آغاز، رویا در رویا در رویا!
منتشر شده در روزنامه بانی فیلم شماره 1792-28 مرداد 1389
آغاز، رویا در رویا در رویا!
گفته می شود نولان 10سال برای فیلمنامه آغاز وقت صرف کرده است.که این کار مانند وقتی که چشمانت را بسته ای و روی یک سیم محکم راه میروی و شطرنج بازی می کنی، باید تمرکز شگفت آوری را به همراه داشته باشد.قهرمان فیلم یک آرشیتکت جوان را با رقابت برای ایجاد یک مسیر پر پیچ و خم آزمایش میکند و نولان نیز ما را با مسیر پر پیچ و خم خودش آزمایش می کند.ما نیز مجبوریم به او اعتماد کنیم که او میتواند ما را در این مسیر راهنمایی کند چون زمان زیادی را از دست دادیم و گمراه شدیم. نولان باید این داستان را با توجه به اینکه هر تغییری اثری رو به پایین در کل اثر دارد دوباره می نوشت.این .قصه هم میتواند در جملات کمتری روایت شود ، هم میتواند اصلا بیان نشود. اینجا یک نمونه دفاع فیلم است در برابر تماشاگران:"اگر تو میدانستی که فیلم چگونه پایان می یابد فیلم در این باره به تو هیچ چیز نمی گفت، مگر اینکه میدانستی چطور به اینجا رسید و نیز میگوید که چطور به اینجا رسیدن باعث دستپاچگی و گمراهی شد." فیلم تماما درباره فرایندی مربوط به جنگیدن در مسیر خویش با پنهان کردن مرز واقعیت و رویا است. واقعیت، رویا های بدون واقعیت،اینها همه یک تردستی مهیج هستند و نولان احتمالا به فیلم "ممنتو" خود که یک دست گرمی بود توجه کرده است.او ظاهرا فیلمنامه آغاز را در زمان فیلمبرداری ممنتو شروع کرده است .ممنتو داستان مردی بود که دچار فقدان حافظه کوتاه مدت خود بود و داستان به شکل وارونه روایت می شد. همانند قهرمان آن فیلم ، تماشاگر آغاز نیز در زمان و تجربه سرگردان است.
ما هرگز نمی توانیم درباره اینکه چه رابطه ای بین زمان رویا و زمان واقعیت وجود دارد ساکت باشیم. قهرمان فیلم توضیح می دهد که تو هرگز نمی توانی آغاز رویا را به خاطر بیاوری. و آن رویاها که به نظر می اید ساعت ها به طول انجامیده باشد. شاید فقط زمان کوتاهی به طول بینجامد.
درست است، ولی شما نمی دانید که چه زمان وارد رویای خود می شوید. و چه بسا که شما در رویای شخص دیگری باشید! چطور می شود که زمان رویای تو با آن شخص هم زمان باشد و تو واقعا چه کار میکنی؟ کاب(دی کاپریو) یک شورشی حقوقی عالی رتبه است که به ذهن دیگران نفوذ می کند تا افکار آنان را برباید.او حالا توسط یک میلیاردر قدرتمند استخدام شده تا برعکس آن کار را انجام دهد شناسایی یک ایده در ذهن حریف، و این کار را طوری به بهترین شکل انجام دهد که انگاراین ذهن به او تعلق دارد. خب این ایده تا بحال اجرا نشده است.ذهن ما مثل یک زنگ خطر است که به افکار بیگانه حساسیت نشان می دهد همانند سیستم ایمنی بدن که به عامل بیماری حساسیت نشان می دهد.
مرد ثروتمند با نام سایتو(کن واتنبل)به او پیشنهادی می دهد که نمی تواند رد کندپیشنهادی که در پایان او را از خانه و خانواده اش دور می کند.کاب یک گروه تشکیل می دهد و از اینجا فیلم به رویه ثابت دیگر فیلم های با موضوع سرقت عمل می کند.ما آدمهایی را که او نیاز دارد با آنها کار کند می بینیم.آرتور(جوزف گوردون لویت)شریک قدیمی اش.ایمه(تام هاردی) که استاد فریب دادن است.یوسف(دیلیپ رائو) که متخصص داروسازی است و تعدادی هم افراد تازه کار وجود دارند.آریادنی(آلن پیج) یک آرشیتکت جوان و باهوش ، که در فضاسازی بسیار زیرک است.کاب همچنین می خواهد که با پدر زنش مایلز(مایکل کین) که میداند چه کار کند و چطور ان را انجام دهد، در پایگاه ارتباط برقرار کند.
این روزها کافی است مایکل کین در یک صحنه ظاهر شود تا ما تصور کنیم که او از همه شخصیت ها عاقل تر است.و این خود یک هدیه است.اما صبر کنید، چرا کاب به یک آرشیتکت نیاز دارد تا در رویا فضاسازی کند؟ او برایش توضیح میدهد."رویاها یک ساختار متغیر دارند همانطور که همه ما میدانیم .جایی که به نظر می رسد فقط یک راه برای تغییر داریم.
وظیفه کاب آغاز ( یا تولد یا سرچشمه) یک ایده جدید در ذهن یک میلیاردر جوان دیگر است؛رابرت فیشر(سیلیان مورفی) که جانشین پدر فرمانروایش شده است.ساتیو از او می خواهد فکری بکند که باعث تسلیم شدن رقبای حقوقی اش شود.کاب به آریادنی برای ساختن یک فضای پیچیده و فریبنده در رویاهای فیشر نیاز دارد چون(به نظر من) افکار جدید می توانند غیر قابل درک به نظر بیایند.
آیا این یک تصادف است که آریادنی در تاریخ یونان باستان نام زنی است که به فرار تسیئوس از ان هزار توی میتونار(هیولایی با بدن نیمی انسان و نیمی گاو) کمک کرد؟کاب به آریادنی یاد می دهد که در جهان رویا چطور رویاهایش را کنترل و انها را هدایت کند. نولان همچنین از این طریق به ما نیز آموزش می دهد و به عنوان موقعیتی برای نشان دادن برخی از جلوه های بصری حیرت آور فیلم نیز استفاده میکند که در یک تریلر، احمقانه به نظر می رسد ولی اینجا درست سر جای خود قرار گرفته است.چشمگیرترین اتفاقی که به نظر من رخ میدهد جایی است در پاریس، که شهر مثل یک سنگ فرش لینولیوم کلمه به کلمه دور خودش به عقب بر می گردد.
محافظت از فیشر به معنای تعداد اسلحه به کار رفته محافظان او که مانند پادتن های بدن هستند می باشد. به نظر میرسد انها نیز نوبتی واقعی و مجازی اند.ولی هر کدام که باشند باعث یک نبرد عظیم مسلحانه،صحنه های تعقیب و گریز و انفجار میشوند که این راهی است که این روزها اغلب فیلمها برای نشان دادن تضاد و مخالفت از ان استفاده می کنند.بنابراین نولان واقعا ماهر است چون توانسته مرا درگیر یکی از صحنه های تعقیب و گریزش کنددر حالیکه که من فکر کردم نسبت به این صحنه ها که این قدر استاندارد شده اند مقاوم هستم.و این به این خاطر بود که من مراقب بودم که چه کسی تعقیب می کند و چه کسی تعقیب می شود.
اگر شما نیز هر تبلیغی از فیلم را دیده باشید می دانید که سبک ان راهی برای نادیده گرفتن جاذبه است.ساختمان های معلق،خیابان های مارپیچ،کاراکترهای شناور همه چیزهایی هستند که در گفتار متن فیلم گفته می شود.
فیلم یک اثر پیچیده و گیج کننده است بدون حتی یک مسیر ساده و درست.و طبیعی است که یک تحلیل بی پایان را از آن در فضای مجازی انجام دهیم.
نولان به وسیله یک رشته احساسی به ما کمک می کند.دلیلی که سبب تحریک کاب می شود تا خطرات اغاز را به جان بخرد و ریسک کند اندوه و گناهی است که همسرش مال(ماریون کوتیلارد) و دو فرزندش را درگیر کرده است.بیشتر نخواهم گفت یا به عبارتی نمی توانم بگویم.کوتیلارد به زیبایی همسرش را در یک مسیر دلخواه تجسم میکند. در نمای پایانی چه ما در حال دیدن خاطرات کاب باشیم چه رویای او حتی برای بیان کردن لفظ به لفظ نیز پیچیده باشد ولی او این کارایی مال را به یک آهنربای احساسی بدل می کند و عشق میان این دو نفر یک احساس همیشگی را در دنیای کاب بوجود می آورد.
آغاز برای تماشاگر عمل میکند و تا اندازه ای مثل دنیایی که خودش برای لئونارد، قهرمان "ممنتو"عمل میکرد.ما همیشه در زمان حال هستیم،وقتی که به اینجا می رسیدیم یادداشتهایی را می نوشتیم.ولی ما کاملا مطمئن نیستیم که اینجا کجاست.با این وجود مشکلات زندگی،مرگ و عاطفه، آه... و البته آن موسسه های چندملیتی نیز درگیر شده اند.و نولان نیز قبل از استفاده از ان صحنه های خوب کارشده مکث نمی کند.صحنه هایی مثل آن نقشه هوشمندانه داخل هواپیمای 747(که حتی می گوید چرا یک 747 است).
این روزها به نظر می رسد که فیلمها اغلب از سطل زباله بیرون می ایند.دنباله های متعدد،دوباره سازی ها،امتیازهای مخصوص .آغاز اما یک کار متفاوت انجام میدهد.این کاملا فیلمی اورژینال است که از یک قماش جدید می آید.و با این وجود با پایه های یک فیلم اکشن ساخته شده است برای همین این طور احساسمی شود که از آن حسی که دارد فراتر می رود. به نظر من نقصی در فیلم "ممنتو" و جود داشت و آن اینکه چطور مردی که دچار نقص در حافظه کوتاه مدت خود است به خاطر می اورد که دچار چنین نقصی است؟شاید چنین نقصی در آغاز نیز وجود داشته باشد ولی من نمی توانم آن را پیدا کنم.کریستوفر نولان دنباله بتمن را نیز ساخت ولی فعلا او هیچ چیز را دوباره نمی سازد.با این وجود کارگردان های کمی خواهند کوشید تا آغاز را دوباره بسازند و من فکر می کنم وقتی نولان ان هزارتوی اغاز را ترک کرد حتما نقشه آن را دور انداخته است.
"راجر ایبرت " www.rogerebert.suntimes.com
نمره فیلم: ****
Leonardo Dicaprio کاب
Ken Watanabe ساتیو
Joseph Gordon-levitt آرتور
Marion Cotillard مال
Ellen Page آریادنی
Tom Hardy ایمز
Cillian Murphy رابرت فیشر
Tom Berenger برونینگ
Michael Caine مایلز
Dileep Rao یوسف
Pete Postlethwaite موریس فیشر
محصول برادران وارنر
نویسنده و کارگردان:کریستوفر نولان
زمان نمایش:148 دقیقه
(به خاطر صحنه های خشونت آمیز و اکشن) PG-13 درجه سنی