تاریکخانه

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

تاریکخانه

من نمیدونم آیا هر کدوممون یه سرنوشتی داریم یا تصادفی عین یه پر با نسیم به این طرف و اون طرف میریم.ولی فکر میکنم شاید هردوی اینها درست باشه.شاید هردوی اینا در یه زمان اتفاق میفته...فارست گامپ

مترجم و نویسنده سینمایی
دانشجوی دکترای مطالعات تئاتر در دانشگاه چارلز جمهوری چک
لیسانس زبان روسی ازدانشگاه شهیدبهشتی
فوق لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه تربیت مدرس
فارغ التحصیل دوره فیلمسازی از انجمن سینمای جوانان ایران

سابقه همکاری با روزنامه بانی فیلم، مجله فیلم نگار، 24، سینمااعتماد، بولتن جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان اصفهان،سایت های سینماسینما و...

یک پایان باز بهتر از یک بازه بی پایان است!

قاعده تصادف بهنام بهزادی

یک پایان باز بهتر از یک بازه بی پایان است!

ظاهرا قرار است امسال سال غافلگیری از امیدوار کننده ترین فیلم ها باشد. قاعده ای که متاسفانه درباره فیلم بهنام بهزادی هم صدق می کند و خاطره خوب تماشای «تنها دو بار زندگی می کنیم» را به سادگی به باد می دهد.

قبل از هر چیز معتقدم اگر فیلم قصه بگوید قطعا خیلی بهتر است. «قاعده تصادف» شروع بسیار خوب و گیرایی دارد، فضایش را به خوبی می سازد و آدم ها را به ما می شناساند. این یعنی باید امیدوار باشیم با یک فیلم متفاوت و سر و شکل دار طرفیم و قرار است غافلگیر شویم. ولی از همان اول که با خاطره شهرزادِ «تنها دوبار زندگی می کنیم» که حلول شخصیتش در شخصیت اولین صحنه این فیلم هم مشهود است، به خودمان وعده یک فیلم خوب را می دهیم با یک شمارش معکوس بیش از چهل پنجاه دقیقه ای مواجهیم. شمارش معکوسی که ظاهرا قرار است ناامیدمان کند و همه آنچه را که از ابتدا بهمان داده با بیرحمی ازمان پس بگیرد.

جوانهای فیلم همگی خوب و درست سر جایشان قرار گرفته اند و بازی ها به بهترین شکل هماهنگ و متعادل شده. دیالوگ ها همچون فیلم قبلی بکر و خلاق اند و همه اینها علی القاعده باید کمکمان کند تا فیلم را بهتر درک کنیم. ولی از بخت بد در اینجا نیز متریال لازم برای ادامه فیلم وجود ندارد.
اصلا بیایید قبول کنیم که با رد و بدل شدن دیالوگهای مختلف و فضاسازی و پرداختن به دغدغه روی کاغد نمی توان فیلم خوب و گیرایی ساخت. هر چقدر هم که تجربه اولمان خیره کننده باشد ولی باز هم باید قصه گفت و به بهترین شکل ممکن هم این کار را کرد. فیلم عملا از نیمه دوم مسیرش را از دست می دهد و در حالی که کماکان این کشش را دارد که همراهمان کند و درگیر آدمها و کنش ها شویم ولی این پایان بندی عجیب و خارق العاده فیلم است که مثل پتک روی سرمان هوار می شود.
اصلا اگر منطق جاری در فیلم را هم نادیده بگیریم و بنایمان را بگذاریم بر همین خرده داستان سطحی که همه شخصیتها درگیرش می شوند باز هم نمی شود از خیر این پایان گذشت. انگار نه انگار که می شد با چنین شروع و فضایی یک فیلم خوبِ جسورانه و دغدغه مند ساخت! به همه اینها اضافه کنید فیلمبرداری نه چندان خوب فیلم را که عملا یک جاهایی متناسب نیست و خوب کار نشده.

اما همین که بهزادی راه خودش را پیش گرفته و سعی کرده فیلم خوبِ خودش را بسازد جای تحسین دارد هر چند که در این زمینه ناموفق بوده. جدای از اینها ظاهرا فراگیری موج درباره الیسم(!) هم در این فیلم جای خودش را حسابی باز کرده و آشکارا از این ساخته تحسین برانگیز فرهادی تاثیر گرفته. تاثیری که البته نمی شود آن را منکر شد و با پاسخ های فلسفی و تنوع طلبانه توجیهش کرد. ولی اگر هم قرار به تاثیر پذیری است چه خوب است که بهزادی راه خودش را می رفت و قصه خودش را تا پایان می گفت. نه اینکه از یک مقطعی همه چیز رها شود و با فیلمی طرف باشیم که فقط محصول لحظه و خلاقیت های نوشتاری و بیانی است. هر چقدر که امیر جعفری و همه بازیگران جوان فیلم در آن خوب باشند و هر چقدر هم که بگوییم بهزادی می توانست این فیلم را به یکی از بهترین های امسال بدل کند ولی باز دلیل نمی شود که نگوییم خالق «تنها دو بار زندگی کنیم» هم ناامیدمان کرد!

  • حسین ارومیه چی ها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی