دو یادداشت درباره یدو و تک تیرانداز به بهانه نمایش بدون اکران شان در تلویزیون!
دو یادداشت درباره دو فیلم یدو و تک تیرانداز فیلم های برتر جشنواره سی و نهم به بهانه نمایش بدون اکران عمومی شان در تلویزیون!
منتشر شده در شماره 127 ماهنامه 24
دردسرهای بزغاله بی بی!
یدو
یدو علیرغم خلق فضای همدلیبرانگیز و گرمش در دقایق ابتدایی، هر چه پیش میرود فاقد عنصر پیش برنده لازم و حادثه است. دومین فیلم مهدی جعفری در مقام نویسنده و کارگردان بعد از فیلم نسبتاً قابلقبول بیستوسه نفر اگرچه در جشنواره سیونهم موفق شد جایزه بهترین فیلم را کسب کند، اما در عمل فیلمی است معمولی فاقد ارزشهای لازم برای دریافت چنین عنوانی!
نیمه ابتدایی فیلم و درگیری بیبی و بچهها برای ماندن یا نماندن در شهر حادثه محرکی است که میتوانست مخاطب را به ادامه داستان امیدوار کند. اصرار بیبی بر ماندن در شهر و سربار نشدن در خانه دیگران بهخودیخود موقعیتی را فراهم میکند که شخصیتها در مسیری قرار گیرند تا به لطف مهارت فیلمنامهنویس و احتمالاً خرده داستانهای از پیش تعیینشده، فیلمی را رقم بزنند که دستکم در نگاه کلی کیفیت قابلقبولی داشته باشد. اما همه این پیشبینیها در نیمه دوم فیلم رنگ میبازد. بهجای گسترش این موقعیت و تمرکز بر روابط میان شخصیتها با استفاده از بستر جنگ، سازندگان مسیر دیگری را دنبال میکنند. یکبار و در یک موقعیت فانتزی حضور چندین گاو پشت خانه بیبی را شاهد هستیم که خیلی زود فراموش میشود و یکبار هم رابطه صمیمانه تکبعدی میان بز و بیبی را. واقعیت این است به دلیل عمق کم این روابط و عدم پرداخت درست، هیچکدام از آنها بهدرستی پرورش نمییابند و درنهایت به فیلم هم چیزی اضافه نمیکنند.
بهغیراز این یکی از معدود نکات مثبت فیلم بازی ستاره پسیانی در نقش بیبی است که بهخوبی توانسته از باورپذیر کردن نقش بربیاید. بازی بچهها بهخصوص یدو نیز در فضای فیلم بهخوبی درآمده و از این نظر ایراد چندانی نمیتوان به آن گرفت. درست از لحظهای که عزیمت خانواده قرار است پایانی باشد بر لحن یکنواخت و ریتم کند فیلم، چالش میان بیبی و بز هنگام ورود به لنج را شاهد هستیم که ظاهراً قرار است اتفاق تازهای تازهای را برای مخاطب رقم بزند. اتفاقی که البته به دلیل عدم مقدمهچینی اصولی و نداشتن نشانه منطقی از این ارتباط در سکانسهای پیشین، به بار نمینشیند. نتیجه آنکه شیرجه یدو داخل آب و تلاشش برای رسیدن به بز بهعنوان نقطه پایانی فیلم حرکتی نامعقول و خارج از روند اصلی فیلم به نظر میرسد و برخلاف فیلمساز و دیگر کسانی که این فیلم را مناسب دریافت جایزه بهترین فیلم دیدند، عاری از هرگونه خلاقیت است. مشکل اصلی کماکان نبود یک طرح مشخص و ایدههای کافی برای به سرانجام رساندن فیلم است. مسئلهای که طبیعتاً باید برای هر سازنده و سرمایهگذاری در شرایط عادی جز مهمترین عوامل باشد. اما ازآنجاییکه در چنین شرایطی به سر نمیبریم، ظاهراً چیز عجیبی نیست اگر بهترین فیلم جشنواره به فاصله کمتر از دو ماه سر از شبکه سراسری تلویزیون دربیاورد و سازندگان هم به آن افتخار کنند! یدو فیلمی معمولی است که در مقایسه با ساخته قبلی فیلمساز، در جایگاه پایینتری قرار میگیرد. مشکل جدی فیلمنامه دارد و بازی نسبتاً خوب بازیگران و اقتباسش از یک داستان هم نمیتواند توجیهی باشد برای چشمپوشی از ضعفهای آن. ریتم یکنواختی دارد و حادثه در آن پیشپاافتادهترین اتفاقاتی هستند که میتواند در یک فیلم رخ دهد. اگر نیمه اول آن را قابلقبول قلمداد کنیم و بر این عقیده باشیم که فیلمساز از پس ساخت اتمسفر گرم و مخاطبپسند فیلم برآمده معلوم نیست درباره نیمه دوم مغشوش چه نظری بتوان داد. به این دلیل به پایان یدو نقد جدی دارم که آن را بهکلی خارج از اثر و صرفاً برای جذابیت و دستخالی نبودن فیلم میدانم. فکرش را بکنید مسئله در فصل پایانی یک فیلم با محوریت جنگ که به وضعیت خانوادهه پشت جبهه می پردازد، میشود اصرار زنی برای دادن اجازه ورود به بز خانواده به لنج و همراه کردنش تا مقصد. و در ادامه بعد از ناکامی در این مسیر، در میان رودخانه پسرک زرنگ و شجاعی که نام فیلم هم برگرفته از اسم کوچک اوست، شیرجه میزند درون آب و تا خشکی شنا میکند و خودش را به بز میرساند. شاید اگر چنین فیلمی در یک جشنواره با محوریت کودک و نوجوان یا حتی یک جشنواره مناسبتی برگزیده میشد به آن خرده نمیگرفتم اما دریافت جایزه بهترین فیلم از یک جشنواره سیونهساله خود نشان از کیفیت و حال روز آن جشنواره دارد.
ناکام در قهرمان سازی و دنباله روی کلیشه سینمای دفاع مقدس
تکتیرانداز
تکتیرانداز قرار است روایتی باشد از یکی از قهرمانان جنگ که آوازهای جهانی دارد و علیرغم گذشت سالها در رسانههای تصویری کمتر به آن پرداختهشده است. روایت رسول زرین تکتیرانداز قهار لشکر14 امام حسین که بر اساس تعداد اهداف موفق نابودشدهاش، نام او را در زمره برترین تکتیراندازان جنگی قرار میدهند. فیلم اما بهجای نزدیک شدن به شخصیت زرین و نمایش وجوه بارز کاراکتر او بر پایه الگوی امتحان پس داده و کلیشهای سینمای دفاع مقدس عمل میکند. قرار است قصه نوجوانی را ببینیم که در پی انتقام شهادت برادرش قصد دارد با یادگیری مهارت زرین از دشمن انتقام بگیرد. اما درست بعد از آشنایی او با زرین و سختیهایی که به جان میخرد نهایتاً هیچ نتیجهای از اینکه که او به مهارت کافی رسیده نشان داده نمیشود و ناگهان درصحنه پایانی او را میبینم که در حال شکار فرمانده پایگاه عراقی از فاصلهای بسیار دور است! چنین برخورد سطحی با موضوع نهتنها ارزش شخصیت مورداشاره را پایین میآورد بلکه به این گزاره بیشازپیش دامن میزند که سینمای دفاع مقدس دیگر چیزی برای عرضه ندارد! گزارهای که البته باید به این شکل اصلاحش کرد که ظاهراً سینماگران آن چیزی در چنته ندارند چراکه جنگ هشتساله آنقدر زوایای پنهان دارد که هنوز که هنوز است میتوان درباره بسیاری از آنها فیلمهایی با رویکرد تازه ساخت.
بهجز شخصیتپردازی ضعیف شخصیت زرین که به غیر از تیراندازی بسیار دقیق و فوق حرفهای و چند جمله اخلاقی چیز دیگری به مخاطب عرضه نمیکند، فیلمبرداری فیلم را باید یکی از نقاط قوت آن قلمداد کرد. فیلمبرداریای که البته درصحنههای پایانی و پلانهای هوایی به دلیل کارگردانی چندان قابلقبول از کار درنیامده است.
چالش میان فرماندهان و رسول زرین دیگر مسئلهای است که الکن باقی میماند و به سرانجام درستی نمیرسد. بدونتعارف فیلمنامه جدیترین مشکل تکتیرانداز است و شخصیتپردازی حلقه مفقوده آن. فرمانده جدید عراقیها به دلیل یک کینه شخصی تصمیم میگیرد شخصاً از زرین انتقام بگیرد. اما سرچشمه این کینه مشخص نیست. چند نما بهصورت فلش بک و دیالوگهایی که از زبان شخصیت میشنویم قرار است ما را قانع کند که رسول زرین بزرگترین فرماندهان دشمن را هم درگذشته با دردسر روبرو کرده است. صحنههای جنگی در تکتیرانداز آنقدر بر اصل قصه و شخصیتپردازی اولویتدارند که از میانههای فیلم دیگر فرقی نمیکند قصه درباره چه کسی است. درباره یک فرمانده، یک سرباز یا یک مشاور جنگی. ما تا انتهای فیلم چیزی بیش از اطلاعاتی که احتمالاً میتوان از اینترنت دریافت کرد از زرین درنمییابیم. درباره اینکه او چگونه به این جایگاه رسیده یا بر پایه چه اصولی به این مهارت دست پیداکرده است. اگرچه بازی کامبیز دیرباز در نقش زرین قابلقبول است اما به دلیل آنچه در مورد شخصیتپردازی گفته شد قادر نیست همذاتپنداری مخاطب را برانگیزد. مطابق معمول باید پیشتر از شخصیت و شناسنامه او مطلع باشیم. هویتی قرار نیست شکل بگیرد و همهچیز بر پایه یک پیشزمینه ورای فیلم ایجاد میشود. قهرمان در خود اثر ساخته نمیشود و همهچیز در خدمت این است که تیپی بهدوراز هرگونه خطا یا اشتباه ساخته شود. مشکلی که گریبان سینمای دفاع مقدس را فراگرفته و سالهاست شاهد فیلمی نو در این حوزه نیستیم. فیلمی که شخصیت را در اتمسفر فیلم خلق و جغرافیای جنگ را در آن تعریف کند. اتفاقی که در تکتیرانداز هم نمیافتد در عوض با تیراندازی قهار طرف هستیم که دقیقترین شلیکها را میکند و دشمن برای از بین بردن او مجبور به استخدام تکتیرانداز خارجی میشود! فیلم از جنگ و جبهه جدا نمیشود و بهجای آنکه رسول زرین موضوع اصلی شود شاهد ماجرای عملیات فریب دشمن در میدان ایرانیها هستیم و البته نوجوانی که بهیکباره پس از مرگ استادش بهتیراندازی کارکشته تبدیل میشود. درست است که سفارشی بودن فیلم و نهادهای حمایتکننده آن نمیتوانند بهتنهایی به نقطهضعف یک فیلم بدل شوند، اما وقتی فیلمی با این کیفیت ناگهان سر از پخش تلویزیونی درمیآورد یعنی عملاً سرمایهگذاران نگرانی بابت برگشت سرمایه خود ندارند. مهم آن است که فیلم دیده شود. حالا پرده عریض سینما یا پلتفرمهای آنلاین نشد، شبکه سراسری صداوسیما که گزینه بهتری است!