تاریکخانه

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

تاریکخانه

من نمیدونم آیا هر کدوممون یه سرنوشتی داریم یا تصادفی عین یه پر با نسیم به این طرف و اون طرف میریم.ولی فکر میکنم شاید هردوی اینها درست باشه.شاید هردوی اینا در یه زمان اتفاق میفته...فارست گامپ

مترجم و نویسنده سینمایی
دانشجوی دکترای مطالعات تئاتر در دانشگاه چارلز جمهوری چک
لیسانس زبان روسی ازدانشگاه شهیدبهشتی
فوق لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه تربیت مدرس
فارغ التحصیل دوره فیلمسازی از انجمن سینمای جوانان ایران

سابقه همکاری با روزنامه بانی فیلم، مجله فیلم نگار، 24، سینمااعتماد، بولتن جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان اصفهان،سایت های سینماسینما و...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راجر ایبرت» ثبت شده است

مردی که پشت ستاره های طلایی اش هم قلبی از طلا داشت...

مردی که پشت ستاره های طلایی اش هم قلبی از طلا داشت...

بعد از اندرو ساریس این دومین منتقد نامداری است که در این سالها از دنیا رفت.با اینکه همیشه خودش را یک رویویو نویس می دانست ولی کدام سینمادوست آگاهی است که از نقدهای مفصل او باخبر نباشد و بخواهد نادانسته صرفا او را به خاطر یادداشتهایش تحسین کند!

ایبرت پیش از آنکه منتقد باشد سینمادوستی با ظرفیت بالا بود که بدون محافظه کاری های مرسوم از فیلم ها می نوشت.اگر دوستشان میداشت با آب و تاب از فیلم می گفت و از هر فرصتی استفاده می کرد تا بتواند فیلم را در میان تماشاگران مطرح کند.امری که با خیل گسترده خوانندگان و طرفدارانش اصلا بعید نبود.اگر فیلم را هم دوست نداشت باز به همان شیوه خاص خودش با ذکر دلیل فیلم را نقد می کرد یا بر آن ریویو می نوشت.به طوری که هر علاقه مند به سینمایی با خواندن یک ریویو می توانست تکلیفش را به کلی با فیلم مشخص کند.سخاوتمندانه به فیلم ها ستاره می داد و افراط نمی کرد.ادای خاصی از خودش در نمی آورد و کار خودش را می کرد.وقتی از شش سال پیش به دلیل عمل جراحی مشکلش دیگر قادر به صحبت کردن نبود چیزی در نگاه و کار حرفه ایش عوض نشد.ذهن سیال جستجوگرش همواره به دنبال لذت بردن از سینما بود.فیلم ها را در سالنی برای خودش می دید اخبار را رصد می کرد و وبلاگش را هم همیشه به روز نگه می داشت.

بدون شک نمی توان نقشی را که او در معرفی و مطرح شدن اسکورسیزی در اوایل دوران کاری اش ایفا کرد ا کتمان نمود.مجموعه ای از نقدها و یادداشت هایی که او بر فیلم های اسکورسیزی می شود خود دلیلی است برای اینکه اسکورسیزی خود بگوید من هنوز هم از اولین فیلم به اندازه او لذت نمی برم.و واقعا همین طور بود.او گاهی از فیلم ها حتی بیشتر از سازندگانش لذت می برد و این احساس را هم به هیچ عنوان پنهان نمی کرد.وقتی در اوایل دهه هفتاد از اسکورسیزی به عنوان استعدادی که دهه های بعد شناخته می شود یاد کرد شاید خیلی کسی به صحت و سقم ادعایش توجهی نشان نمی داد.رابطه این دو منتقد کارگردان را می توان از مهم ترین و پررنگ ترین رابطه های فیلسماز و منتقد تاریخ سینما قلمداد کرد.رابطه ای که تا همین اواخر هم ادامه داشت و اسکورسیزی مستندی را هم درباره ایبرت ساخت.

خوبی اش این بود که آنچه را که در فیلم می دید به بهترین و آسان ترین شکل ممکن بیان می کرد.گاهی زبانش تند بود و در بیشتر موارد شیرین نقد می کرد.می شود از نوشته هایش همچون کلاس درس کوچکی استفاده کرد که چطور بدون روده درازی های مرسوم درباره فیلمی نوشت و با مخاطب ارتباط برقرار کرد.سال گذشته وقتی فیلم اصغر فرهادی را در رتبه نخست فهرست بهترین هایش آورد شاید دیگر کمتر کسی بود که به اعتبار این فیلم شک داشته باشد.چرا که از ایبرت موج سواری روی جریان برنمی آید و بی شک او چیزی در این فیلم دیده که در خیل عظیم فیلم های سال گذشته نبود.

همین سهل و ممتنع بودن نوشته هایش که در بیشتر موارد باعث کج فهمی حتی سینما نویس ها هم می شد او را به عنوان یک منتقد همه فهم و معتبر  نزد سینمادوستان بدل کرده بود.

راجر ایبرت منقد بزرگ و نامداری بود که متاسفانه بیشتر به ریویوهایش شناخته می شود.او تنها کسی است که به خاطر نوشتن نقد های سینمایی برنده جایزه پولیتزر شد و در پیاده روی مشاهیر هم ستاره ای به نامش ثبت شده.مرگ او قطعا ضایعه ای است برای سینمادوستان،منتقدان و سینماگران و جای خالیش در میان نقد ها و نوشته های سینمایی حس خواهد شد.

از حالا به بعد وقتی قرار است برای دیدن فیلمی به وبلاگش رجوع کنیم تا ببینیم به فیلم چند ستاره داده و نظرش راجع بهش چیست باید با مرور نوشته های قبلی اش و ظاهر سر و شکل دار وبلاگش، مرجعِ آگاهمان را برای فیلم دیدن عوض کنیم.شاید سخت باشد ولی در این زمانه باید به این جور تغییرها عادت کرد!

خلاقیت مانند شطرنج بازان

منتشر شده در روزنامه بانی فیلم شماره 1861-23 آبان 1389

نقد راجر ایبرت بر فیلم شبکه اجتماعی

خلاقیت مانند شطرنج بازان

شبکه اجتماعی درباره پسر جوانی است که دارای توانایی خارق العاده جستجو در سیستمهای شبکه ایی و یک حسی از  برنده بودن است.او ، مارک زوکربرگ و شبکه فیس بوک را طراحی کرده است.وی در اوایل سن 20 سالگی میلیاردر شد.او مرا به یاد بابی فیشر اعجوبه شطرنج می اندازد.ممکن است که سندروم آسپرگر در هر دوی آنها وجود داشته باشد.آنها نابغه بودند ولی در موقعیت های اجتماعی فاقد حساسیت عاطفی لازم هستند.مثلا بی فایده است که با استفاده از منطق سفت و سخت دنبال عاطفه انسانی باشیم.

فیلم دیوید فینچر کیفیت نادری دارد نه تنها به خاطرهوش قهرمان بی نظیرش، چرا که او فردی مطمئن ،عجول ،سرد، جذاب و به طور غریزی زیرک است.فیلم با تقریبا دو ساعت سرشار از دیالوگهای فریبنده اش ما را همراه می کند و همین یک داستان غیر قابل گفتن را قابل فهم می کند.گفته می شود که ساختن فیلمی درباره یک نویسنده غیرممکن است آن هم به دلیل اینکه مثلا تو چطور می توانی او را فقط یک نویسنده نشان دهی، پس باید ساختن فیلمی درباره یک برنامه نویس کامپیوتر هم  غیر ممکن باشد چون برنامه ای که نوشته می شود با زبانی است که تعداد کمی از مردم  می دانند.با این وجود فینچر و فیلمنامه نویسش ، آرون سورکین توانسته اند پدیده فیس بوک را درقالب فیلمی بیان کنند که ما بتوانیم فورا بفهمیم که مثلا دلیل 500 میلیون کاربر دراین سایت چیست؟

برای پی بردن به فیس بوک زوکربرگ(جیس ایزنبرگ)احتیاج دارد که تقریبا همه چیز را درباره روابط صمیمی دوستانه یا فطرت انسانی بداند (که ظاهرا هم نمی داند).چیزی که او احتیاج دارد ایجاد راهی برای درگیر کردن آدم ها در بازی ای است که کوین بیکن راه انداخته است.به یاد آوریدکه کوین بیکن خود نیاز نداشت اطلاعات  بیشتری از افرادی که از طریق او با هم آشنا شده اند بداند .من خودم تقریبا 40 نفر از دوستان فیس بوکم را کاملا ، 100 نفر را تاحدودی و 20 نفر را از طریق تکرار می شناسم .من آخرین باری که درخواست دوستی از کسی دریافت کرده باشم را به یاد نمی آورم و حداقل با یک دوست مشترک هم اشتراک نداشته ام.

برای ظهور فیس بوک ما احتمالا مجبوریم از زنی به نام اریکا(رونی مارا) ممنون باشیم.فیلم با ملاقات اریکا و زوکربرگ آغاز می شود.او با حالتی نگران کمی آبجو می نوشد و با نوعی برخورد پرخاشگرانه با سرعت با او صحبت می کند.این یک تمرین در کسب مهارت نوعی بازی بدون خطا همراه با سادیسم است.برای هیمن اریکا ازدست او کلافه می شود ،او را احمق خطاب می کند و می رود.

 تا اینجا اریکا(شخصیتی خیالی)خوب است.ولی در همان زمان زوکربررگ را سر کار می گذارد.او به خانه می رود.آبجوی بیشتری مصرف می کند و شروع به هک کردن فیس بوک  خوابگاه های هاروارد برای جمع آوری هد شاتهایی از دختران دانشگاه می کند.او  صفحه ای طراحی می کند که آنها در آن می توانند به خاطر زیبایی شان رتبه بندی شوند.این کار که  غیر قانونی و به نوعی ضد جنسیتی است بسیار  محبوب می شود  و سرورهای دانشگاه را به هم می ریزد . وقتی وب سایت جهانی به نام اتصال هاروارد ایجا د می شود زوکربرگ آن را در فیس بوک گسترش می دهد.

به طور مثال تعداد حرکات احتمالی در یک صفحه شطرنج وجود دارد  بیشتر از از مولکولهای موجود در جهان است . احتمالا استادان  شطرنج نمی توانند همه آنها را به کار گیرند.ولی به نوعی از بینش خوداستفاده می کنند.آنها میتوانند  به این روش راهی برای یک حرکت بّرنده از بین آن  بیشمار راه پیدا کنند.همانطور که  هیچ کس تا به حال در شطرنج بهتر از بابی فیشر نبوده است . به علاو ه زبانها و تکنیک ها ی برنامه نویسی به طور گسترده ای شناخته شده هستند ولی این زوکر برگ بود که دریافت چگونه می تواند آنها را  با یک شبکه مرتبط سازد . زوکر برگ می خواست  از همه دختران هاروارد انتقام بگیرد برای همین او آنها را در یک شبکه  که هنوز در حال رشد بود گرفتار کرد . گفته می شود  نبوغ کودکان  در سه زمینه ریاضیات،موسیقی وشطرنج دیده می شود. این زمینه های غیر کلامی علاوه بر کمی بلوغ یا دانش انسانی به توانایی سریع برای درک الگوها  ، قوانین منطقی و پیوستگی ها نیاز دارند. برای همین من گمان می کنم  چهارمین زمینه نبوغ برنامه نویسی کامپیوتر باشد .زوکر برک ممکن است فیس بوک را با هدف مشخصی طراحی کرده ولی او این کار را تنهایی و در یک اتاق انجام نداده است و فیلم  نریشن هایی در همین جهت  در مقاطعی از فیلم بیان می کند.  در طول مسیر ما از ساسله مراتب هاروارد ،دانشگاهی که در آن ، توانایی ها با خانواده  و تمکن افراد به عنوان عوامل موفقیت به هم می پیوندند ، اطلا عاتی به دست می آوریم .ما دو قلو های کامرون و تایلر وینکلواس(که هردو توسط آرمی هامر ایفا می شوند ) را می بینیم، بچه های ثروتمندی که اعتقاد دارند زوکر برگ  تعامل آنها را در طراحی فیس بوک در هاروارد ربوده است .ادواردو ساورین (اندرو گارفیلد) را می بینیم که هم اتاقی زوکر برگ و بهترین  و تنها دوستش است که از طرف شرکت به عنوان مسئول هماهنگی مسائل مالی انتخاب شده است پولی را که او برای شروع کار احتیاج دارد قرض می دهد و بعدها توسط او کنار گذاشته می شود. همچنین ما سیم پارکر (جاستین تیم برلک) پدیدآورنده دو سیستمStart up(راه انداز) افسانه ایی وب ، ناپستر  و پلاکسو را هم می بینیم.حالااین پارکر چالاک است که بیکار است ولی در شهرت و موفقیت قبلی که توسط زوکربرگ با مخالفت ربوده شد و او را به عالیترین شکل خود کشاند اسیر شده است.او همچنین توضیح می دهد که چرا باید فیس بوک باید به دره سیلیکان(محلی با تمرکز تکنولوژی و تجاری در کالیفرنیا)منتقل شود. چرا که پولی که از آنجا و از طریق سرمایه دارهای جسور به دست می آید بسیار بیشتر از آن چیز ی است که ادواردو به وسیله ملاقات های چاپلوسانه خود با آدم های به ظاهر مهم نیویورک به دست می آورد. همچنین او سعی کرد تا زوکربرگ را از هدف خود منحرف کند و او را گرفتار چیزهایی مثل شرکت های بزرگ،پول،اغوای زنان و مشروبات و مواد مخدر کند که البته در این راه به هیچ وجه موفق نبود. .زوکر برگ نیز به این طریق گمراه نشد .او علاقه ای به پول و خانه های مجلل نداشت و به دام مواد مخدر هم نیفتاد .یک معنای ضمنی فیلم هم که به هیچ وجه آن را ملموس جلوه نمی دهد حضور زنان جذاب آسیایی در همه جا است. بیشتر آنها دانشجویان با هوش دوره لیسانس هاروارد هستند . دونفر آنهاا (که با سین نیز هم پیمان هستند )نقشه های پنهانی ویکتوریا هستند و یک نفر (کریستی که توسط برندا سانگ  ایفا می شود ) هم دوست دختر ادواردو است. زوکر برگ خودش آنچنان زندگی اجتماعی آشکاری ندارد .در مهمانی ها شرکت نمی کند و ترجیح    می دهد بیشتر کار کند. با چنین دیدگاه محدودی او حتی وقتی سین تنظیمات مالی را دوباره محاسبه می کرد تا خودش را از رأی بیشتری برخوردار کند و ادواردو را از دور خارج کند ثبت نام نکرد. شواهد این را ثابت می کرد که مواردی وجود دارند که باعث می شود زوکربرگ با مشکل مواجه شود که بیشتر آنها خطای غفلت بود  و این که چطور همه آنها مغلوب می شوند نیز به صحنه پایانی موکول می شود. صحنه هایی هم نیز وجود دارد که تعامل میان آشفتگی دانشجویان ، مقادیر زیاد پول و انرژیِ دیوانه وار آنها را نشان می دهد .

در بعضی فیلمها دیده می شود که سرعت دیالوگها و ریتم فیلم برای ارتباط با تماشاگران به اصطلاح کندذهن و دیر فهم کند است اما دیالوگ در اینجا سرعت و هجومی مانند یک کمدی عجیب را دارد.ایزنبرگ  که در بازی خوب و بی اغراق خود خوب جا افتاده است ، برای رسیدن به اهداف خود مانند یک گلوله آتشین و در شرف شلیک  است  .تیمبرلاک نیز با وجود مشکلات، وظایف فریبندۀ بازی سین پارکر را هم به عنوان یک موضوع مهم  و هم به خاطر افرادی که زوکربرگ را به عنوان یک فرد عاقل برگزیده بودند ترک می کند.

اندرو گارفیلد هم دوست به ظاهر مطمئنی را که نه تنها برای اینکه مسئول هماهنگی مسائل مالی شرکت شود آدم درستی نبود بلکه مستحق همدردی هم بود ، بیرون کرد تا خودش بدون او کار را ادامه دهد.

شبکه اجتماعی فیلم بزرگی است که نه تنها به خاطر فرم گیج کننده اش یا حتی هوشمندی تصویری اش بلکه به این خاطر که بسیار با شکوه ساخته شده است. علی رغم  مشکلات گیج کننده برنامه نویسی کامپیوتر، استراتژی وب و درآمدهای هنگفتش فیلمنامه آرون سورکین همه آنها را قابل فهم ساخته است و ما نیز با داستان به آن اندازه که کشش دارد همراهش می شویم.من فیلم را با تماشاگران دیدم که به نظرم در یک مسیر غیر معمول فرو رفته بود و  در یک کلام می توانم بگویم که خیلی ،خیلی، جذاب بود.

بازیگران:

جس آیزنبرگ                  مارک زوکربرگ

آندرو گارفیلد                   ادواردو

جاستین تیمبرلیک            سین

آرمی هامر                     کامرون/تایلر

مکس مینگلا                   دیویا

رونی مارا                       اریکا

راشیدا جونز                   ماریلین

محصول کمپانی کلمبیا پیکچرز.

کارگردان:دیوید فینچر

نویسنده:آرون سورکین(بر اساس کتابی با نام میلیاردرهای اتفاقی نوشته بن مزریچ)

مدت نمایش: 120 دقیقه

درجه سنی:  PG-13 (به خاطر صحنه های جنسی ، مصرف مشروبات ، مواد مخدر و زبان خشونت آمیز فیلم)

راجر ایبرت

www.rogerebert.suntimes.com

آغاز، رویا در رویا در رویا!

منتشر شده در روزنامه بانی فیلم شماره 1792-28 مرداد 1389

  آغاز، رویا در رویا در رویا!

گفته می شود نولان 10سال برای فیلمنامه آغاز وقت صرف کرده است.که این کار مانند وقتی که چشمانت را بسته ای و روی یک سیم محکم راه میروی و شطرنج بازی می کنی، باید تمرکز شگفت آوری را به همراه داشته باشد.قهرمان فیلم یک آرشیتکت جوان را با رقابت برای ایجاد یک مسیر پر پیچ و خم آزمایش میکند و نولان نیز ما را با مسیر پر پیچ و خم خودش آزمایش می کند.ما نیز مجبوریم به او اعتماد کنیم که او میتواند ما را در این مسیر راهنمایی کند چون زمان زیادی را از دست دادیم و گمراه شدیم. نولان باید این داستان را با توجه به اینکه هر تغییری اثری رو به پایین در کل اثر دارد دوباره می نوشت.این .قصه هم میتواند در جملات کمتری روایت شود ، هم میتواند اصلا بیان نشود. اینجا یک نمونه دفاع فیلم است در برابر تماشاگران:"اگر تو میدانستی که فیلم چگونه پایان می یابد فیلم در این باره به تو هیچ چیز نمی گفت، مگر اینکه میدانستی چطور به اینجا رسید و نیز میگوید که چطور به اینجا رسیدن باعث دستپاچگی و گمراهی شد."                                            فیلم تماما درباره فرایندی مربوط به جنگیدن در مسیر خویش با پنهان کردن مرز واقعیت و رویا است. واقعیت، رویا های بدون واقعیت،اینها همه یک تردستی مهیج هستند و نولان احتمالا به فیلم "ممنتو" خود که یک دست گرمی بود توجه کرده است.او ظاهرا فیلمنامه آغاز را در زمان فیلمبرداری ممنتو شروع کرده است .ممنتو داستان مردی بود که دچار فقدان حافظه کوتاه مدت خود بود و داستان به شکل وارونه روایت می شد. همانند قهرمان آن فیلم ، تماشاگر آغاز نیز در زمان و تجربه سرگردان است.

ما هرگز نمی توانیم درباره اینکه چه رابطه ای بین زمان رویا و زمان واقعیت وجود دارد ساکت باشیم. قهرمان فیلم توضیح می دهد که تو هرگز نمی توانی آغاز رویا را به خاطر بیاوری. و آن رویاها که به نظر می اید ساعت ها به طول انجامیده باشد. شاید فقط زمان کوتاهی به طول بینجامد.

درست است، ولی شما نمی دانید که چه زمان وارد رویای خود می شوید. و چه بسا که شما در رویای شخص دیگری باشید! چطور می شود که زمان رویای تو با آن شخص هم زمان باشد و تو واقعا چه کار میکنی؟ کاب(دی کاپریو) یک شورشی حقوقی عالی رتبه است که به ذهن دیگران نفوذ می کند تا افکار آنان را برباید.او حالا توسط یک میلیاردر قدرتمند استخدام شده تا برعکس آن کار را انجام دهد شناسایی یک ایده در ذهن حریف،  و این کار را طوری به بهترین شکل انجام دهد که انگاراین ذهن به او تعلق دارد. خب این ایده تا بحال اجرا نشده است.ذهن ما مثل یک زنگ خطر است که به افکار بیگانه حساسیت نشان می دهد همانند سیستم ایمنی بدن که به عامل بیماری حساسیت نشان می دهد.

مرد ثروتمند با نام سایتو(کن واتنبل)به او پیشنهادی می دهد که نمی تواند رد کندپیشنهادی که در پایان او را از خانه و خانواده اش دور می کند.کاب یک گروه تشکیل می دهد و از اینجا فیلم به رویه ثابت دیگر فیلم های  با موضوع سرقت عمل می کند.ما آدمهایی را که او نیاز دارد با آنها کار کند می بینیم.آرتور(جوزف گوردون لویت)شریک قدیمی اش.ایمه(تام هاردی) که استاد فریب دادن است.یوسف(دیلیپ رائو) که متخصص داروسازی است و تعدادی هم افراد تازه کار وجود دارند.آریادنی(آلن پیج)  یک آرشیتکت جوان و باهوش ، که در فضاسازی بسیار زیرک است.کاب همچنین می خواهد که با پدر زنش مایلز(مایکل کین) که میداند چه کار کند و چطور ان را انجام دهد، در پایگاه ارتباط برقرار کند.

این روزها کافی است مایکل کین در یک صحنه ظاهر شود تا ما تصور کنیم که او از همه شخصیت ها عاقل تر است.و این خود یک هدیه است.اما صبر کنید، چرا کاب به یک آرشیتکت نیاز دارد تا در رویا فضاسازی کند؟ او برایش توضیح میدهد."رویاها یک ساختار متغیر دارند همانطور که همه ما میدانیم .جایی که به نظر می رسد فقط یک راه برای تغییر داریم.

وظیفه کاب آغاز ( یا تولد یا سرچشمه) یک ایده جدید در ذهن یک میلیاردر جوان دیگر است؛رابرت فیشر(سیلیان مورفی) که جانشین پدر فرمانروایش شده است.ساتیو از او می خواهد فکری بکند که باعث تسلیم شدن رقبای حقوقی اش شود.کاب به آریادنی برای ساختن یک فضای پیچیده و فریبنده در رویاهای فیشر نیاز دارد چون(به نظر من) افکار جدید می توانند غیر قابل درک به نظر بیایند.

آیا این یک تصادف است که آریادنی در تاریخ یونان باستان نام زنی است که به فرار تسیئوس از ان هزار توی میتونار(هیولایی با بدن نیمی انسان و نیمی گاو) کمک کرد؟کاب به آریادنی یاد می دهد که در جهان رویا چطور رویاهایش را کنترل و انها را هدایت کند.                             نولان همچنین از این طریق به ما نیز آموزش می دهد و به عنوان موقعیتی برای نشان دادن برخی از جلوه های بصری حیرت آور فیلم  نیز استفاده میکند که در یک تریلر، احمقانه به نظر می رسد ولی اینجا درست سر جای خود قرار گرفته است.چشمگیرترین اتفاقی که به نظر من رخ میدهد  جایی است در پاریس، که شهر مثل یک سنگ فرش لینولیوم کلمه به کلمه دور خودش به عقب بر می گردد.

محافظت از فیشر به معنای تعداد اسلحه به کار رفته محافظان او که مانند پادتن های بدن هستند می باشد. به نظر میرسد انها نیز نوبتی واقعی و مجازی اند.ولی هر کدام که باشند باعث یک نبرد عظیم مسلحانه،صحنه های تعقیب و گریز و انفجار  میشوند که این راهی است که این روزها اغلب فیلمها برای نشان دادن تضاد و مخالفت از ان استفاده می کنند.بنابراین  نولان واقعا ماهر است چون توانسته مرا درگیر یکی از صحنه های تعقیب و گریزش کنددر حالیکه که من فکر کردم نسبت به این صحنه ها که این قدر استاندارد شده اند مقاوم هستم.و این به این خاطر بود که من مراقب بودم که چه کسی تعقیب می کند و چه کسی تعقیب می شود.

اگر شما نیز هر تبلیغی از فیلم را دیده باشید می دانید که سبک ان راهی برای نادیده گرفتن جاذبه است.ساختمان های معلق،خیابان های مارپیچ،کاراکترهای شناور همه چیزهایی هستند که در گفتار متن فیلم گفته می شود.

فیلم یک اثر پیچیده و گیج کننده است بدون حتی یک مسیر ساده و درست.و طبیعی است که یک تحلیل بی پایان را از آن در فضای مجازی انجام دهیم.

نولان به وسیله یک رشته احساسی به ما کمک می کند.دلیلی که سبب تحریک کاب می شود تا خطرات اغاز را به جان بخرد و ریسک کند اندوه و گناهی است که همسرش مال(ماریون کوتیلارد) و دو فرزندش را درگیر کرده است.بیشتر نخواهم گفت یا به عبارتی نمی توانم بگویم.کوتیلارد به زیبایی همسرش را در یک مسیر دلخواه تجسم میکند. در نمای پایانی چه ما در حال دیدن خاطرات کاب باشیم چه رویای او حتی برای بیان کردن لفظ به لفظ نیز پیچیده باشد ولی او این کارایی مال را به یک آهنربای احساسی بدل می کند و عشق میان این دو نفر یک احساس همیشگی را در دنیای کاب بوجود می آورد.

آغاز برای تماشاگر عمل میکند و تا اندازه ای مثل دنیایی که خودش برای لئونارد، قهرمان "ممنتو"عمل میکرد.ما همیشه در زمان حال هستیم،وقتی که به اینجا می رسیدیم  یادداشتهایی را می نوشتیم.ولی ما کاملا مطمئن نیستیم که اینجا کجاست.با این وجود مشکلات زندگی،مرگ و عاطفه، آه... و البته آن موسسه های چندملیتی نیز درگیر شده اند.و نولان نیز قبل از استفاده از ان صحنه های خوب کارشده مکث نمی کند.صحنه هایی مثل آن نقشه هوشمندانه داخل هواپیمای 747(که حتی می گوید چرا یک 747 است).

این روزها به نظر می رسد که فیلمها اغلب از سطل زباله بیرون می ایند.دنباله های متعدد،دوباره سازی ها،امتیازهای مخصوص .آغاز اما یک کار متفاوت انجام میدهد.این کاملا  فیلمی اورژینال است که از یک قماش جدید می آید.و با این وجود با پایه های یک فیلم اکشن ساخته شده است برای همین این طور احساسمی شود که از آن حسی که دارد فراتر می رود.                                                                               به نظر من نقصی در فیلم "ممنتو" و جود داشت و آن اینکه چطور مردی که دچار نقص در حافظه کوتاه مدت خود است به خاطر می اورد که دچار چنین نقصی است؟شاید چنین نقصی در آغاز نیز وجود داشته باشد ولی من نمی توانم آن را پیدا کنم.کریستوفر نولان دنباله بتمن را نیز ساخت ولی فعلا او هیچ چیز را دوباره  نمی سازد.با این وجود کارگردان های کمی خواهند کوشید تا آغاز را دوباره بسازند و من فکر می کنم وقتی نولان ان هزارتوی اغاز را ترک کرد حتما نقشه آن را دور انداخته است.

"راجر ایبرت "   www.rogerebert.suntimes.com 

نمره فیلم: ****

Leonardo Dicaprio                                                                           کاب                                                                                     

Ken Watanabe                                                                                ساتیو

Joseph Gordon-levitt                                                                        آرتور

Marion Cotillard                                                                                مال

Ellen Page                                                                                       آریادنی

Tom Hardy                                                                                      ایمز

Cillian Murphy                                                                                  رابرت فیشر

Tom Berenger                                                                                  برونینگ

Michael Caine                                                                                   مایلز

Dileep Rao                                                                                       یوسف

Pete Postlethwaite                                                                            موریس فیشر

محصول برادران وارنر

نویسنده و کارگردان:کریستوفر نولان

زمان نمایش:148 دقیقه

(به خاطر صحنه های خشونت آمیز و اکشن) PG-13 درجه سنی