تاریکخانه

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

تاریکخانه

من نمیدونم آیا هر کدوممون یه سرنوشتی داریم یا تصادفی عین یه پر با نسیم به این طرف و اون طرف میریم.ولی فکر میکنم شاید هردوی اینها درست باشه.شاید هردوی اینا در یه زمان اتفاق میفته...فارست گامپ

مترجم و نویسنده سینمایی
دانشجوی دکترای مطالعات تئاتر در دانشگاه چارلز جمهوری چک
لیسانس زبان روسی ازدانشگاه شهیدبهشتی
فوق لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه تربیت مدرس
فارغ التحصیل دوره فیلمسازی از انجمن سینمای جوانان ایران

سابقه همکاری با روزنامه بانی فیلم، مجله فیلم نگار، 24، سینمااعتماد، بولتن جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان اصفهان،سایت های سینماسینما و...

به بهانه درگذشت سیدنی لومت

منتشر شده در روزنامه بانی فیلم شماره 1959-22 فروردین 1390

خالق آنارشیسم های ناب هم رفت....

به بهانه درگذشت سیدنی لومت

سیدنی لومت،کارگردانی که کوچه خیابان های نیویورک را به استودیوهای عظیم هالیوود ترجیح می داد و داستان هایی که از ضمیر و فطرت پاک انسانی همچون دوازده مرد خشمگین،سرپیکو،بعد از ظهر نحس،حکم دادگاه و شبکه نقل می کرد که همگی به نوعی تبدیل به فیلم های کلاسیک عصر مدرن شدند، شنبه شب در سن هشتادسالگی در منزلش در منهتن درگذشت.به گفته دختر خوانده لومت ،لزلی گیمبل مرگ او به علت تومور غدد لنفاوی بوده است.

هدف لومت از ساخت فیلم همواره سرگرمی بوده ،همانطور که خودش یک بار اظهار داشته"فیلمهایی که من می سازم همیشه یک گام جلوتر از فیلم های معمول است.آنها تماشاگر را وادار می کنند تا به واکاوی وجدا و فطرت خود بپردازد.و در واقع اندیشه او را تحریک می کند تا کمی به جریانات ذهنی خود سامان دهد و اطرافش را خوب بنگرد."

مسائل اجتماعی که او در فیلم هایش مطرح می کرد در واقع تجسم ذهنیات و دغدغه های درونی خودش بود.چرا که حتی بهترین فیلم هایش سعی نکردند تماما درباره معضلاتی چون فساد،خیانت یا عواقب قضاوت های نادرست موعظه کنند، در حقیقت او با فیلم هایش سعی کرد مسائلی چون فضائل نیک انسانی چون جسارت و مردانگی را به نمایش بگذارد.

در نخستین فیلم او،دوازده مرد خشمگین(1957) او دوربینش را به یک دادگاه می برد و آنجا در نهایت یکی از دوازده اعضای هیئت منصفه با بازی هنری فوندا به تدریج به این نتیجه می رسد که متهمی را که همه اتفاق نظر داشتند گناهکار است و حکم برایش صادر کردند در واقع بی گناه بوده است.(پس از این فیلم بود که قاضی عالی رتبه ایالات متحده،سونیا ام.سوتومایور اعلام کرد این فیلم نقطه عطفی در فعالیت های حرفه ایش محسوب می شده و با عث تحولی در زندگی او شده است)

درست دو دهه پس از آن بود که لومت سراغ هجویه تند و نیش دار شبکه(1976) رفت که به گواه بسیاری بهترین فیلم او به حساب می آید.فیلم بر اساس فیلمنامه انتقادی پادی چایفسکی بود که روایت مجری تلویزیونی بود که با سخنرانی تند و شورانگیزی که علیه مناسبات حاکم بر جامعه آمریکایی آن دوران می کند به تدریج جایگاه از دست رفته خود را باز می یابد.

فیلم با بازی ویلیام هولدن،فی داناوی و پیتر فینچ در نقش مفسر تلویزیونی آتشی مزاجی که با دیالوگ معروفی که رو به جهانیان اعلام می کند به نوعی نزد عامه مردم آمریکا مشهور می شود.دیالوگی که در آن می گوید:"من دیوانه شدم،اینجا دیگه واقعا یه جهنمه...به هیچ وجه دوست ندارم دوباره اونو تجربه کنم"

شبکه نامزد 10 جایزه اسکار شامل بهترین فیلم،بهترین کارگردان و برنده 4 جایزه بهترین بازیگر(پیتر فینچ)،بهترین بازیگر زن(فی داناوی)،بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی(چایفسکی) و بهترین بازیگر نقش مکمل(بیتریس استرایت) شد.

اسکار افتخاری

علی رغم تحسین های فراوان منتقدان و بیش از چهل نامزدی لومت در اسکار و چهار نامزدی بهترین کارگردانی(برا ی فیلم های دوازده مرد خشمگین،شبکه،بعد از ظهر نحس و حکم دادگاه) ولی او هرگز موفق به کسب مجسمه طلایی نشد و تنها در سال 2005 آکادمی تصمیم گرفت یک اسکار افتخاری به او اعطا کند.مانولا دارگیس نیز در همین زمینه در نیویورک تایمز مطلبی با عنوان "دلداری آکادمی پس از یک عمر غفلت" نوشت.

در سال 2007 طی مصاحبه ای لومت در پاسخ به این سوال که اگر مدتها پیش اسکار می گرفتید چه احساسی داشتید گفت:"خب،من یکی می خواستم و حالا هم یه دونه دارم و فکر می کنم لایق یکی بیشترش نباشم".برای لومت لوکیشن و مکانها و بیشتر از همه نیویورک از اهمیت بالایی برخوردار بودند.او در واقع بیش از هر چیزی یک نیویورکی اصیل بود.

لومت خود در این باره گفته:"مکانها در فیلم های من در واقع یک جور شخصیت به حساب می آیند،شهرها بهتر از هر چیز قادرند حسی را که یک صحنه احتیاج دارد منتقل کنند".

او پیش از این در فیلم بنگاه رهنی(1964) گشت و گذار گسترده ای در نیویورک کرده بود.فیلم داستان یکی از بازماندگان واقعه هولوکاست بود که رد استایگر ایفاگر نقش آن بود و به تدریج از شیوه انسانیت جدید و ناملایمت های شهری رایج به سطوح آمده بود و ناچار بود با تبهکاران و قاچاقچیان همکاری کند تا بتواند به زندگی عادیش ادامه دهد.ولی جنایت وحشتناکی که درست جلوی مغازه اش در هارلم رخ می دهد باعث تحول او و آگاهی وجدان به خواب رفته اش می شود.

سرپیکو

شهر در این ساخته سیدنی لومت که به واکاوی سیستم فاسد قضایی می پردازد در واقع چوب بزرگی اش را می خورد.این فساد دستگاه قضایی و پلیس کشور است که بیش از هر چیز لومت را مجذوب می کند تا سرپیکو(1973)را بسازد و در ادامه این مسیر را ادامه دهد.فیلم بر اساس کتاب پیتر ماس بر اساس داستانی واقعی است که طی ان دو مامور پلیس نیویورک ؛دیوید درک و فرانک سرپیکو به خبرنگار نیویورک تایمز؛دیوید بورنهام اعلام می کنند که مدارک سنگین و مستندی عیله اختلاس و فساد پلیس در دست دارند.تلاشهای آنها در نهایت منجر به ملاقات آنها با شهردار می شود که به جستجوی این ادعا می پردازند و عاقبت باعث تغییرات مهمی در این سیستم می شوند.هم فیلم و هم کتاب در واقع بر شخصیت کارگاه قصه ،سرپیکو که آل پاچینو نقش آن را ایفا می کرد و تلاشهای او برای تغییر در سیستم حاکم بر امنیت شهر متمرکز بودند.همچنین این  فیلم برای پاچینو یک نامزدی اسکار را به همراه داشت.

لومت در سال 1981 با فیلم شاهزاده شهر به تم مورد علاقه اش بازگشت.که فیلمنامه آن را بر اساس کتاب رابرت دالی همراه با جی پرسون نوشت.داستان فیلم درباره کارگاه بلندپروازی(تریت ویلیامز) بود که مخفیانه سعی در جمع آوری مدارکی برای ماموریت جستجو طلبانه اش دارد که در نهایت پس از آنکه باعث به هم ریختن زندگی افراد بسیاری که اطرافش بودند می شود منزوی و جدافتاده می شود.

لومت این بار در فیلم بعد از ظهر نحس(1975) به جای پرداختن به پلیس به عنوان شخصیت محوری روی جنایات و ناهنجاری های موجود متمرکز می شود.فیلم داستان (باز هم بر اساس اتفاقی واقعی) تلاش ناکام دو سارق برای سرقت از بانکی در بروکلین است.این بار نیز آل پاچینو در نقش سانی ،رهبر این گروه سارقان ناشی که تصمیم دارند با درخواست یک هواپیما گروگان های خود را آزاد کنند و به کشوری خارجی سفر کنند.سانی اگرچه می داند همسرش در خانه منتظر اوست ولی سعی دارد با این کار هزینه عمل جراحی دوستش را فراهم کند.در سال 2009 این فیلم به مجموعه کنگره فیلم های ملی افزوده شد.

نیویورک و یا حداقل شمایلی مجازی و فانتزی از آن همیشه حتی در فیلمهای غیر شخصیت محور لومت نیز نقشی اساسی داشته است.همچون فیلم موزیکال جادوگر(1978) با بازی مایکل جکسون و دایانا راس که نسخه دیگری از فیلم  کلاسیک جادوگر شهر زمرد بود که البته شکست سختی در گیشه خورد.

تا هنگام فیلمبرداری فیلم شب منهتن(1996) لومت در واقع 38 فیلم ساخته بود که 29 تای آنها در نیویورک می گذشتند.فیلمنامه این فیلم توسط خود لومت بر اساس رمان دیگری از دالی به نام مدرک غیر قابل قبول نوشته شده  بود که بار دیگر نگاه لومت را به سمت دستگاه قضایی کشور متمرکز می کرد که این بار از یک تعقیب و گریز و درگیری میان قاچاقچیان مواد مخدر به افشای یک حکم دادگاه منجر می شد.

صحن دادگاه نیز همواره یکی از لوکیشنهای محبوب لومت برای گسترش درام فیلم هایش بوده است.علاقه ای که برای اولین بار با فیلم دوازده مرد خشمگین شروع شد و در فیلم حکم دادگاه(1982) او بار دیگر به این مساله پرداخت.حکم دادگاه با فیلمنامه ای از دیوید ممت و گروه بازیگرانی که در صدر آن پل نیومن به نقش وکیل به آخر خط رسیده ای که سرانجام پس از آنکه در یک خطای پزشکی در بیمارستان سعی در دفاع از قربانی دارد ،خودش را بازخرید می کند،ساخته شد.

ولی نگرانی های او همواره پیرامون معضلات اجتماعی و دل مشغولی هایش برای جامعه در شکل وسیع تری ادامه پیدا کرد.یکی از جدی ترین فیلم های مربوط به دوران جنگ سرد در آمریکا اقتباس سال 1964 او از رمان اوژن بوردیک و هاروی ویلر به نام تخریب امن است که به آزمایش خطرناک در یک جنگ هسته ای تصادفی می پرداخت که در آن هنری فوندا در نقش رئیس جمهور آمریکا ظاهر شده بود و لری هاگم جوان نیز نقش مترجم روسی او را ایفا می کرد.فیلم سرانجام با انفجار اتمی وحشتناک در خاک آمریکا پایان می یابد که باعث برخی اشکالات در روند عادی زندگی روزمره می شود.اشکالاتی که بازی کودکان،پرواز کبوترها و همه اینها را به سادگی متوقف می کنند.این صحنه ها نیز همگی متعلق به خیابان های نیویورک است. 

سیدنی لومت در 25 ژوئن 1924 در فیلادلفیا متولد شد.پدرش باروش لومت که یک بازیگر بود در لهستان به دنیا آمده بود و پس از آن هنگامی که سیدنی کودک بود و در گروه هنری تئاتر ایدیش عضویت داشت به همراه خانواده اش به نیویورک عزیمت کرده بود.وقتی لومت 4 ساله بود،به همراه پدرش روی صحنه ها ظاهر می شد و این کار را ادامه داد تا بالاخره اولین نمایشش را در برادوی در سال 1935 در نقش پسر خیابانی در نمایش بن بست روی صحنه برد.او همچنین در چندین نمایش دیگر همچون سفر به اورشلیم اثر مکسول اندرسون در سال 1940 که در آن نقش عیسی جوان را به عهده داشت بازی کرد.

پس از آنکه به عنوان تکنیسین رادار در زمان جنگ از شرق دور بازگشت.کارگردانی نمایشهای تابستانی و مناسبتی را در برداوی آغاز       کرد.بزرگترین اتفاق حرفه ای او در طول فعالیتهای اولیه اش در سال 1950 هنگامی رخ داد که او به استخدام شبکه CBSدر آمد و کارگردان سریال تلویزیونی در حال تعلیق خطر شد.دیگر نمایشهای او شامل مجموعه تاریخی تو آنجا هستی می شدند.فعالیت حرفه ای او در سال 1953 به اوج خود رسد.او در این سال کارگردانی نمایشنامه هایی را برای سریالهای درام شبکه CBSو NBC به عهده گرفت.مجموعه هایی که شامل جنگ ادبی فرهنگی Studio one،برنامه Playhouse 90 و Kraft television theater می شدند.و به تدریج تولید دویست برنامه دیگر نیز به کارنامه وی افزوده شد.او همچنین با کارگردانی نمایش کالیگولا اثر البرت ساموس به تئاتر بازگشت.در آن نمایش کنت هیو در نقش امپراطور روم ظاهر شد.دیگر نمایشی که او در این فاصله اجرا کرد ،نمایش مرد و ابرمرد  اثر جرج برنارد شاو بود.

از دیگر نکات برجسته لومت در طول سالهای فعالیتش در تلویزیون می توان به تولید تمام وقت نمایشنامه اوژن اُ نیل؛ مرد یخی می آید با بازی جیسون روبارد در نقش فروشنده و همچنین نسخه تلویزیونی دوازده مرد خشمگین پیش از اقتباس سینمایی اش اشاره کرد.

برخی از فیلم های اولیه لومت نیز ریشه در تئاتر داشتند.او در سال 1960 فیلم فراری را با بازی مارلون براندو و آنا ماگنانی بر اساس نمایشنامه تنسی ویلیامز؛سقوط ارفیوس ساخت.او همچنین برای ساخت بخشی از اقتباس سینمایی رمان منظره ای از روی پل(1962) اثر آرتور میلر با بازی راف والونه،مارین استاپلتون و کارول لارنس در پاریس، به خارج از کشور سفر کرد.وی سرانجام فیلم را در بارانداز های بروکلین به پایان رساند و پس از آن دوباره به دنیای نمایشنامه های اُ نیل بازگشت و فیلم سفر روز طولانی به شب(1962) را با بازی کاترین هیپورن و رالف ریچاردسون در نقش تیرون زجر کشیده ساخت.اقتباس بعدی او در سال 1968 از رمان مرغ دریایی آنتوان چخوف بود که با گروه ستاره وارش شامل جیمز ماسون،سیمون سیگنورت و ونسا ردگریو یک ترکیب ناهمگون به حساب می آمد و کسی به موفقیت آن امید نداشت.

مجموعه ای از بهترین ستارگان سینما اقتباس بعدی لومت در سال 1974 از رمان قتل در قطار سریع السیر شرق آگاتا کریستی را تکمیل کردند.پروژه ای که بار دیگر باعث شد او به خارج از کشور برود و این بار به انگلستان،فرانسه و ترکیه سفر کند.فیلم روایتی پلیسی از کارگاه مشهور ،پوآرو(آلبرت فینی) بود که می بایست از بین تعداد بسیاری از مظنونین که شامل لورن باکال،اینگرید برگمن،شون کانری و جان گیلگاد می شدند یک نفر را به عنوان قاتل شناسایی کند.

پس از آن فیلمهای لومت با موفقیت نسبتا کمتری همراه بودند.فیلم هایی مثل فرار با دست خالی(1988) با بازی جود هیرش و کریستین لاتی در نقش تندروی دهه شصت که پس از آنکه در یک مامورییت بمب گذاری شرکت کرد به مدت 20 سال  از دست ماموران اف بی ای مخفی شده بود.درام پلیسی  Q&A (1990) با فیلمنامه ای از خود لومت که درباره کارگاه نژادپرست نیویورکی (نیک نوتل) بود و فیلم مراقبت بحرانی (1997) که روایتی انتقادی و هزل گونه درباره دستگاه سلامت و مراقبت های پزشکی آمریکا بود،فیلمهای بعدی لومت محسوب می شدند.

بازگشت به تلویزیون

در سال1995  لومت کتاب شرح حالی با عنوان فیلم ساختن منتشر کرد که در آن سبک خاص کارگردانی و نگرشش را به طور خلاصه بیان کرده است.وی در بخشی از این شرح حال گفته :"سبک خوب به نظر من سبکی است که دیده نشود و به چشم نیاید این شگردی است که قطعا بهترین احساس را به همراه دارد"

در سال 2001 وی بار دیگر به عنوان تهیه کننده اجرایی،کارگردان و همچنین یکی از نویسندگان مجموعه جدید دادگاهی 100 centre street(که نشانی یکی ازساختمان های دادگاه جنایی در محله پایین منهتن است)  به تلویزیون بازگشت.این مجموعه ها که در دوفصل در شبکه A&Eادامه داشت از گروه تولید تقریبا یکسانی همچون آلن آرکین در نقش قاضی بخشنده بهره می بردند.

لومت اما همچنان به نظر می رسید هر چه پیرتر می شود در برابر بیماریها ایمن ترمی شود.چندی پیش او بار دیگر با فیلم ثابت کن من گناهکارم(2006) با بازی وین دیزل که نقش یکی از اعضای باند جنایتکار نیو جرسی را داشت، پشت دوربین رفت.

او همچنین تولد هشتاد و سه سالگی اش را با اکران آخرین فیلمش،پیش از آنکه اینکه شیطان بفهمد تو مرده ای جشن گرفت.داستان جذاب دو برادر(فیلیپ سیمور هافمن و اتان هاوک) که به تدریج به خاطر حرص و طمعشان به دام بازی وحشتناکی می افتند و تبدیل قاتلین و تبهکارانی بی رحم می شوند.فیلم توانست تصویری دیوانه کننده ای از آنها را به نمایش بگذارد.

لومت در مجموع سه بار با ریتا گام که بازیگر بود،گلوریا واندربیت و جیل جونز،دختر لنا هورن -که در نهایت به طلاق منجر شد -ازدواج کرد.او همچنین در سال 1980 با مری گیمبل ازدواج کرد.در واقع این گیمبل بود که با کمک دختر خوانده اش و همچنین دو دختری که از جیل جونز داشت؛ امی لومت و جنی لومت که نویسنده بود و پسرخوانده اش بیل گیمبل نجات پیدا کرد.به علاوه او هشت نوه و یک نتیجه داشت.دارگیس، لومت را یکی از آخرین سینماگران اخلاق گرا نامیده است.با این وجود لومت خودش اظهار داشته که هرگز در تغییرات اجتماعی مشارکت نداشته و هیچ سهمی از این بابت ندارد.وی در مصاحبه ای با روزنامه تایمز گفته بود" من فکر نمی کنم هنر بتواند چیزی را عوض کند،پس با این حساب به چه دلیل باید فیلم بسازیم؟،بهترین را به نظر من همونه که زندگی کنیم و بگذرونیم"

New York Times

 

 

  • حسین ارومیه چی ها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی