلی کافمن وارش و آن سرود یونانی آغاز می شود که گروهی از جغدها به سبک گروه مشهور میراچی می خوانند و در حالیکه همه اینها با موسیقی خوب و به جای هانس زیمر جفت شده اند و انرژی و شوری همچون گروه موسیقی گرگها با خود به همراه می آورند.

دپ در این انیمیشن به جای یک سوسمار اهلی با چشمانی خمار صحبت می کند که در مسیر صحرای مواجاو در حال حرکت است و ناگهان در یک حادثه درگیر می شود و از محل زندگی خود به جایی دیگر منتقل می شود و او که پیش از این با پوستی سبز رنگ در محیط زندگی می کرد حال باید در محیطی که همه جای آن به رنگ قهوه ای است به زندگی خود ادامه دهد و در واقع هیچ راه استتاری هم برای او وجود ندارد مگر اینکه خود را تبدیل به تفنگدار نترسی به نام رنگو کند!

رنگو بدون هیچ تجربه ی قبلی و فقط با اتکا به شانس که به شکل خارق العاده ای تا انتها همراه اوست در این مسیر جدید سعی می کند در محلی که جانوران به شکل انزجار آوری در مکانی آلوده زندگی می کنند آنچه را که آنها می خواهند فراهم کند.در واقع آنها به یک قهرمان احتیاج دارند و این چیزی است که رنگو به دنبال آن است و در اولین برخوردش با آنها این ویژگی را نشان می دهد.پایگاه مرکزی این منطقه در مکانی واقع شده که اطراف آن را شکارچیان حیله گری احاطه کرده که همگی توسط شهردار فاسدی هدایت می شوند.(ند بتی در اینجا حیله و نیرنگ کمتری به خرج می دهد نسبت به آن چیزی که مثلا در داستان اسباب بازی 3 از خود نشان می داد)وی آشکارا در خشکسالی که به تازگی زندگی همه جانوران را به هم ریخته نیز دست دارد.این همان چیزی است که باعث می شود حتی تماشاگران کمی جوانتر، فیلم را دنبال کنند و حتی با فیلمنامه تقریبا مضحک جان لوگان که غالبا با دیالوگ هایی کم ارزش و پوچی که حتی تماشاگران کمی بزرگتر و متوسط را می تواند از خود براند، پر شده ولی باز جذابیت خود را از دست نمی دهد.

این شیوه انیمیشن زنده که تا پایان می تواند مخاطب را میخکوب کند با تلاشی که وربینسکی در به تصویر کشیدن دنیایی قابل لمس و تصاویری زنده می کند که شامل آن گلخانه رنگو هم می شود به تدریج با نماهایی از دره هایی واقعی که به شکلی کاملا طبیعی نشان می دهد و مخاطب می تواند مستقیما با آنها ارتباط برقرار کند،ادامه می یابد.در واقع این تصاویر قابل باورتر از آن چیزی است که بعضا در کارتون های مختلف می بینیم و ساخته ذهن طراحان آن است.این ترکیب جانوارن خزنده و جونده نیز بسیار دیدنی است که همگی توسط مارک مک گری و گروهش طراحی شده اند.که در نهایت همه اینها با صدای بازیگران مطرح جان می گیرند و تبدیل به آن چیزی می شوند که ما روی پرده می بینیم.صداپیشگان نیز در این انیمیشن فوق العاده هستند همچون بیلی نای که در نقش جیک مار زنگی زهرآلود صحبت می کند،ری وینستون که به جای آن سوسمار قوی هیکل و خطرناک حرف می زند،بد بیل به جای یکی از هواداران و ایسلا فیشر به جای بینز، محبوبِ رنگو همگی عالی هستند.

جایی که رنگو در نهایت پیش دوستانش می رود و همه چیز دوباره آرام میشود انگار پس از یک سفر طولانی و پر پیچ و خم دوباره به آرامش و سکوت بازگشتیم .به علاوه که با آن همه صحنه های بی مورد جنگ که بعید میدانم برای کودکان این اندازه صحنه های خشن جذاب باشد به نوعی می خواهد الهامات فکری لوگان فیلمنامه نویس را نشانمان دهد،که بیشتر احتمالا بزرگسالان با این صحنه ها ارتباط برقرار خواهند کرد .به غیر از این می توان گفت تنها منبعی که از فرهنگ عامه الهام گرفته شده صحنه ای است که در آن شکارچی به نام تامسون که بیشتر شبیه مردان مرموز و بی هویتی است که هیچ نشانه ای از خود به جای نمی گذارند.(که صداپیشه آن تیموتی الیفانت است).اگرچه بیشتر لحظات به اصطلاح خنده آور فیلم و کمدی های بزن و بکوبش می تواند تماشاگر را جذب کند.کمدی که یا از خود فیلمنامه آمده یا به وسیله واکنش های میان شخصیتها به وجود می آید.و همین تضادی که بعضا در رفتارها ایجاد می شود باعث به وجود آمدن لحظات شیرین فیلم می شود.

با این حال کمی سخت است که فیلم را به نوعی اصیل و مولف بنامیم چرا  که خود انیمیشن اصرار دارد در ژانر کمدی وسترن جای گیرد ولی چیزی که واضح است دنیای خاص و بی نظیر این انیمیشن است که با هیچ کدام از انیمیشن های امریکایی که پیش از این دیده ایم برابری نمی کند.این نگاه ویژه هم از خود شکل و تصاویر اثر می آید و در واقع این سومین انیمیشنی است که مدیون مشاوره و نگاه ویژه راجر دیکنز در تصویربرداری خاص و به نوعی مجازی این نوع انیمیشن ها است.

با توجه به پیشینه فوق العاده ILM در  انیمیشن های زنده و استفاده از فناوری های جدید جلوه های بصری جای تعجبی نیست که جدیدترین محصول این کمپانی نیز همان واقع نمایی ها و تصاویر خیره کننده را به مخاطبان ارائه دهد،تصاویری که به همراه رنگ ها و نور و محیط لطافتی خاص را به همراه می آورند و باعث می شوند مخاطب هنگام تماشای اثر به وجد بیاید.برای نمونه به یکی از قسمتهای انیمیشن نگاه می کنیم:از جایی که رنگو آن چشمشک مرموز و حیله گرانه را می زند و تصمیم جدی اش را می گیرد به واقع قابل باور تر از صحنه هایی است که مثلا جانی دپ در آن با آن اطوارهایش به محبوبش اظهار علاقه می کند و همین راه را برای ادامه مسیر دیگر استودیوها باز می کند که حتما نباید برای باورپذیر بودن از حرکات خیلی عجیب استفاده کرد و حرکات ساده ای نیز می توانند به حس مخاطب بیفزایند.

موضوع دیگر نوع چشمان رنگوست که جلب توجه می کند.آن چشمان بنفش و خردمندانه که بیش از اندازه بزرگند با پلک های فلس دارش که همه چشم را در برگفته و فقط سوراخ کوچکی از آن معلوم است،همگی ما را دعوت می کنند تا تمام چهره این سوسمار عجیب الخلقه را نظاره کنیم به جای آنکه فقط روی چشمانش تمرکز کنیم و مرتب اجزای آن را وارسی کنیم!

این نکته نیز قابل ذکر است که با وجود اینکه این انیمیشن به شکل دو بعدی ساخته شده ولی از بسیاری از انیمیشن های دیگر که به صورت سه بعدی عرضه می شوند تماشایی تر و جذاب تر است.

منبع: variety

 

بازیگرانی که بیشترین دستمزد را گرفته اند

 منتشر شده در ویژه نامه نوروزی سال90 بانی فیلم- اسفند 89

بازیگرانی که بیشترین دستمزد را گرفته اند...

جانی دپ

این بازیگر محبوب هالیوود در سال 2010 برای بازی در آخرین قسمت از مجموعه دزدان دریایی کارائیب رقمی معادل 50 میلیون دلار دریافت کرده و همین باعث شده تا گران ترین بازیگر هالیوود باشد.وی همچنین برای بازی در درام اکشن توریست 15 میلیون دلار دریافت کرده است.اینها نیز جدا از درآمد خیره کننده او حاصل از فیلم فانتزی دیزنی؛آلیس در سرزمین عجایب است.

پس از آن بن استیلر است که با درآمدی معادل 38 میلیون دلار که حاصل از دو فیلم شبی در موزه 2 و ملاقت با فاکرها است ،در رده دوم جای دارد.

تام هنکس نیز در یک دوره از ژوئن 2009 تا ژوئن 2010 درآمدی معادل 30 میلیون دلار داشته است.

این در حالی است که آدام سندلر در همین مدت درآمدی برابر با 26.6 میلیون دلار  داشته است .

رتبه های پایانی نیز در اختیار لئوناردو دی کاپریو با درآمد 18.6 میلیون دلار،دانیل رادکلیف با 16.6 میلیون دلار،رابرت داونی جونیورز ، تام کروز با 14.6 میلیون دلار، براد پیت با 13.3 میلیون دلار و جرج کلونی با 12.6 میلیون دلار است.

..........................................................................................................................................................................................................

بازیگران زیر نیز طی فعالیت در دو سال اخیر این میزان را به استودیوها بازگردانده اند:

ویل فارل به ازای دریافت هر یک دلار فیلمهایش حدود 3.35 دلار بازگدانده است.

ادی مورفی نیز به ازای دریافت هر لار رقمی معادل 4.45 دلار بازگدانده است.

دنزل واشنگتن برای دریافت هر دلار 5.10 دلار بازگدانده است.

ست روگن نیز در ازای دریافت هر دلار رقمی معادل 6.10 دلار برگردانده است.

تام کروز محبوب نیز به ازای دریافت هر دلار 7.20 دلار بازگردانده است.

درو باریمور نیز با فیلمهایش به ازی هر دلار  7.45 دلار برگردانده است.

مت دیمون نیز به ازی دریافت هر دلار رقمی معادل 8.30 دلار بازگردانده است.

وینس وان هم برای هر دلار میزان 8.35 دلار بازگردانده است.

آدام سندلر نیز در ازای دریافت هر دلار رقمی معادل 8.45 دلار برگردانده است.

و بالاخره جیم کری پر طرفدار به ازای دریافت هر دلار رقمی در حدود 8.60 دلار بازگردانده است.

............................................................................................................................................................................................................

پر درآمدترین بازیگران هالیوود در سال 2010

جانی دپ

جانی دپ که معمولا نقشهایی نامتعارف را بر می گزیند این بار نیز در صدر پردرآمدترین بازیگران هالیوود در سال 2010 قرار گرفته است.او از زمان بازی در اولین قسمت فیلم پرطرفدار دزدان دریایی کارائیب تا کنون همواره یکی از موفق ترین بازیگران هالیوود به شمار می رفته است.و حالا نیز با بازی در قسمت چهارم این فیلم بار دیگر می خواهد گیشه سینماها را از آن خود کند.کافی است فقط نقش یک شخصیت را از کمپانی دیزنی به او بدهید تا گیشه فیلم را تضمین کند.همچون فیلم آلیس در سرزمین عجایب که او با نقش آفرینی شخصیت عجیب مد هتر توانست گیشه فوق العاده ای برای فیلم کسب کند.دپ که با درآمدی معادل 75 میلیون دلار در سال 2010 به عنوان پردرآمد ترین بازیگر سال انتخاب شده است حالا دیگر از او به عنوان ماشین خودکاری برای کسب درآمد حاصل از فیلم ها یاد می شود.وی همچنین برای بازی در درام اکشن توریست دستمزد قابل توجهی دریافت کرده است.

بن استیلر

بن استیلر از مشهورترین بازیگران کمدی هالیوود به حساب می آید.و بازی های او در دو فیلم موفق شبی در موزه و ملاقات با والدین برگ برنده ای شد تا مدیران استودیوها با اطمینان کامل از او در فیلم های بعدی استفاده کنند.او همچنین بازی در فیلم های مهجور و گاه کم هزینه ای همچون فیلم گرین برگ که تنها رقم 6 میلیون دلار را در گیشه بدست آورد می پذیرد.ولی با این وجود وی با درآمدی برابر با 53 میلیون دلار در جایگاه دوم قرار دارد.

 

 

تام هنکس

بیشتر درآمد تام هنکس طی سال گذشته مدیون فیلم فرشتگان و شیاطین است.با این حال اما وی همیشه از امیدهای برگرداندن سرمایه استودیوها در گیشه بوده است.او که حالا دیگر مشغول تهیه سریال ها و برنامه های تلویزیونی شده است با دو سریال موفق گروه برادران و پاسیفیک که هر دو از شبکه HBO پخش شدند با درآمدی معادل45 میلیون دلار در جایگاه سوم ایستاده است.

آدام سندلر

دیگر بازیگر کمدی حاضر در این لیست آدام سندلر است.او که بیشتر به خاطر رفتارهای دیوانه وار و حس طنز درونی اش معروف شده با فیلم اخیرش ؛ بزرگسالان تجربه موفقی را از سر گذراند و با درآمدی معادل 40 میلیون دلار در رتبه چهارم جای گرفته است.

لئوناردو دی کاپریو

فیلمهای اخیر دی کاپریو مثل جزیره شاتر و آغاز هر دو با موفقیت بسیار خوبی در گیشه رو به رو شدند و به علاوه اینکه او با موفقیت در گیشه بیگانه نیست و در تایتانیک که در جایگاه دومین فیلم پرفروش تاریخ سینما قرار دارد وی یکی از نقشهای اصلی را به عهده دشت.و او اکنون با در آمد28 میلیون دلاری در این جایگاه قرار گرفته است.

دانیل رادکلیف

دانیل رادکلیف که بیشتر به خاطر نقش آفرینی هایش به جای شخصیت هری پاتر شناخته می شود.با اینکه هنوز نتوانسته در فیلم دیگری موفقیت های خیره کننده این سری فیلمها را تکرار کند اما با این وجود او درآستانه بیست و دو سالگی یکی از جوان ترین میلیاردرهای سینما به حساب می آید.او در سال 2010 با درآمدی معادل25 میلیون دلار در مکان ششم جای گرفته است.

رابرت داونی جونیورز

رابرت داونی جونیورز که پیشتر به خاطر اعتیاد به الکل و مواد مخدر از سینما دور شده بود ولی حالا با رهایی از دام این مواد با فیلمهای موفقی چون مرد آهنی دوباره به عرصه بازگشت و نشان داد هووز هم قادر است در فیلمهای موفق خود را نشان دهد.او با درآمدی معادل 22 میلیون دلار در رده هفتم جدول قرار گرفته است.

 

 

تام کروز

تام کروز که پیش از این از موفق ترین بازیگران هالیوود در گیشه به حساب می آمد اگرچه در سالهای اخیر با افت نسبی مواجه شده ولی هنوز از پایه های مهم کسب گیشه به حساب می آید.وی با درآمد 22 میلیونی اش در کنار داونی جونیورز ایستاده است.

براد پیت

براد پیت نیز همچون تام کروز دیگر بازیگر میانسالی است که در سالهای اخیر با افت نسبی مواجه شده و رو به بازی در فیلمهای سطح پایین و نقشهایی نامتعارف آورده است.با این حال اما او همچنان از ستاره های پول ساز هالیوود به حساب می آید.او نیز با درآمد 20 میلیون دلاری در رتبه نهم ایستاده است.

جرج کلونی

آخرین رتبه در این فهرست نیز از آن جرج کلونی محبوب است.او که در سالهای اخیر به نظر می رسد صرف نظر از سطح کیفی فیلمها تن به بازی در آنها می دهد و گاه انتخاب های غیر معمولی دارد با درآمد19  میلیون دلاری اش در سال 2010 گیشه خوبی را در سینماها بدست اورده است.

....................................................................................................................................................................................................

در میان بازیگران زن نیز در فهرستی که در سال 2010 منتشر شده ساندرا بولاک اسکاری با درآمد 56 میلیون دلاری اش در صدر فهرست قرار گرفته است.او که با وجود طلاق و به دنیا آمدن فرزندش و همچنین نقش آفرینی های مورد توجه اش حالا دیگر از شانس های اصلی کسب گیشه به حساب می آید.

رتبه دوم نیز در اختیار ریز ویتراسپون با درآمدی معادل 32 میلیون دلار است.او که با فیلم جدیدش از کجا می دونی؟ به تازگی بر پرده سینماها بوده به علاوه همچنان به حضور در برنامه های تبلیغاتی مشغول است.

کامرون دیاز دیگر بازیگری است که با درآمد 32 میلیون دلاری در کنار ویتراسپون جای گرفته است.بیشتر درآمد او حاصل از فیلم شوالیه و روز و صدا پیشگی در آخرین دنباله انیمیشن شرک و همچنین تازه ترین فیلمش معلم بد بوده است.

جنیفر آنیستون دیگر بازیگر پردرآمد هالیوود است که با درآمد27 میلیون دلاری اش که حاصل از فیلمهای شکارچی جایزه بگیر،عشق اتفاقی و فقط ادامه بده است در جایگاه چهارم  ایستاده است.

سارا جسیکا پارکر که آخرین فیلمش،شهر و جنسیت 2 می ماه سال گذشته اکران شد علاوه بر فعالیت هنری در زمینه عطرسازی و همچنین طراحی لباس برای شرکت معتبر هالستون نیز فعالیت داشته است.وی با درآمد 25 میلیون دلاری پس از آنیستون ایستاده است.

جولیا رابرتز دیگر بازیگر محبوب هالیوود با درآمد 20 میلیون دلاری که بیشتر حاصل از آخرین فیلم به نمایش درآمده اش؛خوردن،عشق،نیایش بود مکان بعدی را به خود اختصاص داده است.

آنجلینا جولی که در یک دوره از ژوئن 2009 تا 2010 هیچ فعالیتی نداشته ،سال گذشته با دو فیلم سالت و توریست بار دیگر به سینما بازگشت و با درآمدی معادل 20 میلیون دلار در این فهرست قرار گرفته است.

درو باریمور نیز با اولین تجربه کارگردانی اش با فیلم تازیانه بتاز و همچنین تهیه فیلم او آنچنان هم به تو علاقه مند نیست! با درآمدی معادل 15 میلیون دلار در این فهرست مکان هفتم را به خود اختصاص داده است.

مریل استریپ دوست داشتنی هم که در سال 2009 با دو فیلم جولز و جولیا و پیچیده است مجموعا درآمدی بالغ بر 350 میلیون دلار را به گیشه بازگردانده است با درآمدی برابر با 15 میلیون دلار در رتبه نهم جای گرفته است.

آخرین رتبه نیز متعلق به کریستین استوارت جوان و تازه وارد است که با درآمد 12 میلیون دلاری اش جوانترین بازیگر پردرآمد هالیوود به حساب می آید.او سال گذشته غیر از دو فیلم ماه نو و کسوف از سری فیلمهای گرگ میش در فیلم  فراری ها در نقش جوان جت نیز  ظاهر شد.