یادداشتی بر نمایش سیندرلا
یادداشتی بر نمایش سیندرلا
اینجا همه خطهای موازی بر هم عمودند! *
منتشر شده در سایت هفت نیوز
بزرگترین حُسن نمایش سیندرلا، بهرهگیری از یک متن شستهرفته و هوشمندانه است. جلال تهرانی بهخوبی توانسته با بهرهگیری از بنمایه داستان معروف سیندرلا و ایجاد موقعیتها، کنشهای طنزآمیز و دیالوگهایی که به ابزورد پهلو میزنند، فضایی خاص و منحصربهفرد پیشروی مخاطب قرار دهد. داستان آشنای قتل و جستوجوی قاتل اینبار در بستر یک روایت کلاسیک مورد هجو قرار میگیرد و از رگههای مناسب و درست ابزورد برای ارائه هرچه بهتر مفهوم ساختارشکنانهاش برخوردار است.
نظام بوروکراسی پلیسی و همه مولفههای آشنایش به شکلی هوشمندانه زیر سوال میرود و با ایجاد یک پازل کوچک همه چیز جای خود را به جفتِ وارونهاش میدهد. حکایت لنگه کفش معروف به طرز غریب و شیرینی دستمایه این هجو قرار میگیرد و روایت آدمهای همین زمانه به خط اصلی نمایش تبدیل میشود. درست از لحظه بازجویی نخست سروان و سیندرلا و دیالوگهای نامانوس و ضدکلیشهای، کارگردان نوید وقایعی را میدهد که به هیچ عنوان تصورش را نخواهیم کرد. آن عناوین نامتعارف فصلهای مختلف نمایش و موتیفهای تکرارشونده حرکتی و رفتاری بازیگران،که بهخوبی اجرا میشود، استفاده مناسب از نور و عنصر صوت همگی در خدمت یک هدف قرار میگیرند و آن پذیرش آسان و بدون تردید فرم آوانگاردی است که کارگردان برای روایت نمایش خود برگزیده است.
در این روایت، حالا سیندرلای معروف انتخاب کذاییاش را کرده و در ظاهر متهم ردیف اول قتل است؛ قتلی که به قول شخصیت سرهنگ چندین قاتل دارد ولی گزینه اصلح همانی است که در میان گزینهها نیست! شاید این شکل از فرمگرایی در نگاه اول از دید تماشاگر سادهپسند و معمولی مورد پذیرش قرار نگیرد و کار را در میانه رها کند ولی اگر همین تماشاگر بتواند خودش را قانع کند و به خودش کمی فرصت بدهد، میتواند بهسادگی از پس دریافت مفاهیم اجتماعی و روزآمدی برآید که در قالب دیالوگهای نامتعارف سرهنگ، بازپرس و گروهبان یا تیمسار ردوبدل میشود. این یعنی آسانترین شیوه ممکن برای بیان یکسری حقایق کارآمد و انکارناشدنی که نویسنده بهخوبی توانسته از پس ساختارمند کردن آنها بر بیاید و به دنبال آن کارگردان از پس روایت سرراست و بدون رودهدرازیهای معمول.
به جز اینها، نمایش یک غافلگیری اساسی دارد و آن بازی بهزاد عبدی در نقش بازپرس و سروان است که نشان میدهد همانطور که موزیسین چیرهدستی است، میتواند بازیگر تئاتر قابلی هم باشد. پابهپای دیگر بازیگران نمایش را جلو میبرد و بهدرستی از پس ارائه المانها و جزییات به کار گرفتهشده در شخصیت برمیآید و این تنها قسمتی از حسن دیگر سیندرلا است. بازیهای خوب و روان گلاب آدینه و مجید آقاکریمی بهعلاوه بخشهایی از بازی بهنوش طباطبایی که درخشان است، همگی مخاطب حرفهای تئاتر را به این سمت سوق میدهد که در حال گذراندن یک تجربه جدید و عجیب است؛ اما طبعا بخشهایی از نمایش هم دستکم برای من خیلی خوشایند نبود. مثل بازی صوتی طولانی میانه نمایش که برخلاف بخشهای دیگر کمی توی ذوق میزد. با اینکه هدف و نیت کارگردان را از این نوع روایت میفهمم و میدانم همه این عناصر را مثل یک پازل کنار هم چیده ولی معتقدم از یک جایی دیگر مخاطب را از کار بیرون میرهاند. مثلا اگر کمی با استفاده از میزانسنهای قابل رویت برای تماشاگر به این روایت کمک میکرد، شاید نتیجه بهتری رقم میخورد؛ هرچند به طور کلی این بخشها را رد نمیکنم و در روند کلی کار، آنها را موثر میدانم ولی موضوع بر سر زمانبندی آنهاست. میشد حربه دیگری هم به کار گرفت تا خیلی به چشم نیاید. حداقل برای تماشگر نهچندان حرفهای که سلیقهاش به اندازه کافی با این شکل از نمایش ها شکل نگرفته و قرار است برایش صرفا یک آشنایی زدایی صورت گیرد.
میماند یک پایانبندی که باز معتقدم برای چنین نمایش و متنی کمی دمدستی و دور از انتظار مینماید. شیوه نطق کاراکترها و واکنشهای لحظهای اگر حتی برای چنین نمایشی هم جواب دهد و قسمتهایی از آن مناسب تلقی شود، اما به نظرم دستکم برای فصل آخرش ایده مناسبی نیست؛ حتی اگر همان فرمگرایی پیوسته را به نوعی در آن تکرار کند و به قراردادهای خود و تماشاگرش هم متعهد باشد. به نظرم به چیزی بیشتر از یک خطابه و بازی کلامی نیاز بود. حداقل برای من که خودم را برای یک غافلگیری انتهایی آماده کرده بودم. طوری که هم از فضای کار بیرون نزند و هم به کلیت اثر و مجموعه المانهای فرمگرایانهاش بنشیند. همانطور که معتقدم با استفاده به موقع از موسیقیهای مناسب و آواهای موثر، تماشاگر را در جهت دریافت و آمادگی برای ادامه کار مهیا میکند، به نظرم استفاده از یک مولفه آشنا برای پایان کار ایده بدی به حساب نمی آمد. دستکم چیزی که فراتر از یک فرم کلاسیکِ امتحان پس داده باشد.ا ین چیزی است که درست از متن و فرم نمایش برمیآید. با همه اینها شاید بتوان گفت نمایش سیندرلا در بحبوحه نمایشهای باری به هر جهت این دوران، یک اتفاق به حساب میآید؛ اتفاقی که البته نباید روند وقوعش متوقف و به همینجا ختم شود!
* برگرفته از یکی از جملات نمایش