تاریکخانه

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

گاه نوشت های حسین ارومیه چی ها

تاریکخانه

من نمیدونم آیا هر کدوممون یه سرنوشتی داریم یا تصادفی عین یه پر با نسیم به این طرف و اون طرف میریم.ولی فکر میکنم شاید هردوی اینها درست باشه.شاید هردوی اینا در یه زمان اتفاق میفته...فارست گامپ

مترجم و نویسنده سینمایی
دانشجوی دکترای مطالعات تئاتر در دانشگاه چارلز جمهوری چک
لیسانس زبان روسی ازدانشگاه شهیدبهشتی
فوق لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه تربیت مدرس
فارغ التحصیل دوره فیلمسازی از انجمن سینمای جوانان ایران

سابقه همکاری با روزنامه بانی فیلم، مجله فیلم نگار، 24، سینمااعتماد، بولتن جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان اصفهان،سایت های سینماسینما و...

درباره پرمته 13

پرمته 13 با نیت نرسیدن های گاه به گاه به ذهنم رسید.از طرفی قرار بود به عنوان پروژه اثری را تحویل انجمن دهم.فیلمنامه ای که قبلا ارائه کردم با نام شاه دزد به دلایلی کاملا فرامتنی رد شد.قصه ای که دوستش داشتم و نزدیک یک سال از نوشتنش می گذشت و چندین بار هم بازنویسی شد.پس قصه پرمته 13 را در فضایی ذهنی با روایت اول شخص نوشتم. برای فراهم کردن مقدمات ساختش وقت زیادی را صرف کردم و نهایتا زمانی که قرار شد فیلم را بسازم تصمیم گرفتم همه آنچه را می خواهم با تصویر تحویل مخاطب دهم.ولی در لحظه موعود همه چیز همیشه تغییر می کند.نه شرایط آن گونه بود که انتظارش را داشتم نه امکانات طوری بود که بتوانم از پسش بربیایم.با هیچ شروع به ساخت فیلم کردم.یکی از دوستان خوبم زحمت تصویر فیلم را می کشید و سعی کردم از تجربه اش حداکثر استفاده را کنم.چیزهایی که در فیلمنامه مد نظرم بود به هیچ عنوان هنگام ساخت نشد یا نتوانستم پیاده شان کنم.در واقع همه چیز از کنترلم خارج شده بود.با این حال همه تلاشم این بود به حداقل چیزهایی که می خواهم نزدیک شوم.به همه اینها اضافه کنید اتفاقات ناگهانی و پیش بینی نشده را که به یکباره همه کنترلتان را از بین می برد.حالا و در اواخر کار تصویربرداری در دوراهیِ صرفنظر کردن از خواسته ها و داشته هایم به آن چیزی فکر می کنم که پیشتر زمانی فقط از دور می شناختمش.فیلمسازی از سخت ترین کارهای دنیاست و هر کسی خلاف این را گفته باید کارش را دید.زمانی که این را می نویسم هنوز یک سکانس مهم داخلی از کار را نگرفته ایم و در واقع معلوم هم نیست چه کارش کنم.هر چه که هست می دانم این آن چیزی نبود که انتظارش را داشتم.حالا یا من نابلدِ این کار بودم (که احتمالش زیاد است) یا شانس با ما یار نبود.به هر صورت امیدوارم از دل این آمد و شدها چیزی دربیاید که شرمنده آنهایی که به کمکم آمدند نشوم.همین.

  • حسین ارومیه چی ها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی