تاریکخانه

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

تاریکخانه

من نمیدونم آیا هر کدوممون یه سرنوشتی داریم یا تصادفی عین یه پر با نسیم به این طرف و اون طرف میریم.ولی فکر میکنم شاید هردوی اینها درست باشه.شاید هردوی اینا در یه زمان اتفاق میفته...فارست گامپ

مترجم و نویسنده سینمایی
دانشجوی دکترای مطالعات تئاتر در دانشگاه چارلز جمهوری چک
لیسانس زبان روسی ازدانشگاه شهیدبهشتی
فوق لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه تربیت مدرس
فارغ التحصیل دوره فیلمسازی از انجمن سینمای جوانان ایران

سابقه همکاری با روزنامه بانی فیلم، مجله فیلم نگار، 24، سینمااعتماد، بولتن جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان اصفهان،سایت های سینماسینما و...

دنیایی از لودگی

منتشر شده در شماره 1976 روزنامه بانی فیلم-11 اردیبهشت 1390

دنیایی از لودگی

درباره فیلم کره ای آخرین پدرخوانده

به غیر از بازی بازیگران نقشهای اصلی مانند هاروی کیتل شیطنتهای کمدی واری و بزن بکوبی ستاره کره ای فیلم،شیم هیونگ رائه و دیگر بازیگران در این فیلم به هیچ عنوان در نیامده است.

فیلم در آمریکا فیلمبرداری شده و به زبان انگلیسی است.آخرین پدرخوانده با بازی بازیگر،کارگردان و نویسنده کره ای شیم هیونگ رائه که خود نیز در نقش پسر بچه یتیم دهه 50 که بعدها به کار خانواده اش که همان فعالیت در باند مافیایی است گماشته می شود.پس از یک شوخی که در فیلم مطرح می شود و در آن شیم 50ساله در نقش شخصیتی که اصلا به سن این نقش نمی خورد ظاهر می شود در ادامه با ساده انگاری هایی که فیلمساز در نمایش دادن یک فیلم به ظاهر گانگستری میکند کنترل از دستش خارج شده و تبدیل به یک فیلم مسخره ای می شود که اتفاقا ظاهرا قرار است فیلم کمدی باشد.

به جای پیچیدگی های بیهوده شیم ترجیح می دهد از خط داستانی ساده ای بهره ببرد.دو خانواده جنایتکار با هم نزاع دارند.بقیه فیلم می شود مسخره کردنها و متک کاری هایی که آنها با هم دارند.بر حسب وظیفه شیم یک گروه فیلمبرداری جمع و جور را گرد آورده و گروهی از بازیگران که ایفاگر شخصیتهای فیلم هستند.همچون مایکل ریسپولی،جان پینت،بلیک کلارک،جان پولیتو و دوست صمیمی و سابق جیسون میوز؛کوین اسمیت.برای ایجاد جذابیت فیلم نیز وی جاسلین دوناهو را که در فیلم خانه شیطان حضور داشت انتخاب کرده و برای نقش پدخوانده این مافیا بدون هیچ حرفی سراغ یک عدد هاروی کیتل رفته است.(که در فیلم وقتی شخصیت دیگری از عبارت پایین شهر استفاده می کند چهره بی تفاوت و رسمی به خود می گیرد.)

در واقع برای این نقش کیتل نه تنها به اندازه رابرت دنیرو که بعضا با بازی در نقشهای کمدی و دستمزدهایی که می گرفت احساس شرمساری می کرد بلکه حتی به نظر می آید خودش نیز از این کار لذت می برد و حتی بعضا افتخار این را هم دارد که از این گونه نقشهای مضحک هیچ ترسی ندارد.

البته مثلا فیلم به افتضاحی فیلم قبلی جری لیوایز نیست ولی شاید در آن مایه ها سهمی داشته باشد و از آن فیلم رنگ و بویی برده باشد.نوع کمدی عجیبی که شیم در این فیلم از آن استفاده کرده  غالبا جکهای سطحی ، سخیف و گاه بی مزه ای هستند که بیش از هر چیز باعث انزجار می شوندتا خنده.انگار که شخصیت ها به زور آنجا کاشته شده اند و فقط یک پالتوی نهرویی تنشان کرده  اند و خواسته اند تا انجا با این حرکات فیلم را پیش ببرند.آخرین پدر خوانده بیش از آنکه کاملا مزخرف باشد به نوعی شیرین است ولی بهترین کار همان است که این فیلم و همه چیز درباره آن را به دست فراموشی بسپارید.

La.times

ستاره ها در توهم

 منتشر شده در روزنامه بانی فیلم شماره 1972-6 اردیبهشت 1390 و وبسایت سینمانگار

 

ستاره ها در توهم...

بیش از هر چیز جوان بودن این افراد تکان دهنده است،این 10 ستاره جوان که همگی به نوعی در کودکی وارد سینما شدند نقطه مشترکشان مسیری است که پس از بدست آوردن شهرت دنبال کردند.از اعتیاد به مواد مخدر و الکل گرفته تا شکست های مختلف روحی و عاطفی همگی شاهدی بر این مدعا هستند که بیش از همه چیز در سینما ظرفیت مهم است.خوشبختانه تعدادی از این بازیگران با تلاش و پشتکار خود به مسیر طبیعی بازگشتند در حالیکه بر خی از آنها به تدریج محو شدند و همچنان در مسیر نابودی خودشان از هیچ کاری دریغ نمی کنند....

هالی جوئل اوسمنت

هالی زمانی که در جولای 2006 در اتومبیلش تحت تاثیر مصرف الکل بود تصادف کرد و همه ساکنین آن پیش چشمان او جان باختند.ستاره متولد لس آنجلس که اولین تجربه اش در سن شش سالگی بازی در فیلم فارست گامپ بود بیشتر به خاطر نقش خیره کننده اش در حس ششم شناخته می شود و علی رغم  برخورد قانونی با وی هنوز بازیگری موفق است و اخیرا در داستان عاشقانه و عاطفی خانه غولها نیزحضور پیدا کرده است.هالی که در صدر این فهرست قرار گرفته تنها ستاره ای است که آسیب کمتری به خود وارد کرده است.وی پس از تخلفی که انجام داد محکوم به پرداخت جریمه نقدی 1500 دلاری شد.

کوری هایم

کوری هایم و کوری فلدمن در چند فیلم با هم بازی کردند،با هم بزرگ شدند و سپس با هم به دام اعتیاد افتادند.آنها پس از بازی در پسران گمشده موفقیت مشترک دیگری نیز در دو فیلم گواهینامه رانندگی و Dream alittle dream بدست آوردند.تا  اینکه به تدریج تب این دو ستاره جوان فروکش کرد و آنها هر کدام راهی را برای رسیدن به موفقیت برگزیدند.ولی در نهایت به الکل پناه بردند.هایم به مصرف قرص های مختلف روی آورد و دچار کمبود وزن شدید و پوسیدگی دندان نیز شد و در چند فیلم ضعیف بازی کرد.فلدمن که از نظر تجاری از او موفق تر بود در فیلم Goonnies و پیشم بمان بازی کرد و صداپیشگی شخصیت دوناتلو در لاک پشت های نینجا را نیز بر عهده داشت. او نیز به اعتیاد روی آورد.مصاحبه ای که آنها در برنامه مستند شبکه A&E انجام دادند با جمله ای که فلدمن در پایان برنامه گفت پایان غم انگیزی بر کار این دو ستاره بود.جایی که فلد من گفت : "دیگر کاری با هایم معتاد و الکلی ندارد...".کوری هایم سرانجام در دهم مارس سال گذشته در گذشت.

ادوارد فورلانگ

ادوارد بیشتر به خاطر نقش جان درترمیناتور2 یا دنی وینیارد در فیلم تاریخ مجهول آمریکا شناخته می شود.وی پس از آن قدر موقعیت خود را ندانست و به مواد مخدر روی آورد.تخلفات او همچون رانندگی هنگام مستی و سرقت گوشت خرچنگ از یک فروشگاه سرانجام او را گرفتار قانون کرد و پس از آن برای درمان به کلینیک ها متعددی رفت.وی اکنون ازدواج کرده و یک فرزند دارد .او سلامتی اش را دوباره بدست آورده ولی با این وجود شایعات پیرامون او همچنان ادامه دارد.همچنین این امکان وجود دارد که وی بار دیگر به دنیای سینما بازگردد.

تاتوم اُ  نیل

تاتوم هنوز عنوان جوانترین بازیگری که در سن 10 سالگی برای فیلم ماه کاغذی موفق به دریافت اسکار شده را یدک می کشد.و پس از آن با مشکلات متعددی چون اعتیاد به کراک و هروئین دست و پنجه نرم کرد.در طول دوران اعتیاد تاتوم،وی نقش کوچکی در فیلم پادشاه جنگ با مایکل جکسون  بازی کرد که در نهایت به دلیل برخی مشکلات با وی از آن کنار کشید.حالاتاتوم که فرزندانش دیگر کنارش نیستند پس از دستگیری اش در جولای 2008 در برنامه های ترک اعتیاد کلینیک شرکت می کند .

براد رنفرو

در 15 ژانویه 2008،سرانجام اتفاقی که همه مدتها در پی آن بودند به وقوع پیوست.جسد براد رنفورد 25 ساله در آپارتمانش در لس آنجلس به علت مصرف بیش از حد هروئین پیدا شد.مسیر نابودی و در واقع زندگی غیر طبیعی رنفرو پس از بازی در فیلم ارباب رجوع در نقش جوانک عاصی و مزاحم،مارک سوی آغاز شد.راهی که در نهایت باعث شد وی اعتیاد شدیدی به هروئین و متادون پیدا کند و آن رسوایی بزرگ در سال 2005 برایش به وجود آید که این مسیر سه سال پیش در نهایت با مرگ غم انگیز وی به پایان رسید.

جودی سوییتین

جودی بازیگر جوان سریال تلویزیونی خانه کامل بود. ولی به تدریج دیگر آن بازیگر معصوم و بی گناه تبدیل به معتادی به موادی چون کریستال شد.وی نه تنها چندین دندانش را در اثر اعتیاد از دست داد بلکه به تدریج شوهرش را هم از دست داد و باعث شد همه از رفتارهای نامتعادل و گاه جنون آمیز او به سطوح بیایند.ولی همین اواخر و پس از تولد دخترش،زویی روی به زندگی آرام و بی دغدغه ای آورد و تصمیم گرفت بر روح سرکش خود غلبه کند و زندگی همچون دیگر مردم داشته باشد.

دوقلوهای تویینز

نفرین خانه کامل به همین جا ختم نمی شود.دوقلوی شبیه به هم که عاشق شاخه درخت بوند؛ ماری کیت و اشلی البته در مسیر نابودی کمی محتاط تر عمل کردند.آنها شهرتشان را پس از فیلمهای ماری کیت و اشلی و کالاهای مارک دو ستاره بدست آوردند ولی در مرکز مداوم نورافکن ها و توجه ها بودن سرانجام این بلا را سرشان آورد.ماری کیت در سال 2004 توانست سلامتی دوباره اش را پس از مدتها که شایعاتی پیرامون اعتیاد وی به وجود آمده بود و ناراحتی هایی که از بی اشتهایی داشت، بدست آورد واشلی نیز که در برخی مهمانیهای شبانه با ظاهری نامعمول و چشمانی خمار حضور پیدا می کرد ،شک همه را به یقین بدل کرد که او نیز گرفتار اعتیاد شدید شده است. اما ماجرای ماری کیت به همین جا ختم نمی شود و حتی این اواخر با مرگ ناگهانی هیث لجر شدت هم می گیرد.شایعاتی نیز پیرامون رابطه این دو بازیگر وجود دارد مبنی بر اینکه هیث لجر پیش از مرگش ظاهرا با کیت قراری داشته و حتی برخی نیز گفته اند که این خود کیت بوده که مواد لجر را تامین می کرده است.این موضوع وقتی جدی تر می شود که بدانیم تنها کسی که برای اولین بار جسد هیث لجر را پیدا کرده که اتفاقا یک ماساژور بوده پیش از اینکه با پلیس تماس بگیرد ابتدا به ماری کیت خبر می دهد.

مکالی کالکین

کالکین پس از بازی در فیلمهای خانوادگی متعدد همچون دایی باک،تنها درخانه و ریچی ریچیه ، به تدریج به نوعی از پیشرفت و رشد کردن ناامید شد و جایگاهش را از دست داد.او کم کم خانواده اش را از خود راند و با دختری که در سن هجده سالگی دیده بود ازدواج کرد.و سپس به مصرف ماری جوانا و قرص های مختلف پناه برد.این روزها اما او منزوی شده با این حال برخی ممکن است بگویند نقشهای سرگذشت وار او  در فیلمهای محبوبی چون غول مهمانی فرصت جدیدی را برای او به وجود آورده است.در هر صورت به جز این هم نمی توان از کسی که در کودکی تبدیل به ثروتمند ترین بازیگر کودک تمام دوران می شود، انتظار داشت.

درو باریمور

تقریبا همه حیرت زده شدند وقتی فهمیدند جرتی دوست داشتنی فیلم ای.تی به سرعت و با سختی بسیار بزرگ و تبدیل به معتادی روانی شده است. خبرگزاری ها از همان کودکی اخبار وی را دنبال می کردند و وقتی اولین بار سیگار در دست او دیدند آن را منعکس کرده همچنین وقتی در سن یازده سالگی رو به مصرف الکل آورد باز هم در مرکز توجه بود و در دوازده سالگی دیگر به آن کودک دوست داشتنی هیچ شباهتی نداشت.وی به دام اعتیاد و مصرف کوکائین افتاد.ولی پیش از آنکه دوران نوجوانی را به پایان برساند در سن چهارده سالگی تقریبا تلاش کرد تا به حالت طبیعی بازگردد.ولی عجیب ترین اتفاقی که افتاد زمانی بود که باریمور مقدار زیادی مواد مصرف کرده بود و در مصاحبه ای با دیوید لترمن دست به کار بسیار عجیبی زد.حالا در سن سی و چند سالگی اگرچه او هنوز سرحال و جوان است ولی با این حال مجرد است و از سلامت عقلی و جسمی کامل برخوردار است.

ریور فونیکس

مرگ ریور به علت مصرف بی رویه مواد مخدر واقعا شوک بزرگی بود.به علاوه که فعالیت های جنبی فونیکس برای مردم عادی عجیب و غیر طبیعی به نظر می آمد.تا اینکه حلقه طرفداران و دوستداران او به عزا تبدیل شد و بعدها همه به نوعی یاد او را درشکلهای مختلفی چون ترانه (فلفل تند قرمز چیلی،نیروانا،REM)،فیلم های تبلیغاتی(مصاحبه با خون آشام) و کتابها(صورتی،گاس ون سنت)  گرامی داشتند.وی در سن بیست سالگی در فیلمهایی چون کارم بمون،فرار با دست خالی و خلوت من در ایداهو نقش اصلی را بازی کرده بود.ولی متاسفانه کودکی پر فراز و نشیب و تلقین عقاید مختلف فکری و فرهنگی مختلف در خانواده ای سنتی و غیر معمول نهایتا باعث شد او به آخرین راه موجود و البته کشنده ترین آنها پناه ببرد.

 

فقط آل پاچینو می تواند آل پاچینو باشد

چند خطی برای استاد

فقط آل پاچینو می تواند آل پاچینو باشد....

همیشه همین است.بازیگری با بازی در یک یا چند فیلم مطرح نامش بر سر زبان ها می افتد و اعتباری برای خود دست و پا می کند.حالا اگر خیلی بخواهد مطمئن عمل کند در انتخاب های بعدی اش سعی می کند فیلم های بهتری بازی کند تا به اعتبارش لطمه ای  نخورد.چه بسیار بازیگرانی بوده اند که با بازی در چند فیلم معتبر و خوب ولی به دلیل همین عدم تصمیم گیری مناسب در مسیر ناهمواری افتادند و تجربه چدان موفقی را از سر نگذراندند.بر عکس این قضیه هم صادق است .بازیگرانی که فیلمهای چندان مهمی بازی نکردند ولی به یک باره با حضور در یک فیلم مطرح چنان شهرتی کسب کردند که در طول دوران کاری شان آن را تجربه نکرده بودند.اما حالا می خواهم از بازیگری نام ببرم که در هیچ یک از این دسته ها جای نمی گیرد.زیاد فکر نکنید...او را خواهید شناخت.او همانی است که باید باشد.همان طور مهربان با نگاهی نافذ و حرکاتی ویران کننده.از همان آغاز دوران کاری اش به تدریج با حضور در فیلم های مهم و البته ماندگار بر اعتبار خودش افزود.استارت این کار اما تقریبا از جاودانه فرانسیس فورد کاپولا زده شد.با اینکه در آن موقع پاچینو در چندین فیلم بازی کرده بود اما تهیه کنندگان پدرخوانده به شدت با حضور او در نقش فرزند پدرخوانده مافیای نیویوک مخالف بودند.اما کاپولا می دانست که اشتباه نمی کند و اطمینان داشت آن روز او کاری خواهد کرد که امروز با بازیگری طرف باشیم که در هیچ یک از مقیاس های مرسوم نگنجد.وی در پدرخوانده یک و بعدها در دوقسمت بعدی آن نیز درخشید و قسمت سوم فیلم را رسما از آن خود کرد.فیلم های دهه هفتاد که او در آنها ایفای نقش کرد به خصوص همکاری های به یاد ماندنی اش با سیدنی لومت فقید و برایان دی پالما همانی را برایمان به نمایش گذاشتند که می دیدیم.وقتی سانی عصبی و ناشی را در آن بانک می بینیم در حالیکه  از ترسی درونی رنج می برد به حدی تحت تاثیر فضا قرار می گیریم که کاملا او را در آن قالب باور می کنیم.یا وقتی او را به نقش فرانک سرپیکوی متعصب و متعهد در رویارویی با سیستم فاسد قضایی آمریکا می بینیم و حتی در نقش تونی مونتانای صورت زخمی و جنایتکار ایمان می آوریم که او یک بازیگر تمام عیار است.

او به تدریج این روند را ادامه می دهد.تا بالاخره یک شاهکار دیگر رو می کند که البته این بار به خاطرش تحسین هم می شود و اسکار می گیرد.در فیلم بوی خوش زن چنان در قالب سرهنگ نابینای بازنشسته فرو می رود که تو گویی فکر می کنیم او مادزاد کور بوده و حالا دارد نقش خودش را مقابل دوربین ایفا می کند.حالا دیگر او را چنان می پندارم که انگار از بدو تولد هنرپیشه بوده و کارش غافلگیر کردن تماشاگران در شاه سکانس هایی است که خودش در قاب دوربین می آفریند.در دونفره هایش با دیگر بازیگر بزرگ هم نسلش، رابرت دنیرو که دومین همکاری مشترک این دو غول بازیگری معاصر بود آن طور با حرکات و رفتارش وینست هانای مخمصه را به ما معرفی می کند که وقتی به آن سکانس پایانی و جادویی می رسیم آرزو می کنم که ای کاش اینجا نیل مک کالی را از دست نمی دادیم تا شاید کمی بیشتر از دوئل هایش با وینسنت هانا لذت می بردیم.همچنین در دیگر تجربه اش با استاد موجزگوی داستان های پرکشش؛ مایکل مان رسما جادویمان می کند.تهیه کننده برنامه معروف شصت دقیقه که حالا بهانه جدیدی برای برنامه اش پیدا کرده آنقدر با حرکات و نگاه سِر کننده اش تاثیرگذار است که آن سکانس پایانی و خروج لوئل برگمن از استودیو با آن تاب دادن یقه کتش بیش از هر چیز عشق و علاقه را نسبت به این بازیگر بزرگ برایمان به همراه می آورد و یادآوری این نکته را که راه را اشتباه نیامده ایم و او همانی است که باید باشد.حتی به نظرم کاراکتری که در وکیل مدافع شیطان به نقش رئیس شیطان صفت و به واقع اهریمن کوین لومکس ایفا می کند باز با همان نگاه ها است ویران کننده است.

اما از هر چه بگذریم حضور او در بی خوابی،فیلم نامعمول کریستوفر نولانِ نابغه چیز دیگری است.او این بار نقش کاراگاهی به نام ویل دورمر را دارد که دچار بی خوابی شدید است و بدتر از همه اینکه مجبور است در جایی به دنبال سرنخ برای یک جنایت بگردد ،که بدبختانه نیمی از سال روز است و نیمی دیگر شب و از بختِ بد، او در نیمه روز سال آنجا حضور دارد و آفتاب شدید منطقه آلاسکا مانع از خوابیدن او حتی برای لحظه ای می شود.فیلم اثر درخشانی است که بیش از همه با بازی درخشان تر اوست که عینیت پیدا میکند.

وحالا او هفتاد و یک ساله شده اما هنوز کار می کند و هنوز هم تحسین می شود.حضورش در فیلم تلویزیونی تو جک را نمی شناسی به نقش دکتر جک قاتل نیزباز همان حس و خاطره از بازی فراموش نشدنی او را برایم به ارمغان آورد.حتی روی صحنه هم با نمایش تئاتر ونیزی که پیش از این آن را مقابل دروبین اجرا کرده بود ثابت می کند که این همه اعتبار و شهرت حاصل عمری کار مستمر است.همه اینها اما نتیجه این است که یک بازیگر حرفه ای در معیار جهانی و البته در مقیاسی فراتر از سطح استاندارد، آن قدر عشق دارد و می داند که هر نقشی را بدون آنکه بخواهیم از آنِ خود می کند و وادارمان می کند بازی اش را ستایش کنیم.اما او به راستی چه کسی می تواند باشد جز آل پاچینو.مگر چند آل پاچینو در دنیا داریم که شخص دیگری را به ذهن متبادر کنیم....نه، همه چیز هنوز درست است...او خودش است ...همانی که باید باشد... او آل پاچینوست ...در واقع فقط آل پاچینوست که می تواند آل پاچینو باشد....

این ده روز رویایی

نخل های بی سر

این ده روز رویایی

امسال نیز همچون سالهای گذشته بزرگترین رویداد سینمایی جهان قرار است از روز 11 می تا 22 می در شهر زیبای ساحلی کن برگزار شود و سیل عظیمی از علاقه مندان و سینما گران را به سوی خود بکشاند.در واقع در این ده روز رویایی وجه مشترک همه آنهایی که در این رخداد حضور دارند یک چیز است و آن عشق و علاقه به هنر و سینماست.در این ده روز همه در کنار هم کلی فیلم می بینند و پیرامون آنها با هم صحبت می کنند.ستارگان با فیلمهایشان یا به عنوان میمهان به این فستیوال می آیند و طرفداران و علاقه مندان آنها نیز از لذتی غریب بهره مند خواهند شد.در طول  ادوار مختلف جشنواره کن همواره با مسائل و حاشیه های فراوانی رو به رو شده است اما چیزی که همچنان این جشنواره را پایدار و به عنوان معتبر ترین فستیوال سینمایی جهان به دیگران معرفی کرده است همان اهداف و فلسفه اصلی شکل گیری چنین جشنواره ای بوده است.سیاست کلی مجریان این جشنواره در واقع گرد هم آوردن سینماگران مختلف جهان و فیلم هایشان در محفلی صمیمی و دوستانه است تا بتوانند برای یک دوره ده روزه در کنار هم به دور از هرگونه نگرش و دغدغه ای فقط درباره فیلم و سینما حرف بزنند.بگذریم که حالا چند سالی است که حاشیه هایی هم برایش ایجاد شده است.

امسال نیز ریاست هیئت داوران جشنواره را همچون دو سال گذشته یکی از سینماگران مطرح آمریکایی بر عهده دارد.رابرت دنیرو بازیگر محبوب و تحسین شده جهان سومین آمریکایی است که پس از شون پن و تیم برتون در دو دوره قبل ریاست هیئت داوران این معتبرترین رویداد سینمایی جهان را عهده دار است.همچنین مایکل گوندری سینماگر صاحب نام فرانسوی و کارگردان فیلمهایی چون درخشش ابدی یک ذهن بی آلایش ،زنبور سبز ،علم خواب و... ریاست هیئت داوران بخش فیلم های کوتاه و سینه فونداسیون را به عهده دارد.امیر کوستاریکا فیلمساز صاحب نام صرب نیز ریاست هیئت داوران بخش نوعی نگاه و باگ جون هو کارگردان کره ای ریاست بخش دوربین طلایی را بر عهده دارند.

افتتاحیه جشنواره اما قرار است با آخرین ساخته وودی آلن با عنوان نیمه شب در پاریس آغاز شود.این فیلم کمدی رمانتیک که با بازی ماریون کوتیلارد ،مایکل شین و همچنین کارل برونی همسر سابق رئیس جمهور فرانسه به طور کامل در پاریس فیلمبرداری شده قرار است همزمان با نمایش در جشنواره کن در سینماهای فرانسه نیز به نمایش عمومی در آید.از دیگر بزرگان حاضر در جشنواره امسال نیز می توان به لارنس فون تریه که پس از فیلم جنجالی و عجیب و غریب ضد مسیح این بار با تریلر علمی تخیلی مالیخولیا به کن آمده،دیوید کراننبرگ با تریلر یک روش خطرناک،پدرو آلمادووار با درام پوستی که در آن زندگی می کنم،ترنس مالیک با درام فانتزی درخت زندگی که سرانجام قرار است در این دوره رنگ پرده را به خود ببیند و درام جدید گاس ون سنت به نام بی قرار که بناست به عنوان افتتاحیه بخش نوعی نگاه به نمایش در آید،اشاره کرد.آخرین نسخه از سری فیلمهای پرطرفدار دزدان دریایی کارائیب نیز قرار است در بخش خارج از مسابقه به نمایش در آید و پس از آن از روز بیستم می در آمریکا اکران شود.

اما اسامی فیلمهای بخش مسابقه شصت و چهارمین فستیوال کن از این قرار است:

پوستی که دران زندگی می کنم-پدرو المادووار

خانه ای از تحمل-برتراند بونلو

Pater-آلن گاوالیر

پاورقی-جوزف سدار

روزی روزگاری در آناتولیا-نوری بیلگه سیلان

پسری با دوچرخه-ژان پیر و لوک داردِن

هاوره-آکی کاریسماکی

HANEZU NO TSUKI-نائومی کاواسه

زیبای خفته-جولیا لی

لطیف-مایون لو بسکو

درخت زندگی-ترنس مالیک

منبع-رادو میهایلونو

هارا کیِری:مرگ یک سامورایی-تاکشی مِلک

ما نیز یک پاپ داریم-نانی مورتی

ما باید درباره کوین صحبت کنیم-لین رامسی

میشل-مارکوس شلینزر

مالیخولیا-لارنس فون تریه

جاده-نیکولاس ویندینگ رفن

اسامی فیلمهای بخش نوعی نگاه

فیلم افتتاحیه: بی قرار-گاس ون سنت

شکارچی-باکور باکورادزه

HALT AUF FREIER STRECKE -آندریاس درسن

به جز شیطان-برونو دو مونت

مارتا مارسی می مارلین-شون دورکین

برف های کلیکانجارو-رابرت گودیگیان

skoonheid-اولیور هرمانوس

روزی که او می آید-هونگ سانگسو

بونسای-کریستین ژیمنزه

تاتسومی-اریک هو

-Arirangکیم کی دوک

پسر عاشق-کاتالین میتولسکو

دریای زرد-نا هونگ جین

دوشیزه بالا-ژراردو نارانجو

کار سخت-ژولیاناروژاس و مارکو دوترا

وزیر-پیر شولر

Toomelah-ایوان سن

اسلو،31 آگوست-جوآشیم تریر

اسامی فیلم های بخش خارج از مسابقه

پیروزی-خاویر دورینژر

سگ آبی-جودی فاستر

هنرمند-میشل هازاناویسیوس

دزدان دریایی کارائیب:موج های بیگانه-راب مارشال

نیمه شب در پاریس-وودی آلن

نمایش های شبانه(Midnight Screenings)

شمشیرزن-چان پیتر هو سون

مهلت اضافی-اوراردو گوت

نمایش های ویژه

لابرادور-فردریک اسپوک

رئیس کارگاه جهنمی-ریتی پانه

میشل پتروچیانی-مایکل رادفورد

لارزاک-کریستین رواود

اسامی فیلم های بخش سینه فونداسیون

ببرهای حیله گر-آرامیسووا فامو(جمهوری چک)

سو و اوچیکاوا-ناتانائیا کارتون(سنگاپور)

سفر-سیمائو کایاته(آمریکا)

روی پلکان-آنت کوستی(اسرائیل)

درد و رنج روح انسانی-دس جامازو و جو بوکمن(آمریکا)

بنتو مونوگاتاری-پیتر دریکس(بلژیک)

نامه-دروتیا دروموا(آلمان)

دوئل پیش از شب-آلیس فورتادو(برزیل)

Drari-کمال لزراق (فرانسه)

SALSIPUEDES-ماریانو لوکی (آرژانتین)

جشن عروسی-گاستون مارگولین و مارتین مورگنفیلد(آرژانتین)

تا آمدن تابستان-پاسکواله ماریانو(ایتالیا)

گل آلود-جفرسون مونئو(آمریکا)

مارتا باید پرواز کند-مایان ریپ(اسرائیل)

پرواز در شب-سون تایه جیوم(کره جنوبی)

دمدمی-ماریا اتستنمِتس(آلمان)

……………………………………………………………………………………………………………………..

گفتنی است شصت و چهارمین جشنواره کن در حالی از روز یازدهم می در شهر ساحلی جنوب فرانسه برگزار می شود که هیچ فیلمی از سینمای ایران در این فستیوال حضور ندارد.همچنین اجرای مراسم افتتاحیه و اختتامیه جشنواره را ملانی لورن بازیگر فرانسوی فیلم هایی چون لعنتی های بی آبرو بر عهده دارد.

اما حال نگاهی داریم به برخی از فیلم های مهم و معتبر جشنواره امسال که امید می رود مورد توجه داوران و منتقدان قرار گیرند.

درخت زندگی

این فیلم در واقع قرار بود به عنوان فیلم اختتامیه جشنواره سال گذشته نمایش داده شود و البته در چندین جشنواره دیگر هم خبر حضورش داده می شد ولی بالاخره پس از کش و قوس های فراوان قرار است تازه ترین فیلم ترنس مالیک در بخش مسابقه جشنواره امسال به نمایش در آید.این فیلم با بازی براد پیت،شون پن و جسیکا چستین داستان خانواده ای است که داری سه پسر هستند و یکی از آنها جک نام دارد.جک در تقابل میان پدر و مادرش و چیزهای عجیبی که پیرامون خود می بیند سعی در تمایز و همسان کردن خود با شرایط موجود دارد.پدر و مادر او نیز هر کدام سعی در اثبات وفاداری خود نسبت به جک دارند.همه اینها اما با بیماری سخت جک تحت الشعاع قرار می گیرد.حالا سال ها گذشته و جک مردی میانسال است.او اکنون در دنیای مدرنی قرار گرفته که انگار همه چیز برایش ناآشناست و بخشی از گذشته خود را در سالهای دور جا گذاشته است.جک حالا وقتی همه چیز را این قدر متفاوت با گذشته می بیند و به نوعی دائما از سرگشتگی اش رنج می برد سعی می کند با دنیای جدید کنار بیاید و حتی پدرش را که در سالهای کودکی باعث رنجش خاطر او شده بود ببخشد تا شاید قدری از ناملایمت های اطراف بکاهد.فیلم در واقع یک سورئالیست جذاب پیرامون خانواده ای آمریکایی است که ابتدا داستان آنها را در دهه پنجاه و سپس زندگی فرزند آنها را در سالهای اخیر می بینیم.براد پیت در نقش پدر خانواده ایفای نقش می کند و شون پن نیز به نقش جک ظاهر شده است.ترنس مالیک کارگردان شصت و هشت ساله و گزیده کار آمریکایی پس از ساخت فیلم هایی چون خط باریک قرمز،روزهای بهشت،دنیای جدید این بار نیز سراغ داستانی جذاب رفته که انتظار می رود در اولین نمایش خود مورد توجه مخاطبان و داوران قرار گیرد.

مالیخولیا

خیلی ها وقتی فیلم عجیب و نامتعارف ضد مسیح را در فستیوال دو سال پیش دیدند به واقع نمی دانستند در برخورد با چینین فیلمی باید چه واکنشی نشان دهند.فیلمی که با نمایش بی پرده خشونت و دیگر مسائل نوعی از فانتزی را به خورد مخاطبان می داد که تماشاگر بیش از هر چیز مبهوت می ماندووضد مسیح اما بیش از هر چیر فیلمی ضد زن به حساب می آمد و خیلی ها نیز از این نظر به فیلم خرده گرفتند.ولی با همه اینها فیلم یک بازی درخشان از شارلوت گیزنبورگ داشت که یک نخل طلا هم برایش به ارمغان آورد.خالق فیلم های هنوز ماندگار رقصنده در تاریکی و داگویل که در ساخت فیلم های ضد ژانر تبحر خاصی دارد این بار اما با فیلم مالیخولیا نوید فیلم گرم و تازه دیگری را از این مرد خوش ذوق دانمارکی می دهد.فیلم داستان دو خواهر است که با تهدید هایی که از یک سیاره دیگر نسبت به زمین می شود رابطه خود را دگرگون و آشفته می یابند و سعی در ساماندهی آن دارند. لارس فون تریه در تریلر علمی تخیلی جدید خود این بار نیز از شارلوت گینزبورگ ،کریستین دانست و کیفر سوزرلند در فیلمش استفاده کرده است.

بی قرار

گاس ون سنت پس از فیلم اسکاری میلک حالا سرغ داستان ویژه ای رفته که در آن دختر نوجوانی که به زودی به خاطر بیماری لاعلاجش می میرد عاشق پسری می شود و دوست دارد که او در مراسم تدفینش شرکت کند اما رویارویی آنها با خلبان ژاپنی از جان گذشته جنگ جهانی دوم شرایط تازه ای را ایجاد می کند.فیلمساز 59 ساله آمریکایی که فیلمهایی چون ویل هانتینگ خوب،پاریس،دوستت دارم،پارک پارانویا و فیل را درکارنامه دارد در واپسین اثر خود سراغ درام گیرایی رفته که به نوعی فیلم تینیجری هم محسوب می شود.همچنین ستاره جوان استرالیایی،میا واسیکوفسکا که در فیلم آلیس در سرزمین عجایب استعداد خود را به نمایش گذاشته بود در این فیلم ایفای نقش کرده است.

یک روش خطرناک

این فیلم به چگونگی دستیابی زیگموند فروید روانشناس مشهور نروژی به نظریه تحلیل روانکاوی و در واقع تولد این علم می پردازد.در این فیلم ویگو مورتنسن در نقش فروید ظاهر شده و رابطه عمیق او با کارل جونگ با بازی میشل فاسبیندر باعث جرقه این نظریه می شود.دیوید کراننبرگ کارگردان 68 ساله و معتبر کانادایی که فیلمهایی چون تاریخ یک خشونت،پرواز،هستی و وعده های شرقی را در کارنامه دارد این بار سراغ تریلری رفته که جزئیات زندگی و کاری روانشناس مولف و معتبر نروژی را واکاوی می کند.علاه بر مورتنسن و فاسبیندر کیرا نایتلی جوان نیز در این فیلم حضور دارد.فیلم بر اساس نمایشنامه ای از کریستوفر هامپتون و کتاب یک روش خطرناک اثر جان کر نوشته شده است و در کشورهایی چون آلمان،اتریش و سوئیس مقابل دوربین رفته است.

پوستی که درآن زندگی می کنم

تازه ترین اثر کارگردان شصت و دو ساله اسپانیایی پس از درام عاشقانه و تاثیرگذار آغوش های شکسته فیلمی است با بازی آنتونیو باندراس تحت عنوان پوستی که در آن زندگی می کنم .فیلم که بر اساس رمان موش نوشته تیری جانکت ساخته شده داستان انتقام جویانه جراح پلاستیکی است که در جستجوی افرادی است که به دخترش تجاوز کرده اند.علاوه بر باندراس،النا بانایا و  ماریسا پدره در این جدیدترین فیلم شخصی آلمادوار که  در اسپانیا ساخته شده است بازی می کنند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

101 فیلمنامه برتر تاریخ سینما معرفی شدند

منتشر شده در روزنامه بانی فیلم شماره 1965-29 فروردین 1390

101 فیلمنامه برتر تاریخ سینما معرفی شدند

پدر خوانده،کازابلانکا،همشهری کین،محله چینی ها،فهرست شیندلر و همه بهترین فیلم های تاریخ سینما فقط در یک نقطه مشترکند.هر کدام از آنها از نگاه نویسندگانشان  آغاز می شوند.پیش از آنکه بازیگران انتخاب شوند و دوربینی در کار باشد این فیلمنامه نویس است که با صفحات سفید پیش رویش دنیایی از تصویر و حرکت می سازد و داستانی کلاسیک و جذاب را به نگارش در می آورد.برای نخستین بار اتحادیه نویسندگان غرب و شرق سینمای آمریکا فهرستی منتشر کرده اند که در آن 101 فیلمنامه برتر تاریخ سینما به ترتیب آمده است.این 101 فیلمنامه در واقع جمعی از سرآمدترین دستاورهای فیلمنامه نویسی را گرده هم آورده است و بر اساس نظر جمعی از کارشناسان و نویسندگان حرفه ای سینما و تلوزیون مرتب شده اند.در تابستان سال 2005 نیز یک نظر سنجی بر اساس ده فیلمنامه برتری که از روی آنها فیلمی ساخته شده به عمل آمد.هر فیلمی انگلیسی زبان یا خارجی زبان، کلاسیک یا مدرن می توانست در این نظرسنجی حضور داشته باشد.نتایج اما همچون سفرنامه ای از بهترین فیلم های از آب در امد .فیلم هایی از همه دوران ها از ده سی تا کنون در این نظر سنجی حضور داشتند.

همچون آهنگساز یک سمفونی کلاسیک یا مولف یک رمان ماندگار،تصاویر و لحظات به یاد ماندنی فیلم ها را نیز نمی توان بدون نخستین طراح و در واقع مولف اولیه انها تصور کرد.فیلمنامه نویس فیلم نخستین کسی است که فیلم را درذهن خود می سازد و داستان را از منظر خود باز گو میکند.اگرچه اغلب فیلم های کلاسیک به نام کارگردانان یا بازیگران ستاره شان شناخته می شوند اما با این فهرست در واقع یک بازنگری اساسی روی خالقان اولیه این فیم ها انجام شده است.کسانی که برای اولین بار قلمشان را در طراحی شخصیت های محبوبی که در طول همه دوران ها با آنها انس گرفتیم می لغزانند و همه خاطره های خوبی را که از این فیلم ها به یاد داریم را برایمان عینیت بخشیدند.این 101 فیلمنامه برتر بیش از هرچیز آشنایی مردم و مخاطبان را با نویسندگان این شاهکارهای فراموش نشدنی به همراه داشت و باعث شد تا همه دریابند که اینها بهترین نویسندگان فیلم های تمام دوران هستند.

و اما  101 فیلمنامه برگزیده به شرح زیر است:

  1. کازابلانکا
  2. پدرخوانده
  3. محله چینی ها
  4. همشهری کین
  5. همه چیز درباره ایو
  6. آنی هال
  7. سانست بولوار
  8. شبکه
  9. بعضی ها داغشو دوست دارند
  10. پدرخوانده 2
  11. بوچ کسیدی و ساندنس کید
  12. دکتر استرنج لاو
  13. فارغ التحصیل
  14. لارنس عربستان
  15. آپارتمان
  16. پالپ فیکشن
  17. توتسی
  18. در بارانداز
  19. کشتن مرغ مقلد
  20.  زندگی شگفت انگیزی است
  21. شمال از شمال غربی
  22. رستگاری از شاوشنگ
  23. بر باد رفته
  24. درخشش ابدی یک ذهن بی آلایش
  25. جادوگر شهر اوز
  26. غرامت مضاعف
  27. روز موش خرما(روز دوم فوریه)
  28. شکسپیر عاشق
  29. سفرهای سولیوان
  30. نابخشوده
  31. منشی همه کاره او
  32. فارگو
  33. مرد سوم
  34. بوی خوش موفقیت
  35. مظنونین همیشگی
  36. کابوی نیمه شب
  37. داستان فیلادلفیا
  38. زیبای امریکایی
  39. نیش
  40. وقتی هری سالی را ملاقات می کند
  41. رفقای خوب
  42. مهاجمین صندوقچه گمشده
  43. راننده تاکسی
  44. بهترین سال های زندگی ما
  45. پرواز بر فراز آشیانه فاخته
  46. گنج های سیرامادره
  47. شاهین مالت
  48. پل رودخانه کوای
  49. فهرست شیندلر
  50. حس ششم
  51. اخبار تلویزیونی
  52. بانو لیو
  53. همه مردان رئیس جمهور
  54. منهتن
  55. اینک آخرالزمان
  56. بازگشت به آینده
  57. کریمر علیه کریمر
  58. آدم های معمولی
  59. شبانه اتفاق افتاد
  60. محرمانه لس آنجلس
  61. سکوت بره ها
  62. ماه زده
  63. آرواره ها
  64. دوران مهرورزی
  65. آواز در باران
  66. جری مگوایر
  67. ای.تی:موجودی فرازمینی
  68. جنگ ستارگان
  69. بعد از ظهر سگی
  70. ملکه آفریقایی
  71. شیر در زمستان
  72. تلما و لوئیز
  73. آمادئوس
  74. جان مالکوویچ بودن
  75. ماجرای نیمروز
  76. گاو خشمگین
  77. اقتباس
  78. راکی
  79. تولید کنندگان
  80. شاهد
  81. حضور
  82. لوک خوش دست
  83. پنجره عقبی
  84. پرنسس تازه عروس
  85. اتفاق جالب
  86. هارولد و ماد
  87. هشت و نیم
  88. سرزمین رویاها
  89. فارست گامپ
  90. راه های جانبی
  91. حکم
  92. روانی
  93. کار درست را انجام بده
  94. پاتن
  95. هانا و خواهرانش
  96. بیلیاردباز
  97. جویندگان
  98. خوشه های خشم
  99. این گروه خشن
  100. ممنتو
  101. بدنام

به بهانه درگذشت سیدنی لومت

منتشر شده در روزنامه بانی فیلم شماره 1959-22 فروردین 1390

خالق آنارشیسم های ناب هم رفت....

به بهانه درگذشت سیدنی لومت

سیدنی لومت،کارگردانی که کوچه خیابان های نیویورک را به استودیوهای عظیم هالیوود ترجیح می داد و داستان هایی که از ضمیر و فطرت پاک انسانی همچون دوازده مرد خشمگین،سرپیکو،بعد از ظهر نحس،حکم دادگاه و شبکه نقل می کرد که همگی به نوعی تبدیل به فیلم های کلاسیک عصر مدرن شدند، شنبه شب در سن هشتادسالگی در منزلش در منهتن درگذشت.به گفته دختر خوانده لومت ،لزلی گیمبل مرگ او به علت تومور غدد لنفاوی بوده است.

هدف لومت از ساخت فیلم همواره سرگرمی بوده ،همانطور که خودش یک بار اظهار داشته"فیلمهایی که من می سازم همیشه یک گام جلوتر از فیلم های معمول است.آنها تماشاگر را وادار می کنند تا به واکاوی وجدا و فطرت خود بپردازد.و در واقع اندیشه او را تحریک می کند تا کمی به جریانات ذهنی خود سامان دهد و اطرافش را خوب بنگرد."

مسائل اجتماعی که او در فیلم هایش مطرح می کرد در واقع تجسم ذهنیات و دغدغه های درونی خودش بود.چرا که حتی بهترین فیلم هایش سعی نکردند تماما درباره معضلاتی چون فساد،خیانت یا عواقب قضاوت های نادرست موعظه کنند، در حقیقت او با فیلم هایش سعی کرد مسائلی چون فضائل نیک انسانی چون جسارت و مردانگی را به نمایش بگذارد.

در نخستین فیلم او،دوازده مرد خشمگین(1957) او دوربینش را به یک دادگاه می برد و آنجا در نهایت یکی از دوازده اعضای هیئت منصفه با بازی هنری فوندا به تدریج به این نتیجه می رسد که متهمی را که همه اتفاق نظر داشتند گناهکار است و حکم برایش صادر کردند در واقع بی گناه بوده است.(پس از این فیلم بود که قاضی عالی رتبه ایالات متحده،سونیا ام.سوتومایور اعلام کرد این فیلم نقطه عطفی در فعالیت های حرفه ایش محسوب می شده و با عث تحولی در زندگی او شده است)

درست دو دهه پس از آن بود که لومت سراغ هجویه تند و نیش دار شبکه(1976) رفت که به گواه بسیاری بهترین فیلم او به حساب می آید.فیلم بر اساس فیلمنامه انتقادی پادی چایفسکی بود که روایت مجری تلویزیونی بود که با سخنرانی تند و شورانگیزی که علیه مناسبات حاکم بر جامعه آمریکایی آن دوران می کند به تدریج جایگاه از دست رفته خود را باز می یابد.

فیلم با بازی ویلیام هولدن،فی داناوی و پیتر فینچ در نقش مفسر تلویزیونی آتشی مزاجی که با دیالوگ معروفی که رو به جهانیان اعلام می کند به نوعی نزد عامه مردم آمریکا مشهور می شود.دیالوگی که در آن می گوید:"من دیوانه شدم،اینجا دیگه واقعا یه جهنمه...به هیچ وجه دوست ندارم دوباره اونو تجربه کنم"

شبکه نامزد 10 جایزه اسکار شامل بهترین فیلم،بهترین کارگردان و برنده 4 جایزه بهترین بازیگر(پیتر فینچ)،بهترین بازیگر زن(فی داناوی)،بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی(چایفسکی) و بهترین بازیگر نقش مکمل(بیتریس استرایت) شد.

اسکار افتخاری

علی رغم تحسین های فراوان منتقدان و بیش از چهل نامزدی لومت در اسکار و چهار نامزدی بهترین کارگردانی(برا ی فیلم های دوازده مرد خشمگین،شبکه،بعد از ظهر نحس و حکم دادگاه) ولی او هرگز موفق به کسب مجسمه طلایی نشد و تنها در سال 2005 آکادمی تصمیم گرفت یک اسکار افتخاری به او اعطا کند.مانولا دارگیس نیز در همین زمینه در نیویورک تایمز مطلبی با عنوان "دلداری آکادمی پس از یک عمر غفلت" نوشت.

در سال 2007 طی مصاحبه ای لومت در پاسخ به این سوال که اگر مدتها پیش اسکار می گرفتید چه احساسی داشتید گفت:"خب،من یکی می خواستم و حالا هم یه دونه دارم و فکر می کنم لایق یکی بیشترش نباشم".برای لومت لوکیشن و مکانها و بیشتر از همه نیویورک از اهمیت بالایی برخوردار بودند.او در واقع بیش از هر چیزی یک نیویورکی اصیل بود.

لومت خود در این باره گفته:"مکانها در فیلم های من در واقع یک جور شخصیت به حساب می آیند،شهرها بهتر از هر چیز قادرند حسی را که یک صحنه احتیاج دارد منتقل کنند".

او پیش از این در فیلم بنگاه رهنی(1964) گشت و گذار گسترده ای در نیویورک کرده بود.فیلم داستان یکی از بازماندگان واقعه هولوکاست بود که رد استایگر ایفاگر نقش آن بود و به تدریج از شیوه انسانیت جدید و ناملایمت های شهری رایج به سطوح آمده بود و ناچار بود با تبهکاران و قاچاقچیان همکاری کند تا بتواند به زندگی عادیش ادامه دهد.ولی جنایت وحشتناکی که درست جلوی مغازه اش در هارلم رخ می دهد باعث تحول او و آگاهی وجدان به خواب رفته اش می شود.

سرپیکو

شهر در این ساخته سیدنی لومت که به واکاوی سیستم فاسد قضایی می پردازد در واقع چوب بزرگی اش را می خورد.این فساد دستگاه قضایی و پلیس کشور است که بیش از هر چیز لومت را مجذوب می کند تا سرپیکو(1973)را بسازد و در ادامه این مسیر را ادامه دهد.فیلم بر اساس کتاب پیتر ماس بر اساس داستانی واقعی است که طی ان دو مامور پلیس نیویورک ؛دیوید درک و فرانک سرپیکو به خبرنگار نیویورک تایمز؛دیوید بورنهام اعلام می کنند که مدارک سنگین و مستندی عیله اختلاس و فساد پلیس در دست دارند.تلاشهای آنها در نهایت منجر به ملاقات آنها با شهردار می شود که به جستجوی این ادعا می پردازند و عاقبت باعث تغییرات مهمی در این سیستم می شوند.هم فیلم و هم کتاب در واقع بر شخصیت کارگاه قصه ،سرپیکو که آل پاچینو نقش آن را ایفا می کرد و تلاشهای او برای تغییر در سیستم حاکم بر امنیت شهر متمرکز بودند.همچنین این  فیلم برای پاچینو یک نامزدی اسکار را به همراه داشت.

لومت در سال 1981 با فیلم شاهزاده شهر به تم مورد علاقه اش بازگشت.که فیلمنامه آن را بر اساس کتاب رابرت دالی همراه با جی پرسون نوشت.داستان فیلم درباره کارگاه بلندپروازی(تریت ویلیامز) بود که مخفیانه سعی در جمع آوری مدارکی برای ماموریت جستجو طلبانه اش دارد که در نهایت پس از آنکه باعث به هم ریختن زندگی افراد بسیاری که اطرافش بودند می شود منزوی و جدافتاده می شود.

لومت این بار در فیلم بعد از ظهر نحس(1975) به جای پرداختن به پلیس به عنوان شخصیت محوری روی جنایات و ناهنجاری های موجود متمرکز می شود.فیلم داستان (باز هم بر اساس اتفاقی واقعی) تلاش ناکام دو سارق برای سرقت از بانکی در بروکلین است.این بار نیز آل پاچینو در نقش سانی ،رهبر این گروه سارقان ناشی که تصمیم دارند با درخواست یک هواپیما گروگان های خود را آزاد کنند و به کشوری خارجی سفر کنند.سانی اگرچه می داند همسرش در خانه منتظر اوست ولی سعی دارد با این کار هزینه عمل جراحی دوستش را فراهم کند.در سال 2009 این فیلم به مجموعه کنگره فیلم های ملی افزوده شد.

نیویورک و یا حداقل شمایلی مجازی و فانتزی از آن همیشه حتی در فیلمهای غیر شخصیت محور لومت نیز نقشی اساسی داشته است.همچون فیلم موزیکال جادوگر(1978) با بازی مایکل جکسون و دایانا راس که نسخه دیگری از فیلم  کلاسیک جادوگر شهر زمرد بود که البته شکست سختی در گیشه خورد.

تا هنگام فیلمبرداری فیلم شب منهتن(1996) لومت در واقع 38 فیلم ساخته بود که 29 تای آنها در نیویورک می گذشتند.فیلمنامه این فیلم توسط خود لومت بر اساس رمان دیگری از دالی به نام مدرک غیر قابل قبول نوشته شده  بود که بار دیگر نگاه لومت را به سمت دستگاه قضایی کشور متمرکز می کرد که این بار از یک تعقیب و گریز و درگیری میان قاچاقچیان مواد مخدر به افشای یک حکم دادگاه منجر می شد.

صحن دادگاه نیز همواره یکی از لوکیشنهای محبوب لومت برای گسترش درام فیلم هایش بوده است.علاقه ای که برای اولین بار با فیلم دوازده مرد خشمگین شروع شد و در فیلم حکم دادگاه(1982) او بار دیگر به این مساله پرداخت.حکم دادگاه با فیلمنامه ای از دیوید ممت و گروه بازیگرانی که در صدر آن پل نیومن به نقش وکیل به آخر خط رسیده ای که سرانجام پس از آنکه در یک خطای پزشکی در بیمارستان سعی در دفاع از قربانی دارد ،خودش را بازخرید می کند،ساخته شد.

ولی نگرانی های او همواره پیرامون معضلات اجتماعی و دل مشغولی هایش برای جامعه در شکل وسیع تری ادامه پیدا کرد.یکی از جدی ترین فیلم های مربوط به دوران جنگ سرد در آمریکا اقتباس سال 1964 او از رمان اوژن بوردیک و هاروی ویلر به نام تخریب امن است که به آزمایش خطرناک در یک جنگ هسته ای تصادفی می پرداخت که در آن هنری فوندا در نقش رئیس جمهور آمریکا ظاهر شده بود و لری هاگم جوان نیز نقش مترجم روسی او را ایفا می کرد.فیلم سرانجام با انفجار اتمی وحشتناک در خاک آمریکا پایان می یابد که باعث برخی اشکالات در روند عادی زندگی روزمره می شود.اشکالاتی که بازی کودکان،پرواز کبوترها و همه اینها را به سادگی متوقف می کنند.این صحنه ها نیز همگی متعلق به خیابان های نیویورک است. 

سیدنی لومت در 25 ژوئن 1924 در فیلادلفیا متولد شد.پدرش باروش لومت که یک بازیگر بود در لهستان به دنیا آمده بود و پس از آن هنگامی که سیدنی کودک بود و در گروه هنری تئاتر ایدیش عضویت داشت به همراه خانواده اش به نیویورک عزیمت کرده بود.وقتی لومت 4 ساله بود،به همراه پدرش روی صحنه ها ظاهر می شد و این کار را ادامه داد تا بالاخره اولین نمایشش را در برادوی در سال 1935 در نقش پسر خیابانی در نمایش بن بست روی صحنه برد.او همچنین در چندین نمایش دیگر همچون سفر به اورشلیم اثر مکسول اندرسون در سال 1940 که در آن نقش عیسی جوان را به عهده داشت بازی کرد.

پس از آنکه به عنوان تکنیسین رادار در زمان جنگ از شرق دور بازگشت.کارگردانی نمایشهای تابستانی و مناسبتی را در برداوی آغاز       کرد.بزرگترین اتفاق حرفه ای او در طول فعالیتهای اولیه اش در سال 1950 هنگامی رخ داد که او به استخدام شبکه CBSدر آمد و کارگردان سریال تلویزیونی در حال تعلیق خطر شد.دیگر نمایشهای او شامل مجموعه تاریخی تو آنجا هستی می شدند.فعالیت حرفه ای او در سال 1953 به اوج خود رسد.او در این سال کارگردانی نمایشنامه هایی را برای سریالهای درام شبکه CBSو NBC به عهده گرفت.مجموعه هایی که شامل جنگ ادبی فرهنگی Studio one،برنامه Playhouse 90 و Kraft television theater می شدند.و به تدریج تولید دویست برنامه دیگر نیز به کارنامه وی افزوده شد.او همچنین با کارگردانی نمایش کالیگولا اثر البرت ساموس به تئاتر بازگشت.در آن نمایش کنت هیو در نقش امپراطور روم ظاهر شد.دیگر نمایشی که او در این فاصله اجرا کرد ،نمایش مرد و ابرمرد  اثر جرج برنارد شاو بود.

از دیگر نکات برجسته لومت در طول سالهای فعالیتش در تلویزیون می توان به تولید تمام وقت نمایشنامه اوژن اُ نیل؛ مرد یخی می آید با بازی جیسون روبارد در نقش فروشنده و همچنین نسخه تلویزیونی دوازده مرد خشمگین پیش از اقتباس سینمایی اش اشاره کرد.

برخی از فیلم های اولیه لومت نیز ریشه در تئاتر داشتند.او در سال 1960 فیلم فراری را با بازی مارلون براندو و آنا ماگنانی بر اساس نمایشنامه تنسی ویلیامز؛سقوط ارفیوس ساخت.او همچنین برای ساخت بخشی از اقتباس سینمایی رمان منظره ای از روی پل(1962) اثر آرتور میلر با بازی راف والونه،مارین استاپلتون و کارول لارنس در پاریس، به خارج از کشور سفر کرد.وی سرانجام فیلم را در بارانداز های بروکلین به پایان رساند و پس از آن دوباره به دنیای نمایشنامه های اُ نیل بازگشت و فیلم سفر روز طولانی به شب(1962) را با بازی کاترین هیپورن و رالف ریچاردسون در نقش تیرون زجر کشیده ساخت.اقتباس بعدی او در سال 1968 از رمان مرغ دریایی آنتوان چخوف بود که با گروه ستاره وارش شامل جیمز ماسون،سیمون سیگنورت و ونسا ردگریو یک ترکیب ناهمگون به حساب می آمد و کسی به موفقیت آن امید نداشت.

مجموعه ای از بهترین ستارگان سینما اقتباس بعدی لومت در سال 1974 از رمان قتل در قطار سریع السیر شرق آگاتا کریستی را تکمیل کردند.پروژه ای که بار دیگر باعث شد او به خارج از کشور برود و این بار به انگلستان،فرانسه و ترکیه سفر کند.فیلم روایتی پلیسی از کارگاه مشهور ،پوآرو(آلبرت فینی) بود که می بایست از بین تعداد بسیاری از مظنونین که شامل لورن باکال،اینگرید برگمن،شون کانری و جان گیلگاد می شدند یک نفر را به عنوان قاتل شناسایی کند.

پس از آن فیلمهای لومت با موفقیت نسبتا کمتری همراه بودند.فیلم هایی مثل فرار با دست خالی(1988) با بازی جود هیرش و کریستین لاتی در نقش تندروی دهه شصت که پس از آنکه در یک مامورییت بمب گذاری شرکت کرد به مدت 20 سال  از دست ماموران اف بی ای مخفی شده بود.درام پلیسی  Q&A (1990) با فیلمنامه ای از خود لومت که درباره کارگاه نژادپرست نیویورکی (نیک نوتل) بود و فیلم مراقبت بحرانی (1997) که روایتی انتقادی و هزل گونه درباره دستگاه سلامت و مراقبت های پزشکی آمریکا بود،فیلمهای بعدی لومت محسوب می شدند.

بازگشت به تلویزیون

در سال1995  لومت کتاب شرح حالی با عنوان فیلم ساختن منتشر کرد که در آن سبک خاص کارگردانی و نگرشش را به طور خلاصه بیان کرده است.وی در بخشی از این شرح حال گفته :"سبک خوب به نظر من سبکی است که دیده نشود و به چشم نیاید این شگردی است که قطعا بهترین احساس را به همراه دارد"

در سال 2001 وی بار دیگر به عنوان تهیه کننده اجرایی،کارگردان و همچنین یکی از نویسندگان مجموعه جدید دادگاهی 100 centre street(که نشانی یکی ازساختمان های دادگاه جنایی در محله پایین منهتن است)  به تلویزیون بازگشت.این مجموعه ها که در دوفصل در شبکه A&Eادامه داشت از گروه تولید تقریبا یکسانی همچون آلن آرکین در نقش قاضی بخشنده بهره می بردند.

لومت اما همچنان به نظر می رسید هر چه پیرتر می شود در برابر بیماریها ایمن ترمی شود.چندی پیش او بار دیگر با فیلم ثابت کن من گناهکارم(2006) با بازی وین دیزل که نقش یکی از اعضای باند جنایتکار نیو جرسی را داشت، پشت دوربین رفت.

او همچنین تولد هشتاد و سه سالگی اش را با اکران آخرین فیلمش،پیش از آنکه اینکه شیطان بفهمد تو مرده ای جشن گرفت.داستان جذاب دو برادر(فیلیپ سیمور هافمن و اتان هاوک) که به تدریج به خاطر حرص و طمعشان به دام بازی وحشتناکی می افتند و تبدیل قاتلین و تبهکارانی بی رحم می شوند.فیلم توانست تصویری دیوانه کننده ای از آنها را به نمایش بگذارد.

لومت در مجموع سه بار با ریتا گام که بازیگر بود،گلوریا واندربیت و جیل جونز،دختر لنا هورن -که در نهایت به طلاق منجر شد -ازدواج کرد.او همچنین در سال 1980 با مری گیمبل ازدواج کرد.در واقع این گیمبل بود که با کمک دختر خوانده اش و همچنین دو دختری که از جیل جونز داشت؛ امی لومت و جنی لومت که نویسنده بود و پسرخوانده اش بیل گیمبل نجات پیدا کرد.به علاوه او هشت نوه و یک نتیجه داشت.دارگیس، لومت را یکی از آخرین سینماگران اخلاق گرا نامیده است.با این وجود لومت خودش اظهار داشته که هرگز در تغییرات اجتماعی مشارکت نداشته و هیچ سهمی از این بابت ندارد.وی در مصاحبه ای با روزنامه تایمز گفته بود" من فکر نمی کنم هنر بتواند چیزی را عوض کند،پس با این حساب به چه دلیل باید فیلم بسازیم؟،بهترین را به نظر من همونه که زندگی کنیم و بگذرونیم"

New York Times

 

 

توقیف : برخورد نزدیک از نوع چهارم

 

توقیف : برخورد نزدیک از نوع چهارم

در طول دوران بیست و هشت ساله جشنواره در کل دوران سینمای پس از انقلاب همواره فیلمهایی بودند که یا به دلیل کج سلیقگی و بد فهمی یا به دلیل وجود برخی خط قرمزهای من درآوردی در محاق گرفتار شده اند.که در این میان سهم فیلمهایی که با نمایش در جشنواره اجازه نمایش عمومی نیافتند بسیار بیشتر از فیلمهایی است که حتی در نمایش جشنواره ای هم با مشکل مواجه شدند.سال گذشته از حیث آزاد کردن برخی از این فیلمها سال پربار و بی سابقه ای بود که به نوعی رویکرد تازه مسولین را نشان می داد که البته آن هم با کنار گذاشتن چند فیلم تحت الشعاع قرار گرفت که در نهایت با نمایش محدود آنها تا حدی از التهاب ماجرا کاست.حال نگاهی داریم به برخی از این فیلمها که در طول دوران برگزاری جشنواره ها یا نمایش فیلم ها با مشکل توقیف یا ممیزی رو به رو شده اند:

دوره اول:در این دوره با وجود تعداد پایین آثار شرکت کننده و غیر رقابتی بودن جشنواره اما این سه فیلم خط قرمز(مسعود کیمیایی) ،مرگ یزدگرد(بهرام بیضایی) و حاجی واشنگتن بودند که پس از نمایش در جشنواره به محاق رفتند که از این بین فقط فیلم مرحوم حاتمی بود که پس از سالها اجازه نمایش عمومی یافت.

دوره نهم:در این دوره محسن مخملباف با دو فیلم نوبت عاشقی و شبهای زاینده رود حضور داشت که فیلم اول پس از نمایش در جشنواره هیچ وقت اجازه اکران پیدا نکرد.

دوره دهم: فیلم بانو داریوش مهرجویی پس از نمایش در جشنواره توقیف شد و بعد از 7 سال اجازه نمایش عمومی پیدا کرد.

دوره نوزدهم: در این دوره فیلم هفت پرده نخستین ساخته فرزاد مؤتمن با وجود نمایش و کسب سیمرغ نقش مکمل زن هیچ گاه به نمایش عمومی در نیامد.

دوره بیستم: در این دوره فیلم سفر سرخ اولین ساخته حمید فرخ نژاد با وجود پذیرفته شدن در بخش مسابقه به دلیل برخی دلخوری های تلویزیون؛تهیه کننده فیلم، از جشنواره خارج شد.تا اینکه پس از 9 سال سرانجام در جشنواره امسال شاهد این فیلم باشیم.

دوره بیست و دوم: در این دوره فیلم رأی باز ساخته مرحوم مهدی نوربخش به نمایش درآمد و پس از آن به دلیل عجیب کیفیت پایین تصویری اجازه نمایش عمومی پیدا نکرد.همچنین در این دوره پس از نمایش جنجالی مارمولک در جشنواره و به دنبال آن نهایتا نمایش عمومی، که با واکنشهای تندی از سوی همگان روبرو شد و سرانجام از اکران برداشته شد تا سینمای ایران یکی از پر رونق ترین سالهای خود که در ابتدا بسیار بی رونق بود را با نمایش نیمه کاره این فیلم تجربه نکند.

دوره بیست و سوم: فیلم به رنگ ارغوان در این دوره همان اوایل شروع جشنواره به دلیل مخالفت های مقامات ارشد بیرون کشیده شد و سرانجام سال گذشته در جشنواره به نمایش اکران شد،جایزه گرفت،به نمایش عمومی درآمد و آب هم از آب تکان نخورد.

دوره بیست و چهارم: این دوره از حیث فیلمهای توقیفی بعد از این، رکورددار است. در این دوره فیلم آفساید پس از نمایش در جشنواره هرگز اجازه نمایش نیافت.همچنین فیلم عصر جمعه ساخته مونا زندی در جشنواره به نمایش درآمد و پس از آن به مدت 5 سال توقیف بود تا اینکه همین اواخر به صورت محدود به نمایش درآمد.فیلم گل یا پوچ ابوالفضل جلیلی نیز پس از نمایش در این دوره به نمایش عمومی در نیامد تا سرانجام سر از شبکه خانگی درآورد.فیلم سفر به هیدالو مجتبی راعی هم با وجود نمایش بی دردسر و حتی کسب جایزه بعدها به دلایل فرامتنی و البته بی ربط ،چیزی مثلا مانند مشکل اولیه پیش آمده برای درباره الی البته کمی شورتر، اجازه نمایش پیدا نکرد.فیلم یک شب نیکی کریمی هم با وجود وعده هایی که برا ی اکران داده شد و حتی تا دقیقه نود هم پیش رفت اما پس از نمایش در جشنواره به نمایش عمومی در نیامد. همچنین فیلم ستاره می شود از سری ستاره ها ساخته فریدون جیرانی به همراه ستاره بود به نمایش در آمد و بعدها هر کدام به طور پراکنده اکران شدند و در شبکه خانگی هم پخش شدند که ستاره بود حتی از این موضوع هم ناکام ماند و یک راست به شبکه خانگی راه پیدا کرد.شاعر زباله ها نیز فیلمی بود که از هر نظر مورد توجه بود.مشاوره پرویز پرستویی،بازی لیلا حاتمی و فیلمنامه مخملباف.فیلمی که پس از جشنواره تا مدت ها اجازه اکران نیافت و سرانجام سال گذشته با حذف نامه نویسنده از تیتراژ به صورت محدود اکران شد.کارگران مشغول کارند ساخته مانی حقیقی نیز پس  از نمایش در این دوره اجازه نمایش عمومی پیدا نکرد. چند کیلو خرما برای مراسم تدفین دیگر فیلمی بود که بعد از نمایش در جشنواره اجازه نمایش پیدا نکرد تا اینکه سرانجام به صورت غیر قانونی پخش شد.

دوره بیست و پنجم: جنجالی ترین فیلم این دوره سنتوری بود که با وجود نمایش در روزهای پایانی جشنواره و بدست آوردن آرای مردمی و سیمرغ بهترین بازیگر برای نمایش عمومی با مشکل جدی مواجه شد و پس از کش و قوسهای فراوان و ماجرای بیرون آمدن غیرقانونی فیلم و ضررهای میلیاردی گروه سازنده و بالاخره این اواخر فوت تهیه کننده فیلم سرانجام سر از شبکه نمایش خانگی درآورد تا داستان تلخ این فیلم کامل شود.در این دوره فیلم آدم نخستین ساخته عبدالرضا کاهانی به نمایش درآمد و پس از جشنواره هیچ گاه اکران نشد تا همین چند ماه اخیر که در شبکه نمایش خانگی پخش شد.

دوره بیست و ششم: فیلمهای دایره زنگی و خاک آشنا با وجود حضور در جشنواره به دلیل اعمال برخی ممیزی ها توسط کارگردانان از جشنواره کنار کشیده شدند و البته با اعمال برخی از همان سانسورها به نمایش عمومی نیز درآمدند که از این میان دایره زنگی به فروشی میلیاردی دست پیدا کرد و فیلم خاک آشنا به دلیل برخی از همان جرح و تعدیل ها و نافهمی از سوی مخاطب به علاوه داستان نچسب فیلم در نمایش عمومی موفقیتی کسب نکرد.

دوره بیست و هفتم: در این دوره فیلم درباره الی به دلیل جنجال هایی که بر سر حضور یک بازیگر درآن به وجود آمده بود همان ابتدا با مشکل حضور در جشنواره مواجه شد که با پا درمیانی های رئیس جمهور و وزیر بالاخره مشکل رفع شد و در روزهای پایانی جشنواره به نمایش در آمد. زادبوم نیز با وجود کسب جایزه تا امروز به نمایش عمومی در نیامده و توقیف است.همچنین در این دوره خبر حضور فیلم پاداش داده می شد که سرانجام نه تنها اجازه حضور در جشنواره نیافت که بعدها با واکنش تند مسئولان سینمایی نسبت به نمایش فیلم هم مواجه شد،فیلمی که حتی برای نمایش در تلویزیون هم کنار گذاشته شده بود، که البته گفته می شد فیلم اجازه حضور در جشنواره امسال را دارد و مشکلش رفع شده،خبری که با اعلام فهرست های مختلف رنگ واقعیت را به خود ندید.

دوره بیست و هشتم: در این دوره با وجود رفع توقیف های بسیار و خوشحالی اهالی سینما و صاحبان فیلم و مخاطبان چند فیلم نیز نتوانستند مسئولان را برای نمایش در جشنواره قانع کنند.فیلم هیچ نیز که به دلیل حذف برخی صحنه ها و مخالفت کاهانی با آن فقط یک نمایش در سینمای رسانه ها داشت و بعدها با همان تغییرات حتی به اکران نوروز هم رسید دیگر فیلم مساله دار این دوره بود.آتشکار دیگر فیلمی بود که با و جود مخالفت ها در همان اکران محدود حضور داشت و با تحسین منتقدان مواجه شد.فیلمی که اخیرا شنیده می شود از محاق بیرون آمده و به نمایش در خواهد آمد.و جنجالی ترین فیلم این دوره بی شک زمهریر بود که با همان یک نمایش محدود نزد اهالی رسانه تبدیل به یکی از جنجالی ترین جلسات تاریخ جشنواره شد.فیلمی که حتی با تغییرات چندباره کارگردان باز هم موفق نشد به نمایش درآید و عاقبت باعث کناره گیری کارگردان از فیلمسازی شد! صد سال به این سالها نیز با وجود بیرون آمدن از توقیف و نمایش در جشنواره هنوز به نمایش عمومی در نیامده است.

همچنین فیلمهایی نیز بوده اند که بنا به برخی دلایل هیچ گاه به نمایش عمومی در نیامده اند؛ فیلمهایی چون آبادان(مانی حقیقی)،آشیانه(اسماعیل براری)،ابجد(ابوالفضل جلیلی)،باد ما را خواهد برد(عباس کیارستمی)،جزیره آهنی(محمد رسول اف)،خواب تلخ (محسن امیریوسفی،که فقط نمایش محدودی در روستای محل فیلمبرداریش داشت)،دایره(جعفر پناهی)،طلای سرخ(جعفر پناهی)،دَه(عباس کیارستمی)،کویر مرگ (اسماعیل براری،که داستان عجیبی داشت به طوریکه پس از تولید فیلم با جنجال هایی همراه شد و ناگهان در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد با این تفاوت که برخی از قسمت های سانسور شده قبلی به فیلم اضافه شد که در نهایت با اعتراض کارگردان فیلم توقیف شد)،نیوه مانگ(بهمن قبادی)،سگهای ولگرد(مرضیه مشکینی)،آنجا(عبدالرضا کاهانی) و فیلمهایی مانند آدم برفی ،دیدار،تسویه حساب،تردست،شوریده و... که پس از کش و قوسهای فراوان سرانجام به نمایش درآمدند.از کارگردان هایی که فیلمهایشان در ایران اکران نشده یا با مشکل مواجه شده اند می توان به ابوالفضل جلیلی،جعفر پناهی،عباس کیارستمی و....اشاره کرد.

دوره بیست ونهم: در این دوره نیز با همه وعده ها بالاخره حضور چند فیلم شاخص به دلیل داستان شیرین ممیزی منتفی شد. فیلم هایی چون انتهای خیابان هشتم(علیرضا امینی)،خانه پدری(کیاوش عیاری)،زندگی با چشمان بسته(رسول صدرعاملی)،قصه پریا (فریدون جیرانی) و....!؟باید دید که آیا با سعه صدر مسئولان این آثار امکان نمایش عمومی را پیدا می کنند یا خیر؟

کابوی سبز رنگ

منتشر شده در شماره 1955 روزنامه بانی فیلم -17 فروردین 1390

درباره رِنگو، انیمیشن تازه پارامونت

کابوی سبز رنگ

پیش از این جانی دپ را این طور با هیچ شخصیت و نقشی عجین و هماهنگ ندیده بودیم. در واقع وی از آن دسته بازیگرانی نیست که کاملا در قالب نقشی به معنای خاصش فرو رود ولی صدای او در این انیمیشن فوق العاده و جذاب آن چنان با شخصیت سوسمار ترکیب شده که هنگام تماشای کارتون مخاطب دیگر بازیگر و صدایش را فراموش کرده و بر روی شخصیت و واکنش های او متمرکز می شود.دپ البته یکی از چندین عواملی است که همگی در این ساخته تحسین برانگیز وربینسکی که اتفاقا اولین تجربه کارگردانی انیمیشن او نیز محسوب می شود در خدمت اثر هستند.رنگو کمدی موزیکالی است هوشمندانه در نقد قراردادها و مناسبات مرسوم غرب که اگر دیده شود و مورد توجه قرار گیرد قطعا خواهد توانست همچون تجربه خوب" ترس و نفرت در لاس وگاس"(1998) تاثیر بسزایی داشته باشد.با استقبال خوبی که از این انیمیشن در روزهای نمایشش به وجود آمده امید می رود که این استقبال تا هفته های آینده ادامه پیدا کند و به موفقیتی عظیم بدل شود.این گرایش به وجود آمده در کارگردانان برای تولید انیمیشن های بلند مدت و همچنین بهره گیری از تکنولوژی های روز در جلوه های ویژه و در اینجا تاثیر بسزای کمپانی ILM گویا(که پیش از این در سری فیلم های دزدان دریایی کارائیب با آنها همکاری کرده بود) شبیه هیچ کار دیگری نیست و هیچ کدام از انیمیشن هایی که پیش از دیده ایم را یادآور نمی شود. رنگو نه تنها تصاویر واقعی و قابل لمسی را همچون وال ای ارائه می دهد بلکه علاوه بر آن از یک ویژگی داستان گویی بی همتا که مخاطب را با خود همراه می کند برخوردار است.فیلم در حالیکه با آن مونولوگ بی نظیر چارلی کافمن وارش و آن سرود یونانی آغاز می شود که گروهی از جغدها به سبک گروه مشهور میراچی می خوانند و در حالیکه همه اینها با موسیقی خوب و به جای هانس زیمر جفت شده اند و انرژی و شوری همچون گروه موسیقی گرگها با خود به همراه می آورند.

دپ در این انیمیشن به جای یک سوسمار اهلی با چشمانی خمار صحبت می کند که در مسیر صحرای مواجاو در حال حرکت است و ناگهان در یک حادثه درگیر می شود و از محل زندگی خود به جایی دیگر منتقل می شود و او که پیش از این با پوستی سبز رنگ در محیط زندگی می کرد حال باید در محیطی که همه جای آن به رنگ قهوه ای است به زندگی خود ادامه دهد و در واقع هیچ راه استتاری هم برای او وجود ندارد مگر اینکه خود را تبدیل به تفنگدار نترسی به نام رنگو کند!

رنگو بدون هیچ تجربه ی قبلی و فقط با اتکا به شانس که به شکل خارق العاده ای تا انتها همراه اوست در این مسیر جدید سعی می کند در محلی که جانوران به شکل انزجار آوری در مکانی آلوده زندگی می کنند آنچه را که آنها می خواهند فراهم کند.در واقع آنها به یک قهرمان احتیاج دارند و این چیزی است که رنگو به دنبال آن است و در اولین برخوردش با آنها این ویژگی را نشان می دهد.پایگاه مرکزی این منطقه در مکانی واقع شده که اطراف آن را شکارچیان حیله گری احاطه کرده که همگی توسط شهردار فاسدی هدایت می شوند.(ند بتی در اینجا حیله و نیرنگ کمتری به خرج می دهد نسبت به آن چیزی که مثلا در داستان اسباب بازی 3 از خود نشان می داد)وی آشکارا در خشکسالی که به تازگی زندگی همه جانوران را به هم ریخته نیز دست دارد.این همان چیزی است که باعث می شود حتی تماشاگران کمی جوانتر، فیلم را دنبال کنند و حتی با فیلمنامه تقریبا مضحک جان لوگان که غالبا با دیالوگ هایی کم ارزش و پوچی که حتی تماشاگران کمی بزرگتر و متوسط را می تواند از خود براند، پر شده ولی باز جذابیت خود را از دست نمی دهد.

این شیوه انیمیشن زنده که تا پایان می تواند مخاطب را میخکوب کند با تلاشی که وربینسکی در به تصویر کشیدن دنیایی قابل لمس و تصاویری زنده می کند که شامل آن گلخانه رنگو هم می شود به تدریج با نماهایی از دره هایی واقعی که به شکلی کاملا طبیعی نشان می دهد و مخاطب می تواند مستقیما با آنها ارتباط برقرار کند،ادامه می یابد.در واقع این تصاویر قابل باورتر از آن چیزی است که بعضا در کارتون های مختلف می بینیم و ساخته ذهن طراحان آن است.این ترکیب جانوارن خزنده و جونده نیز بسیار دیدنی است که همگی توسط مارک مک گری و گروهش طراحی شده اند.که در نهایت همه اینها با صدای بازیگران مطرح جان می گیرند و تبدیل به آن چیزی می شوند که ما روی پرده می بینیم.صداپیشگان نیز در این انیمیشن فوق العاده هستند همچون بیلی نای که در نقش جیک مار زنگی زهرآلود صحبت می کند،ری وینستون که به جای آن سوسمار قوی هیکل و خطرناک حرف می زند،بد بیل به جای یکی از هواداران و ایسلا فیشر به جای بینز، محبوبِ رنگو همگی عالی هستند.

جایی که رنگو در نهایت پیش دوستانش می رود و همه چیز دوباره آرام میشود انگار پس از یک سفر طولانی و پر پیچ و خم دوباره به آرامش و سکوت بازگشتیم .به علاوه که با آن همه صحنه های بی مورد جنگ که بعید میدانم برای کودکان این اندازه صحنه های خشن جذاب باشد به نوعی می خواهد الهامات فکری لوگان فیلمنامه نویس را نشانمان دهد،که بیشتر احتمالا بزرگسالان با این صحنه ها ارتباط برقرار خواهند کرد .به غیر از این می توان گفت تنها منبعی که از فرهنگ عامه الهام گرفته شده صحنه ای است که در آن شکارچی به نام تامسون که بیشتر شبیه مردان مرموز و بی هویتی است که هیچ نشانه ای از خود به جای نمی گذارند.(که صداپیشه آن تیموتی الیفانت است).اگرچه بیشتر لحظات به اصطلاح خنده آور فیلم و کمدی های بزن و بکوبش می تواند تماشاگر را جذب کند.کمدی که یا از خود فیلمنامه آمده یا به وسیله واکنش های میان شخصیتها به وجود می آید.و همین تضادی که بعضا در رفتارها ایجاد می شود باعث به وجود آمدن لحظات شیرین فیلم می شود.

با این حال کمی سخت است که فیلم را به نوعی اصیل و مولف بنامیم چرا  که خود انیمیشن اصرار دارد در ژانر کمدی وسترن جای گیرد ولی چیزی که واضح است دنیای خاص و بی نظیر این انیمیشن است که با هیچ کدام از انیمیشن های امریکایی که پیش از این دیده ایم برابری نمی کند.این نگاه ویژه هم از خود شکل و تصاویر اثر می آید و در واقع این سومین انیمیشنی است که مدیون مشاوره و نگاه ویژه راجر دیکنز در تصویربرداری خاص و به نوعی مجازی این نوع انیمیشن ها است.

با توجه به پیشینه فوق العاده ILM در  انیمیشن های زنده و استفاده از فناوری های جدید جلوه های بصری جای تعجبی نیست که جدیدترین محصول این کمپانی نیز همان واقع نمایی ها و تصاویر خیره کننده را به مخاطبان ارائه دهد،تصاویری که به همراه رنگ ها و نور و محیط لطافتی خاص را به همراه می آورند و باعث می شوند مخاطب هنگام تماشای اثر به وجد بیاید.برای نمونه به یکی از قسمتهای انیمیشن نگاه می کنیم:از جایی که رنگو آن چشمشک مرموز و حیله گرانه را می زند و تصمیم جدی اش را می گیرد به واقع قابل باور تر از صحنه هایی است که مثلا جانی دپ در آن با آن اطوارهایش به محبوبش اظهار علاقه می کند و همین راه را برای ادامه مسیر دیگر استودیوها باز می کند که حتما نباید برای باورپذیر بودن از حرکات خیلی عجیب استفاده کرد و حرکات ساده ای نیز می توانند به حس مخاطب بیفزایند.

موضوع دیگر نوع چشمان رنگوست که جلب توجه می کند.آن چشمان بنفش و خردمندانه که بیش از اندازه بزرگند با پلک های فلس دارش که همه چشم را در برگفته و فقط سوراخ کوچکی از آن معلوم است،همگی ما را دعوت می کنند تا تمام چهره این سوسمار عجیب الخلقه را نظاره کنیم به جای آنکه فقط روی چشمانش تمرکز کنیم و مرتب اجزای آن را وارسی کنیم!

این نکته نیز قابل ذکر است که با وجود اینکه این انیمیشن به شکل دو بعدی ساخته شده ولی از بسیاری از انیمیشن های دیگر که به صورت سه بعدی عرضه می شوند تماشایی تر و جذاب تر است.

منبع: variety

 

من و تارانتینو اینا

 

یادداشتی درباره فیلمساز خاص به مناسبت سالروز تولدش

پدیده ای به نام کیو.تی

من و تارانتینو اینا...

افراد کمی هستند در سینما که خیلی زود به سبکی خاص و نو  دست پیدا می کنند و به نوعی به مولف بودن شهره می شوند.

جناب تارانتینو  نیز از این دسته است.فیلمسازی که آنقدر فیلم دیده و با سینما رشد کرده که حالا هر فیلمی که می سازد در سراسر لحظه هایش سینما و عشق به سینما موج می زند و با هر سکانسی ارادت خود را به فیلمی از تاریخ سینما و بیشتر از آن خود سینما -به خصوص که او عاشق سرجولئونه،وسترن اسپاگتی ساز محبوب هم هست- ابراز می دارد.حالا دیگر تارانتینو هر فلیمی که بسازد و یا در فکر ساختنش باشد پدیده ای به حساب می آید و یک موج طرفدار و عاشق خود را بی صبرانه در انتظار نگه می دارد که البته ظاهرا قرار است امسال در فیلمی به نام غرش ربل سیتی بازی کند و حتی می خواهد وسترنی نیز بسازد.ولی واقعا راز این موفقیت و محبوبیت چیست و  از کجا می آید؟به عنوان یکی از طرفداران جدی او می خواهم از جایی شروع کنم که در واقع سینما نوید ظهور فیلمسازی تازه با رگه های امریکایی ولی از جنس سینما را به مخاطبان داد.جوان اهل ناشویل با فیلم سگدانی(که به نظرم بهترین تعبیر همین سگدانی است) به طور جدی وارد دنیای سینما می شود.داستان 6 جنایتکاری که اجیر می شوند تا در یک سرقت الماس شرکت کنند و جالب اینکه او بدش نمی آید هر از چندگاهی مانند همین آقای براون فیلم جلوی دوربین برود و خودی نشان دهد چرا که به گواه حرف دایان کروگر آن دستانی که در همین فیلم آخر استاد با حرص و غضب او را خفه می کند دستان مبارک خود تارانتینو است و این نیز از دیگر نکات بارز فیلمسازی اوست که او به کار بازیگر و حس او توجه ویژه ای دارد چرا که خود نیز تقریبا بازیگر است و خوب حس بازیگر و شرایطش را در قاب دوربین درک میکند.سگدانی در جشنواره های زیادی نامزد می شود و جایزه هایی هم می گیرد و همه اینها عزم او را جزم می کند تا دوباره دست به خلق شاهکار دیگری بزند.بله ،پالپ فیکشن یا همان داستان عامه پسند خودمان نمونه بارزی از یک فیلم تارانتینویی است که خود این نیز در نوع خود جالب است که حالا آنقدر خود و فیلمهایش مانند هیچ فیلمی نیستند که بدل به یک ژانر فرعی در سینما شده اند! ژانر تارانتینویی!.پالپ فیکشن علاوه بر داستان نامتعارف و غیرخطی اش 3 بازیگر دوست داشتنی نیز داشت.جان تراولتا،ساموئل ال جکسون  و یک عدد بروس ویلیس دوست داشتنی که همگی این درام گنگستری را به خوبی پیش برده اند.فیلم از جایی شروع می شود که انتظارش را نداریم و در جایی تمام می شود که در واقع باید گیج شویم.(وینسنت وگا که حالا باید مرده باشد با یک زیرشلواری در حال قدم زدن و خروج از آن رستوران است). ولی در واقع  تارانتینو نمی خواسته تماشاگر را گیج کند حقیقت این است که او داشته فیلمی می ساخته متفاوت با قواعد ژانر موجود.فیلمی که هم خشونت خاص خودش را دارد و هم طعنه می زند به دیگر فیلمهای از این دست.حس دیگری که در فیلمهای او می تواند پیدا شود همین حس طنز و شوخی و در واقع دست انداختن همه چیز است. انگار نمی خواهد هیچ چیز را جدی بگیرد و مدام می خواهد با سینما با ما به همه جا سفر کند و حتی ابایی ندارد که در این میان پای تاریخ و حقایق را هم وسط بکشد.همه اینها به سادگی در کار آخر استاد،فیلمی که نامش نیز داد می زند که قرار است یک فیلم تارانتینویی اساسی با یک مشت دعوا و خونریزی ببینیم مشهود است.فیلم با هیتلر و جنگ جهانی و حتی نازی ها شوخی می کند و حتی به گواه شعار تبلیغاتی فیلم که الحق هم به جا است "گور بابای تاریخ،این فیلم جنگی تارانتینو است..."که واقعا هم همین طور است و به جز زمان  و بعضا مکان فیلم ذره ای از تاریخی که شنیده ایم یا خوانده ایم در آن پیدا نمی شود و این به واقع خاصیت تارنتینو است که قرار نیست حقایق را برایمان تعریف کند، فقط قرار است یک فیلم نشانمان دهد و چقدر زیبا است که او با خود فیلم فیلم می سازد و اگر فیلم بین باشی و مثل خودش خوره فیلم لذتی غریب دارد تماشای فیلمهای آقای تارانتینو .

از بحث دور نشویم .در پالپ فیکشن بودیم .فیلم در کن به موفقیتی بزرگ دست پیدا می کند و در اسکار نیز حسابی سر و صدا می کند و همه اینها نه تنها هیچ مانعی نمی شود که حتی عاملی میشود تا تارانتینو به مسیرش را با قدرت تر از گذشته ادامه دهد و دوباره شاهکار خلق کند.او در این فواصل در تلویزیون هم کار میکند و سریال می سازد و حتی در دسپرادو و چند فیلم دیگر بازی میکند و حالا که کمی محبوبیت یافته دوست دارد فیلمهای نزدیک تری به خودش و دنیایش بسازد و جکی براون را می سازد.با سری بیل را بکش  که به نظرم در قد و قواره دیگر کارهایش نبود ولی باز هم حس غریب تارانتینو دوستی را به ارمغان می آورد به خصوص که موسیقی این کار هم شنیدنی بود، و او دوباره بازگشتی موفق داشت.

خشونت از نوع حاد دیگر ویژگی بارز فیلم های اوست که همین موضوع نیز با مخالفت های زیادی روبه رو می شود .برخی این میزان خشونت را خارج از فیلم می دانند و معتقدند فیلمی با این حجم خشونت دیگر نمی تواند مخاطب را در گیر کند و به عکس باعث می شود فیلم را پس بزند.اما می شود طور دیگری هم به قضیه نگاه کرد، که این میزان یا هر میزان خشونت که در جهت پیش برد داستان و کمک به روال فیلم باشد، چیزی که آن را اصل می نامیم، نه تنها ایرادی ندارد بلکه می تواند نوعی امتیاز به حساب بیاید. البته کاری به بعضی فیلمساز ها ندارم که صرفا این را وسیله ای قرار می دهند تا فیلمی آشفته و در هم بسازند که حاصل نه چیز ی می شود که فیلمساز می خواسته و نه چیزی که مخاطب انتظارش را داشته است.در واقع تارانتینو  نه می خواهد با فیلمش ما را بترساند  و نه اینکه خودش این میزان خشونت را می پسندد.داستان همان چیزی است که اسکورسیزی نازنین گفته،خشونت بخش از زندگی است ،بخشی از جامعه ای است که در آن زندگی  می کنیم،حالا کم و زیادش می شود آن چیزی که ما در فیلم می بینم یا احیانا در اطراف خود با آن سر و کار داریم.و اصلا به قولی باید عاشق سینما باشی و تارانتینو باز تا از فیلم های او لذت ببری.و تارانتینو هم از این خشونت برای انتقال بهتر حس فیلم به مخاطب به نحو احسنت استفاده می کند.تا جایی که در لعنتی های بی آبرو که حتی املای عنوانش هم تارانتینویی است از کندن پوست سربازهای نازی توسط گروه لعنتی ها و رهبرشان ستوان آلدو رین هم واهمه ای ندارد و حرف آنهایی که می گویند این صحنه ها هیچ کمکی به فیلم نکرده و فقط نشان می دهد که خود تارانتینو چه جور موجودی است را به هیچ وجه نمی پذیرم چون پرواضح است که برای نشان دادن شدت نفرت یک گروه آمریکایی واقعا لعنتی که فقط آمده اند سرزمین نازی ها را روی سرشان خراب کنند کاری جز این نمی شد کرد.

همه اینها به کنار،ولی این را بپذیریم که تارانتینو از نوادر است و سینما را آنقدر خوب می شناسد که می تواند در هر لحظه و پلان فیلمش سینما خلق کند.این حس را زمانی در اوج خود یافتم که همین کار آخرش را دیدم .بعلاوه معتقدم که او بازی ساز و بازی گیر خبره ای نیز هست.نگاه کنید به بازی روان و  گاه میخکوب کننده ی کریستف والتز در نقش سرهنگ هانس لاندا که واقعا کشف غریبی در سینما بود.همه جای فیلم روان و جذاب است .حتی براد پیتش هم با آن لهجه بانمک بر خلاف نظر خیلی ها دلنشین است.

خلاصه اینکه روزی روزگاری تو دنیای سینما،یه تارانتینویی بود،مؤلف بود،خوره فیلم بود ،فیلم می ساخت و ما هم از فیلماش حسابی لذت می بردیم...

 

 

بازیگرانی که بیشترین دستمزد را گرفته اند

 منتشر شده در ویژه نامه نوروزی سال90 بانی فیلم- اسفند 89

بازیگرانی که بیشترین دستمزد را گرفته اند...

جانی دپ

این بازیگر محبوب هالیوود در سال 2010 برای بازی در آخرین قسمت از مجموعه دزدان دریایی کارائیب رقمی معادل 50 میلیون دلار دریافت کرده و همین باعث شده تا گران ترین بازیگر هالیوود باشد.وی همچنین برای بازی در درام اکشن توریست 15 میلیون دلار دریافت کرده است.اینها نیز جدا از درآمد خیره کننده او حاصل از فیلم فانتزی دیزنی؛آلیس در سرزمین عجایب است.

پس از آن بن استیلر است که با درآمدی معادل 38 میلیون دلار که حاصل از دو فیلم شبی در موزه 2 و ملاقت با فاکرها است ،در رده دوم جای دارد.

تام هنکس نیز در یک دوره از ژوئن 2009 تا ژوئن 2010 درآمدی معادل 30 میلیون دلار داشته است.

این در حالی است که آدام سندلر در همین مدت درآمدی برابر با 26.6 میلیون دلار  داشته است .

رتبه های پایانی نیز در اختیار لئوناردو دی کاپریو با درآمد 18.6 میلیون دلار،دانیل رادکلیف با 16.6 میلیون دلار،رابرت داونی جونیورز ، تام کروز با 14.6 میلیون دلار، براد پیت با 13.3 میلیون دلار و جرج کلونی با 12.6 میلیون دلار است.

..........................................................................................................................................................................................................

بازیگران زیر نیز طی فعالیت در دو سال اخیر این میزان را به استودیوها بازگردانده اند:

ویل فارل به ازای دریافت هر یک دلار فیلمهایش حدود 3.35 دلار بازگدانده است.

ادی مورفی نیز به ازای دریافت هر لار رقمی معادل 4.45 دلار بازگدانده است.

دنزل واشنگتن برای دریافت هر دلار 5.10 دلار بازگدانده است.

ست روگن نیز در ازای دریافت هر دلار رقمی معادل 6.10 دلار برگردانده است.

تام کروز محبوب نیز به ازای دریافت هر دلار 7.20 دلار بازگردانده است.

درو باریمور نیز با فیلمهایش به ازی هر دلار  7.45 دلار برگردانده است.

مت دیمون نیز به ازی دریافت هر دلار رقمی معادل 8.30 دلار بازگردانده است.

وینس وان هم برای هر دلار میزان 8.35 دلار بازگردانده است.

آدام سندلر نیز در ازای دریافت هر دلار رقمی معادل 8.45 دلار برگردانده است.

و بالاخره جیم کری پر طرفدار به ازای دریافت هر دلار رقمی در حدود 8.60 دلار بازگردانده است.

............................................................................................................................................................................................................

پر درآمدترین بازیگران هالیوود در سال 2010

جانی دپ

جانی دپ که معمولا نقشهایی نامتعارف را بر می گزیند این بار نیز در صدر پردرآمدترین بازیگران هالیوود در سال 2010 قرار گرفته است.او از زمان بازی در اولین قسمت فیلم پرطرفدار دزدان دریایی کارائیب تا کنون همواره یکی از موفق ترین بازیگران هالیوود به شمار می رفته است.و حالا نیز با بازی در قسمت چهارم این فیلم بار دیگر می خواهد گیشه سینماها را از آن خود کند.کافی است فقط نقش یک شخصیت را از کمپانی دیزنی به او بدهید تا گیشه فیلم را تضمین کند.همچون فیلم آلیس در سرزمین عجایب که او با نقش آفرینی شخصیت عجیب مد هتر توانست گیشه فوق العاده ای برای فیلم کسب کند.دپ که با درآمدی معادل 75 میلیون دلار در سال 2010 به عنوان پردرآمد ترین بازیگر سال انتخاب شده است حالا دیگر از او به عنوان ماشین خودکاری برای کسب درآمد حاصل از فیلم ها یاد می شود.وی همچنین برای بازی در درام اکشن توریست دستمزد قابل توجهی دریافت کرده است.

بن استیلر

بن استیلر از مشهورترین بازیگران کمدی هالیوود به حساب می آید.و بازی های او در دو فیلم موفق شبی در موزه و ملاقات با والدین برگ برنده ای شد تا مدیران استودیوها با اطمینان کامل از او در فیلم های بعدی استفاده کنند.او همچنین بازی در فیلم های مهجور و گاه کم هزینه ای همچون فیلم گرین برگ که تنها رقم 6 میلیون دلار را در گیشه بدست آورد می پذیرد.ولی با این وجود وی با درآمدی برابر با 53 میلیون دلار در جایگاه دوم قرار دارد.

 

 

تام هنکس

بیشتر درآمد تام هنکس طی سال گذشته مدیون فیلم فرشتگان و شیاطین است.با این حال اما وی همیشه از امیدهای برگرداندن سرمایه استودیوها در گیشه بوده است.او که حالا دیگر مشغول تهیه سریال ها و برنامه های تلویزیونی شده است با دو سریال موفق گروه برادران و پاسیفیک که هر دو از شبکه HBO پخش شدند با درآمدی معادل45 میلیون دلار در جایگاه سوم ایستاده است.

آدام سندلر

دیگر بازیگر کمدی حاضر در این لیست آدام سندلر است.او که بیشتر به خاطر رفتارهای دیوانه وار و حس طنز درونی اش معروف شده با فیلم اخیرش ؛ بزرگسالان تجربه موفقی را از سر گذراند و با درآمدی معادل 40 میلیون دلار در رتبه چهارم جای گرفته است.

لئوناردو دی کاپریو

فیلمهای اخیر دی کاپریو مثل جزیره شاتر و آغاز هر دو با موفقیت بسیار خوبی در گیشه رو به رو شدند و به علاوه اینکه او با موفقیت در گیشه بیگانه نیست و در تایتانیک که در جایگاه دومین فیلم پرفروش تاریخ سینما قرار دارد وی یکی از نقشهای اصلی را به عهده دشت.و او اکنون با در آمد28 میلیون دلاری در این جایگاه قرار گرفته است.

دانیل رادکلیف

دانیل رادکلیف که بیشتر به خاطر نقش آفرینی هایش به جای شخصیت هری پاتر شناخته می شود.با اینکه هنوز نتوانسته در فیلم دیگری موفقیت های خیره کننده این سری فیلمها را تکرار کند اما با این وجود او درآستانه بیست و دو سالگی یکی از جوان ترین میلیاردرهای سینما به حساب می آید.او در سال 2010 با درآمدی معادل25 میلیون دلار در مکان ششم جای گرفته است.

رابرت داونی جونیورز

رابرت داونی جونیورز که پیشتر به خاطر اعتیاد به الکل و مواد مخدر از سینما دور شده بود ولی حالا با رهایی از دام این مواد با فیلمهای موفقی چون مرد آهنی دوباره به عرصه بازگشت و نشان داد هووز هم قادر است در فیلمهای موفق خود را نشان دهد.او با درآمدی معادل 22 میلیون دلار در رده هفتم جدول قرار گرفته است.

 

 

تام کروز

تام کروز که پیش از این از موفق ترین بازیگران هالیوود در گیشه به حساب می آمد اگرچه در سالهای اخیر با افت نسبی مواجه شده ولی هنوز از پایه های مهم کسب گیشه به حساب می آید.وی با درآمد 22 میلیونی اش در کنار داونی جونیورز ایستاده است.

براد پیت

براد پیت نیز همچون تام کروز دیگر بازیگر میانسالی است که در سالهای اخیر با افت نسبی مواجه شده و رو به بازی در فیلمهای سطح پایین و نقشهایی نامتعارف آورده است.با این حال اما او همچنان از ستاره های پول ساز هالیوود به حساب می آید.او نیز با درآمد 20 میلیون دلاری در رتبه نهم ایستاده است.

جرج کلونی

آخرین رتبه در این فهرست نیز از آن جرج کلونی محبوب است.او که در سالهای اخیر به نظر می رسد صرف نظر از سطح کیفی فیلمها تن به بازی در آنها می دهد و گاه انتخاب های غیر معمولی دارد با درآمد19  میلیون دلاری اش در سال 2010 گیشه خوبی را در سینماها بدست اورده است.

....................................................................................................................................................................................................

در میان بازیگران زن نیز در فهرستی که در سال 2010 منتشر شده ساندرا بولاک اسکاری با درآمد 56 میلیون دلاری اش در صدر فهرست قرار گرفته است.او که با وجود طلاق و به دنیا آمدن فرزندش و همچنین نقش آفرینی های مورد توجه اش حالا دیگر از شانس های اصلی کسب گیشه به حساب می آید.

رتبه دوم نیز در اختیار ریز ویتراسپون با درآمدی معادل 32 میلیون دلار است.او که با فیلم جدیدش از کجا می دونی؟ به تازگی بر پرده سینماها بوده به علاوه همچنان به حضور در برنامه های تبلیغاتی مشغول است.

کامرون دیاز دیگر بازیگری است که با درآمد 32 میلیون دلاری در کنار ویتراسپون جای گرفته است.بیشتر درآمد او حاصل از فیلم شوالیه و روز و صدا پیشگی در آخرین دنباله انیمیشن شرک و همچنین تازه ترین فیلمش معلم بد بوده است.

جنیفر آنیستون دیگر بازیگر پردرآمد هالیوود است که با درآمد27 میلیون دلاری اش که حاصل از فیلمهای شکارچی جایزه بگیر،عشق اتفاقی و فقط ادامه بده است در جایگاه چهارم  ایستاده است.

سارا جسیکا پارکر که آخرین فیلمش،شهر و جنسیت 2 می ماه سال گذشته اکران شد علاوه بر فعالیت هنری در زمینه عطرسازی و همچنین طراحی لباس برای شرکت معتبر هالستون نیز فعالیت داشته است.وی با درآمد 25 میلیون دلاری پس از آنیستون ایستاده است.

جولیا رابرتز دیگر بازیگر محبوب هالیوود با درآمد 20 میلیون دلاری که بیشتر حاصل از آخرین فیلم به نمایش درآمده اش؛خوردن،عشق،نیایش بود مکان بعدی را به خود اختصاص داده است.

آنجلینا جولی که در یک دوره از ژوئن 2009 تا 2010 هیچ فعالیتی نداشته ،سال گذشته با دو فیلم سالت و توریست بار دیگر به سینما بازگشت و با درآمدی معادل 20 میلیون دلار در این فهرست قرار گرفته است.

درو باریمور نیز با اولین تجربه کارگردانی اش با فیلم تازیانه بتاز و همچنین تهیه فیلم او آنچنان هم به تو علاقه مند نیست! با درآمدی معادل 15 میلیون دلار در این فهرست مکان هفتم را به خود اختصاص داده است.

مریل استریپ دوست داشتنی هم که در سال 2009 با دو فیلم جولز و جولیا و پیچیده است مجموعا درآمدی بالغ بر 350 میلیون دلار را به گیشه بازگردانده است با درآمدی برابر با 15 میلیون دلار در رتبه نهم جای گرفته است.

آخرین رتبه نیز متعلق به کریستین استوارت جوان و تازه وارد است که با درآمد 12 میلیون دلاری اش جوانترین بازیگر پردرآمد هالیوود به حساب می آید.او سال گذشته غیر از دو فیلم ماه نو و کسوف از سری فیلمهای گرگ میش در فیلم  فراری ها در نقش جوان جت نیز  ظاهر شد.