در گیر و دار ذهن
اینها یادداشت هایی است برای سایت سینمانگار بر فیلم های جشنواره فجر که در سینمای رسانه ها به تماشایشان می نشینیم.
آسمان زرد کم عمق-دور از انتظار
در گیر و دار ذهن
اولین واکنش در برخورد با فیلم تازه بهرام توکلی غافلگیری است. فیلمی که با به کارگیری شخصی ترین مولفه های فیلمساز و با فاصله گرفتن از فضای فیلم تحسین شده قبلی و بازگشت به دنیای ذهنی و خاص «پرسه در مه»؛ سعی دارد بار دیگر با تراوشات ذهنیات شخصیت های فیلم آمیزه ای از جنون و واقعیت را پیش روی مخاطب قرار دهد.
«آسمان زرد کم عمق» بیش از هر چیز فیلم فرم است و با رفت و برگشت های زمانی سعی دارد به درک بیشتر مخاطب از وضعیت شخصیتهای فیلم کمک کند که از این جهت تا حد زیادی موفق هم عمل می کند. که بازی بسیار خوب ترانه علیدوستی و صابر ابر هم در این زمینه مزید بر علت است. مشکل اما از جایی آغاز می شود که درگیری بیش از حد توکلی در ذهنی جلوه دادن فیلم و کنکاش در افکار و درونیات آدمهای فیلم او را از روایت نه چندان فیلم دور و فیلم را عاری از هر گونه اتفاق یا ضربه ای می کند. اگر در «پرسه در مه» ما شاهد امینِ از همه چیز گذشته ای بودیم که در حال یک برون گرایی ذهنی است و با اتفاقات ریز و درشت زندگی او و پروسه به جنون رسیدنش روبه رو می شویم، در اینجا فقط این رفت و برگشت های زمانی و نریشن است که باید ما را با شخصیتهای فیلم همراه کند. یک روایت مقطع از خیلی قبل تر، کمی قبل تر و حالای دو شخصیت اصلی فیلم.
فیلمساز به شدت از قصه گفتن پرهیز می کند و سعی می کند با سکوت و دیالوگ و ایجاد فضایی جنون آمیز روایت شخصیتی را انجام دهد که در تقابل با عشق و همسرش دچار نوعی از هم گسستگی شدید شده و به دنیال یک راه نجات است. ولی نجات از چه چیزی؟ همسرش دچار نوعی ضربه روحی شده و رفتارهای غریبی دارد. مرد سعی کرده تا با او مثل خودش رفتار کند اما یک اتفاق زمینه ساز مشکلاتی تازه است.
فضای غریبی که توکلی خلق کرده نشان از وابستگی شدیدی است که به فرم پیدا کرده و اتفاقا از این مساله ضربه هم می خورد. فیلم به جز یک افت و خیز نسبی ریتم نسبتا کندی دارد و این مساله در نیمه پایانی فیلم شدت هم می یابد. شروع امیدوار کننده فیلم البته این نوید را می دهد که با فیلمی محکم و جزئی نگرانه طرف هستیم، ولی هر چه می گذرد بیشتر به دنیای شخصی سرد و بی روح فیلمساز نزدیک می شویم. می توانیم همراهش شویم ولی فیلم دائما با روایتی دست به عصا روی این مرز حرکت می کند که این فیلمی است شخصی می توانی دوستش داشته باشی یا دوستش نداشته باشی. در این قائله حد وسطی وجود ندارد. اگر این شیوه رفت و برگشت های زمانی در «پرسه در مه» جواب می دهد به این دلیل است که ما روایت را همراه با اتفاقات ریز و درشت قصه توامان می بینیم و همراه شخصیت می شویم. ولی اینجا همه چیز مثل خود فیلم سرد است. نوعی ترس کم رنگ وجود دارد و از نزدیک شدن بیشتر به شخصیت هم می هراسد. از یک جهت فیلم دچار نوعی بلاتکلیفی نیز هست با این توضیح که معتقدم توکلی در کارگردانی بسیار و پخته تر و رو به جلوتر عمل کرده و تسلط بسیاری بر فرم و سر و شکل فیلم پیدا کرده ولی در قسمتهایی به کلی عقب میکشد. مثل نمایش تصاویر کارت پستالی با روایت اول و شخص و استفاده از حربه ای برای پیش بردن قصه. بدون آنکه تاثیر در فیلم داشته باشد و کاری را از پیش ببرد. و حتی یک فصل تقریبا کشدار از دعوای دوست مرد با زنش که از یک جایی لزومی برای آن حس نمی شود. هر چند که با بازی خوب بازیگران به خوبی پرداخته شده ولی پرداختن تا این اندازه به آن ضرورتی ندارد.
شاید بتوان گفت این فیلم خود توکلی است و دنیای ذهنی خودش را بی کم و کاست به تصویر کشیده. ولی بدون شک در جایگاه پایین تری از فیلم های قبلی اش می ایستد. فیلمی که نه جامعیت «پرسه در مه» را دارد و نه کامل بودن «اینجا بدون من» را. یک فیلم ذهنی پیچیده ی کم عمق که در سینمای ایران کمتر دیده اید!
- ۹۱/۱۱/۱۴