به رسمِ شهرزاد
به رسمِ شهرزاد
نگاهی به ترانه های سریال محبوب این روزهای شبکه خانگی
شهرزاد بیشتر از هر چیز از این جهت حائز اهمیت است که مخاطب را جدیتر از همیشه فرض میکند و برای سلیقهاش احترام قائل است. درست از همان روزها که نخستین اخبار مربوط به آغاز پروژه منتشر شد این جدیت را میتوان دنبال کرد. پروژه ای که قرار است با تجربه های پیشین این عرصه متفاوت باشد و از هیچ تلاشی برای رسیدن به این مهم فروگذار نکند. به جز گروه کنجکاوی برانگیز این سریال در جلو و پشت دوربین به ویژه خود فتحی با سابقه درخشانش در زمینه ساخت سریالهای تاریخیِ داستانگو و خوش ساختی همچون مدار صفر درجه، شب دهم و... این نکته در مورد حضور خواننده ترانههای سریال نیز مورد توجه قرار گرفت. محسن چاوشی پس از امتناع از خواندن تیتراژ سریال کیمیا برای سومین بار در یک اثر نمایشی می خواند. قطعا کسی نیست که در این سالها با شنیدن نام چاوشی به شیوه و منش خاص او در کارش پی نبرده باشد و حضور و خبر حضورش در هر کاری را برای خودش کنجکاویبرانگیز نپندارد. متوجه پیشرفت چشمگیر او در هر آلبوم نشده و جایگاه فعلیاش را محصول تمرکز و برنامه فکرشدۀ او نداند و پرسش پرتکرار «پس چرا کنسرت نمیدهد؟» را از خودش نکردهباشد. از اواخر شهریور سال گذشته و در آستانه پخش نخستین قسمت شهرزاد، اولین قطعه او برای این سریال پرسروصدا پخش شد. قطعهای با شعری از وحشی بافقی که البته با حاشیههایی هم روبهرو شد. در هفته پیش رو نیز قرار است هفتمین و آخرین قطعه او برای این سریال همزمان با پخش قسمت بیست و سوم منتشر شود. به همین بهانه قصد دارم با نگاهی گذرا، مروری کنم بر ترانه های منتشر شده از این سریال و رابطه شان میان قصه سریال و پیشبرد بار عاطفی آن. موفقیتشان در میان علاقه مندان موسیقی و نقشی که در کارنامه این خواننده موفق و محبوب ایفا کرده اند.
همخواب: شعر بافقی برای کسانی که از قصه سریال بی خبر بودند تا حدی تم اصلی را روشن می کرد. عاشقی که معشوقش را از دست داده و حال او را با فرد دیگری می بیند و لب به شکوه می گشاید. چاوشی این شعر با همان لحن محزونی می خواند که پیشتر «مادر» و برخی ترانه های مذهبی را هم خوانده بود. سوز موسیقی نیز به قدری است که به خوبی با این بیان سازگار است. خط اصلی داستان را هم تا حدی مشخص می کند. اما مانع قضاوت می شود و حتی ممکن است شنونده را در مورد داستان به اشتباه بیندازد. وقتی نخستین بار این ترانه روی بخش های از سریال پخش شد مهر تاییدی بود بر انتخاب درست فتحی در مورد خواننده قطعات عاشقانه سریالِ پرهزینه اش. صدای خش دار و ملتمسانه چاوشی بر کنش ها و روابط تلخ و شیرین سریال نشسته بودند و همه چیز را برای شروع یک اثر عامه پسند و در حین حال ساختارمند، مهیا می کرد.
به رسم یادگار: در دومین ترانه،چاوشی باز هم سراغ ترانه سرای محبوبش رفته و با شعری از او روایتگر عشق دیرباب میان فرهاد و شهرزاد است. نکته مهم در این ترانه لحن متفاوت تر و کمی ریتمیک تر چاوشی است که علی رغم مضمون شعر قابل توجه است. لحنی که نمونه اش را در برخی ترانه های آلبوم متاخرش نیز می توان جست و در قطعه بعدی هم نوع دیگری از آن را تجربه می کند. شعر صفا مایه خوبی دارد و بر زمینه اتفاقات روی داده در سریال تا آن قسمت و حتی قسمت های آتی به خوبی می نشیند. برخلاف ترانه های متاخر که برای سریال خوانده، در قطعات ابتدایی چندقدم جلوتر از سریال و داستان است و تلاش می کند پیش زمینه ای از درام قسمت های بعد را هم در ذهن شنونده ایجاد کند. و اینجاست که پیوند درست تصویر و موسیقی به خوبی نمود پیدا می کند. دوشنبه های انتظار علاقه مندان شهرزاد ضلع دیگری پیدا می کند و آن اشتیاق برای ترانه تازه ای از روایتگر صوتی این عشق پرحادثه است. چاوشی به نوعی به راوی این حوادث بدل می شود و با زبانی آشنا مخاطب را به استقبال اپیسود جدید می برد.
کجایی: کجایی پس از «به رسم یادگار» و همزمان با پخش قسمت پنجم و با هدف قرار گرفتن در تیتراژ به جای صدای علیرضا قربانی منتشر می شود. شاید در نگاه اول متن ترانه قوت و سنگینی دو قطعه قبلی را نداشتهباشد و حتی به همین جهت دچار حاشیه هایی هم شود اما چیزی که در مورد این قطعه مهم است انتخاب درست اجزا و هدفمند بودن ترانه است. چاوشی در آهنگسازی و نوشتن ترانه پا را از چارچوب های معمول فراتر نمی گذارد اما حواسش به همه عناصر سازنده یک قطعه موفق است. او که پیش از این برخی از ترانه های آثارش را خودش سروده بود، این بار با بکارگیری چند آرایه ساده در بستری عامیانه با این ترانه به موفقیتی چشمگیر می رسد. سریال را با استقبال بیشتری مواجه می کند و حضور خودش را به عنوان یکی از مهمترین عوامل جذب مخاطب تثبیت می کند. کجایی خیلی زود به قطعه ای هیت تبدیل می شود و در صدر دانلودها و پخشهای اینترنتی قرار میگیرد. ترانه شرح ماوقع قصه را به شکل مطلوبی بیان میکند و موسیقی برای تیتراژ سریالی در این سطح شنیدنی است. گوش را خسته نمی کند و در ذهن میماند و همچنین موفقیت سریالرا به قبل و بعد از پخش خود تقسیم میکند. همچنین نباید از همخوانی جذاب چاوشی با سینا سرلک خوشصدا گذشت که سندی بود بر رد ادعای منتقدانی که پیشتر همکاری این دو را در ترانه کردی «مینا» نپسندیده بودند.
شهرزاد: همچون نام قطعه زبانحال شهرزاد است وقتی در موقعیت تازهاش یار سابق را درکنار دیگری میبیند. ترانه زیباست و حسرت خاصی را به ذهن متبادر میکند. روی تصاویر هماهنگی خوبی دارد و به ذهن شونده خوش مینشیند. این نخستین قطعهای است که در خود سریال هم شنیده و به همین منظور سرآغازی هم برای دو ترانه بعدی میشود. موسیقی چاوشی در اوج پختگی است و صدایش به خوبی با درونمایه و شیمی عاشقانه شخصیتها منطبق است. حسین صفا در ترانه این بار بر حسرت شهرزاد صحه میگذارد و موقعیت تازه را دلیلی بر رضایتش از زندگی نمیداند. هنوز با دیدن یار سابق حسرت به دل میشود و اشک به چشمش میآید. خاطرات گذشته و کافهگردیها در ذهنش چرخ میخورند و دلش مغمومِ دست سرنوشت است.
افسار: افسار از همان ابتدا با نوید دوباره خواندن چاوشی از شهریار سر زبان ها می آید. بعد از تجربهی بسیار موفق و شنیدنی چاوشی در آلبوم «من خود آن سیزدهم» که سراغ شعرای کلاسیک و معاصر رفته و اتفاقا دو شعر هم از شهریار خوانده بود، انتظار برای شنیدن قطعه تازه او بالا رفت. اما همان ابتدا حدس و گمانها برای موجود نبودن چنین شعری در دیوان شهریار بالا گرفت. هرچند مسأله با عذرخواهی خود چاوشی پایان پذیرفت و با مشخص شدن شاعر واقعی ماجرا تمام شد اما هیچ کدام از این حاشیه ها مانع از شنیده شدن و ماندگاری این قطعه در ذهنها نشد. افسار از آن دست قطعاتی است که با همان بار نخست، شنونده اش را درگیر میکند و فضای خاصی را برایش ترسیم میکند. ترانه استخوانداری دارد و کلمات در جای درستی قرار گرفته اند و به اصطلاح سکته ای در آنها مشاهد نمی شود. آوای سینا سرلک در ابتدای ترانه زمینه ساز ایجاد فضایی حزنانگیز است و روی سریال و آن قسمتِ بهخصوص به خوبی مینشیند. حکایت عشق نافرجامی دیگر و شکوه عاشق از معشوق هر چند سریال را تا سطح یک ملودرام اشک انگیز پیش میبرد و کمی از سطح خود نسبت به قسمتهای آغازین میکاهد اما زیبایی موسیقی و همصدایی دو خواننده برای بیننده جذاب است و اتفاقا انتخاب هوشمندانه ای نیز برای قرارگیریاش در تیتراژ است. انگار قرار است مجموعه ناکامیهای فرهاد دماوندی را در قالب حزن انگیز ترانه ها بشنویم و در تیتراژ نیز به استقبال این قضیه برویم. نخست که به دنبال عشق اولش، او را میجوید و از او مدد میخواهد و حالا نیز هنگام بدرقه عشق نافرجامی دیگر از نحوه ابراز محبت و رفتار او گله میکند. افسار نه فقط یکی از بهترین قطعات سریال که از بهترین آثار خوانده شده توسط خود چاوشی نیز هست.
ماه پیشونی: مهمترین نکتۀ واپسین ترانه پخش شده برای سریال، ترانه خوب و زیبای آن است و نشان از ذوق و تلسط خوب بولحسنی، شاعر آن بر واژه ها دارد. همچون چند ترانه قبلی کلیپ آن زودتر از سریال در دسترس قرار می گیرد و هرچند موفقیت افسار را تکرار نمی کند اما جز بهترین قطعات سریال است. وصف حال فرهاد در گذر از اتفاقات و حوادث مختلف در نگاه اول شاید در سوگ محبوب تازه از دست رفته اش باشد اما در واقع ناامیدی کامل عاشق از سرشت خود است. سرشتی که در آن به امید تسکین عشق بیفرجام گذشته به دنبال محبوب تازهای بود تا او را در آن بجوید. اما داغ میبیند و برایش تبدیل به زهر میشود. دیدار دوباره با شهرزاد در این میان شاید تلخی اقبال را برایش مسجل کند اما صحنه ای است از رویارویی همه فرصتهای ازدسترفته، معشوق هایی از کفداده و دردهایی برجانخریده. ماه پیشونی انگار عبور از یک مقطع است و پذیرش یک اصل. اصلی که فرهاد برای خودش پذیرفته و آن نرسیدن است. باید دید در ادامه سریال چقدر از زبانحالش در این ترانه مطمئن است
شهرزاد علی رغم برخی کاستیهایش همچون بیتوجهی به زمانبندی تاریخی در استفاده از عناصری چون ترانهها و فیلمهای قدیمی پخششده و مسائلی از این دست و همچنین سانتیمانتالیزم بیشازحد در برخی قسمتها، بدونشک اتفاق مهمی در زمینه سریالسازی در کانال غیردولتی است. در سطح انتظار ظاهر شده و نکته خوب کم ندارد. بهتنهایی قابل رقابت با خیل عظیم سریالهای بیمحتوای تلویزیون رسمی است و در جذب مخاطب هم موفق عمل کردهاست. محسن چاوشی برای خواندن ترانههای این سریال انتخابی هوشمندانه بود و او هم با «شهرزاد» خودش را بیشتر از همیشه به مردم نزدیک کرد و صدایش را به گوش توده بیشتری رساند. باید منتظر آخرین قطعه او برای این سربال در هفته جاری و همچنین آلبومتازهاش در ماه های آینده باشیم تا ببینیم پیشرفت سالبهسال او کماکان ادامه دارد یا نه.
- ۹۵/۰۱/۳۰